به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، اگر هر نمایشنامهنویس تنها یک اثر قابل تامل داشته باشد، بدون تردید مرگ و دختر جوان برجستهترین و مهمترین نوشته آریل دورفمان نویسنده لاتینیتبار و فعال حقوق بشر است. نمایشنامه «مرگ و دختر جوان» که با عنوان «مرگ و دوشیزه» نیز ترجمه شده و رومن پولانسکی نیز فیلمی از آن ساخته است، داستان مواجهه یک انسان، یک زن زخمدیده از فضای دیکتاتوری، یک زن شکنجهشده با شکنجهگرش است. یکی از تلخترین و عجیبترین موقعیتهایی که یک انسان میتواند در زندگیاش تجربه کند.
نمایش «مرگ و دختر جوان» به کارگردانی محمدحسن علمائی، در شب چهارم جشنواره هم آغاز به روی صحنه رفت. تماشاگر پیش از ورود به سالن نمایش و تا دقایقی بعد، موسیقی آشنای فیلم حکومت نظامی ساخته آهنگساز یونانی میکیس تئودوراکیس است که پیش از ورود به سالن، مخاطب را وارد فضای نمایش میکند. تماشاگر در لحظه ورود، یک خانه با زمین سفید، با مبلهای کرم رنگ، میز و صندلی غذاخوری، میز تلویزیون و ضبط صوت و یک زن و مرد را میبیند که مشغول شام خوردن هستند. زن، پائولینا که حال خوشی ندارد، شام نمیخورد و جراردو که سعی میکند از او محافظت کند، او را به خوردن تشویق میکند. پس از آن معلوم میشود که پائولینا در پنچرگیری ماشینشان اهمال کرده و چون ماشین لاستیک زاپاس نداشته، جراردو مدتی در جاده بارانی گرفتار شده تا این که دکتر روبروتو میراندا به دادش رسیده و او را به خانه رسانده است.
جراردو اسکوبار که اخبار او را یکی از اعضای کمیته تحقیق برای کشف جنایات عاملین دیکتاتوری حکومت پیشین است، فردی ملایم و صلح طلب است که به نوعی نماینده دموکراسی است. این موضوع در رفتار بازیگر نقش جراردو نیز به خوبی دیده میشود که با آرامش و ادب، روبرتو را به خانهاش دعوت میکند، از او میخواهد که شب را آنجا بماند و در پذیرایی از او چیزی کم نمیگذارد.
در صحنه بعد که صبح زود است، پائولینا را میبینم که با حرص مشغول صبحانه خوردن است در حالی که دکتر میراندا دست و پا بسته روی یک صندلی نشسته است. میراندا به موسیقی گروه کویین به نام بوهمین راپسودی گوش میدهد که ماجرای آن ترانه، داستان قتل پسری جوان است. پس از آن با خشونت یک ساندویچ را به صورت دکتر میکوبد، ساندویچی که بقایایش تا پایان اجرا روی صورت چسب زده دکتر میماند. با آمدن جراردو همه چیز آشکار میشود: پائولینا ادعا میکند که قربانی شکنجه و تجاوز دکتر میراندا در دوران دیکتاتوری این کشور بوده است. جراردو او را به آرامش دعوت میکند و از او میخواهد که رفتاری همانند عاملان دیکتاتوری از خود نشان ندهد اما این کار برای یک زخم دیده از شکنجه اصلا ساده نیست.
سرانجام پائولینا راضی میشود که با نوشتن آنچه بر او گذشته، کمی آرام شود و بعد دکتر را مجبور به اعتراف کند. پس از رفتن پائولینا از اتاق، جراردو دهان دکتر را باز میکند و او همه چیز را انکار میکند. قرار میشود دکتر نوشته پائولینا را بخواند تا خلاص شود اما پس از این که شروع به اعتراف میکند، حرفهایش تفاوتی آشکار با نوشته پائولینا دارد که نشان میدهد او واقعا همان شکنجهگر بوده است. جراردو پس از اطمینان از این قضیه، همسرش را با شکنجهگرش تنها میگذارد تا خود او تصمیم بگیرد که با این هیولا چه کند.
آن چه در این اجرا دیده میشود، یک صحنه کامل، با طراحی صحنه مناسب است که به نظر میرسد گروه ورای اجرای جشنوارهای اندیشیده است. در حالی که برخی از اجراها به طراحی صحنه برای جشنواره اهمیت زیادی نمیدهند، در «مرگ و دختر جوان»، جزئیات به تمامی اجرا شده، کف صحنه به قطعات سفید ام دی اف مزین شده، ابزار خانه در جای مناسب چیده شده و حتی برای تاکید بر زمان نمایش، تلویزیونی قدیمی و کوچک روی میز تلویزیون خانه قرار دارد.
پائولینا که یک شطرنج از همسرش هدیه گرفته است، با تمیز کردن مهرههای سفید و بیشتر سیاه شطرنج، یک مفهوم ضمنی را به ذهن مخاطب، به ویژه کسی که از داستان نمایش آگاه باشد، متبادر میکند. پاک کردن مهرههای سیاه به مثابه افراد منفی و دشمنان، به گونهای تلاش او برای پاک کردن نشانههای نفرت و خشم او نسبت به عوامل دیکتاتوری دارد. فضای کار با بازی قابل قبول پائولینا و جراردو شکل مناسبی میگیرد در حالی که بازیگر نقش دکتر میتواند بیشتر قابلیتهای خود و بازیگریاش را به نمایش بگذارد. نمایش به ویژه در آغاز دارای سکوتهایی است که منجر به افتادن تمپوی نمایش کار میشوند، هر چند که این موضوع امری تاکیدی از جانب کارگردان بوده و خودش میخواسته به عمد در ابتدای کار فضایی حوصلهسربر را برای تماشاگران ایجاد کند، اما به نظر میآید باید بیشتر به تفاوت دو مفهوم ریتم کند و ضدریتم توجه کرد زیرا ضدریتم خودش دارای ریتم درونیای است که مخاطب به تدریج آن را درک میکند حال آنکه افتادن ریتم، مانع از ارتباط درست تماشاگر به ویژه در لحظات آغازین نمایش با اثر میشود.
وسعت صدای موسیقیهای نمایش که با صدای بلند و از خارج از صحنه پخش میشوند، به ویژه قطعهای از شوبرت که پائولینا در لحظات شکنجه ناگزیر به شنیدنش بوده، موضوع دیگری است که باید توسط کارگردان در اجراهای دیگر مورد بازنگری قرار بگیرد. اگر قرار است اثری با قرارداهای رئالیستی به نمایش گذاشته شود و قرار است بر طبق قرارداد اجرا، صدا از داخل صحنه کم و زیاد شود و عوامل پشت صحنه دخالتی در آن نداشته باشند، بازیگران بایستی زودتر صدای موسیقی را کم کنند و یا از بیرون صحنه به دلیلی، مثل خراب شدن ضبط و پیچیده شدن نوار و… زودتر به خاموش کردن صدای شوبرت اقدام کنند زیرا هر چقدر که در آغاز نمایش سکوت بیش از اندازه است، در ادامه سروصدا تماشاگر را آزرده و حتی گاهی مانع از شنیدن دیالوگهای کلیدی در معرفی شخصیت دکتر به جراردو از جانب پائولینا میشود.
با این همه با وجود این نقایص کوچک، باید به آقای علمائی و گروهش تبریک گفت، نخست برای انتخاب چنین اثری که به نظر میآید خواندن و دیدنش برای همه واجب است. تمامی انسانهای روی کره زمین حداقل یک بار مورد خشونت قرار گرفتهاند و باید با خود بیاندیشند که در مواجهه با عامل خشونت، چه واکنشی از خود نشان خواهند داد. علاوه بر این، طراحی صحنه و اجرای کامل دکور، میزانسنهای درست، چیدمان منطقی عناصر صحنه، بازیهای مناسب، بازی سخت بازیگر نقش دکتر که نیم ساعتی با دست و پا و دهان بسته روی صندلی چسب زده شده بود و فضای نمایشی تاثیرگذار، به ویژه در لحظات پایانی کار، از عوامل قدرت نمایش «مرگ و دختر جوان» هستند که باید روی آنها تاکید کرد. اشاره به نکات جزئی قابل رفع در این نمایش، چیزی از ارزشهای اجرا نمیکاهد ولی به بهتر و کاملتر شدن اجرای این نمایشنامه بینظیر کمک میکند.
سحر ناسوتی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است