به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، نمایش «لوپ» نوشته و کار مهتاب وجدانی در شب پنجم جشنواره «هم آغاز» روی صحنه رفت. رویدادِ نمایش در یک پلاتوی تمرین تئاتر اتفاق میافتد؛ جایی که یک کارگردان قصد دارد ۲ بازیگر را هدایت کند تا نمایشی که او نوشته است، تمرین کنند و روی صحنه ببرند. داستان ساده است؛ ۲ بازیگر مشغول تمرین نقشهایشان و یک کارگردان که با گیتار آنها را همراهی میکند اما این سادگی سرشار از محملی برای درک عمیق تماشاگر از دیکتاتوری درون صحنه میشود.
نمایشی که روی صحنه تمرین میشود، اقتباسی آزاد از نمایش شکسپیر را به همراه مونولوگهای تلخ و گزنده است که نویسنده و کارگردان آن با وسواس شدیدی که در رسیدن به منظورش دارد، بازیگران را تحت فشار زیادی میگذارد. او بارها و بارها از آنها میخواهد یک بخش از نمایش را تمرین کنند، با تمسخر آنها و تاکید کردن روی جزئیات اندک در تمرین، آنها را تحت فشار میگذارد و با اصرار بر چیزی که دقیقا خودش میخواهد اجرا شود، به نوعی ماهیتی دیکتاتوری به کارگردان تئاتر میبخشد. او این ویژگی را که البته همه میدانند در همه نمایشها چنین نیست، با چهرهای آرام، صدایی ملایم و برخوردهایی که تنها در زمانهای خاصی خشن و تهدیدآمیز است، به تصویر میکشد.
۲ بازیگر که در لحظاتی دچار فشار و اضطراب میشوند، در ابتدا سعی میکنند تمامی اوامر کارگردان را اجرا کنند، آنها در عین حال، با یادآوری این که پارتنرشان یک دیالوگ را جا انداخته است، همدیگر را اذیت میکنند. بازیگر نقش مرد به نام «آبان» گاهی با شیطنت و بازی کردن نقش با اداهای مختلف، سعی میکند فضای سنگین تمرین را تلطیف کند و در عین حال کارگردان کار را به سخره بگیرد. در این لحظات از نمایش «لوپ»، فضا تا حدی به سمت کمدی میرود و بازی دیدنی نقش «آبان»، نشان از تواناییهای بازیگری او دارد. از سوی دیگر، بازیگر نقش زن به نام «آذر» با بازی مهتاب وجدانی که نویسنده و کارگردان کار است، جدیتر است و به نظر میرسد که یا فردی سرسپرده و مطیع است یا هدف دیگری دارد. هدفی که در لحظاتی که ۲ بازیگر با هم تنها میشوند، آن را افشا میکند. او به «آبان» میگوید که هدفش روی صحنه رفتن و اجراست و حاضر است برای آن همه چیز را تا آخرین حد ممکن، تحمل کند.
نمایش هر چه به پیش میرود، فضای سنگین بیشتر میشود و رفتارهای کارگردان در بعضی موارد بیشتر شکل خشونتبار میگیرد تا جایی که کارگردان و بازیگر مرد جایشان را عوض میکنند و این بار بازیگر مرد همان نقش دیکتاتور و زورگو را ایفا میکند. گویی هر کس که روی صندلی کارگردانی بنشیند، دارای قدرتی است که میتواند دیگران را تحت سلطه خود درآورد. این قسمت نمایش «لوپ» دارای پیام مهمی برای گروههای اجرایی و همه انسانهاست؛ این که چگونه به دست آوردن قدرت مناسبات انسانها را تغییر میدهد و از آنها افرادی خودکامه و زورگو میسازد. واکنشهای بازیگر زن یعنی «آذر» در مقابل زورگوییهای کارگردان بسیار دیدنی است. او در حالی که اشک بر چشم دارد، مدام خود را کنترل میکند تا بتواند به دستورات کارگردان جامه عمل بپوشاند و برای این فرمانبری تنها یک دلیل دارد؛ این که کارگردان امکان رفتن روی صحنه را برای او فراهم خواهد کرد.
پس از افت و خیزهای بسیار در تمرین، کارگردان احساس میکند که این ۲ بازیگر به نقشهای همدیگر علاقه بیشتری دارند. به همین دلیل نقش زن را به بازیگر مرد و نقش مرد را به بازیگر زن میدهد. در اینجا این ۲ بازیگر که قادرند تا حدی از اسارت خودکامگی کارگردان رهایی یابند و گویی از آغاز چشمشان پی نقش دیگری بوده است، خلاقیتهای خود را به تمامی بروز میدهند و بازیهایی حسی و متفاوت ارائه میدهند که گویی میتواند تمام آنها را به نمایش بگذارد.
چیزی نمیگذرد که پس از این تمرین کامل و بدون قطع، از بالا با کارگردان تماسی گرفته میشود و اجرای او را کنسل میکنند. در اینجا کارگردان که تا به این لحظه فرد زورگو و دیکتاتور گروه بوده است، خودش به یک قربانی تبدیل میشود که همانند ۲ شخصیت دیگر، ناگزیر به اطاعت امر از مقامات بالاتر است. دست بالای دست بسیار است و همه این شخصیتها در یک حلقه یا «لوپ» گرفتار شدهاند که مانند موشهای آزمایشگاهی روی آن میدوند اما به جایی نمیرسند.
سحر ناسوتی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است