به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، «دوازده سی و پنج» نمایشی نوشته و به کارگردانی امیر نصیری از کازرون است که در شب ششم جشنواره «هم آغاز» روی صحنه رفت و تماشاگران را با ایدههای ناب خود به تحسین واداشت. صحنه نمایش و فضای کلی آن یک میز دراز است که تقریبا در یک سوم انتهایی صحنه قرار دارد. ۲ شخصیت به نامهای «سرگرد میم الف» و «گروهبان دال گاف» در ۲ سوی آن نشستهاند. این ۲ شخصیت شلوار کوتاه پوشیده، تنها در یک پایشان کفش دارند و در پای دیگر جورابی است که شست آن سوراخ است.
میز بلند صحنه دارای پایههایی از جنس آدم است. یعنی چندین بازیگر زیر میز نشستهاند و با سر و گردنشان رویه میز را نگاه داشتهاند. رویه میز سوراخهای دارد که سرهای بعضی از آن بیرون زده است. همه این افراد جورابهایی با یک انگشت شست بیرون زده در یک پایشان، پوشیدهاند. آغاز نمایش با پروجکشن یک تیزر جذاب از نمای بسته چشمهای مختلف روی پرده انتهای صحنه به همراه صدای خانم سین شین که منویی از غذاهای مختلف را برای یک جشن خانوادگی به صورت تلفنی به دوستی میگوید، همراه است. در ادامه او اخبار را میگوید و قانون جدیدی که هیچ کس حق ندارد زین پس شلوار بلند بپوشد و همگی اهالی کشور باید طبق قانون شلوارک به پا کنند.
بعد از این که وارد فضای نمایش میشویم، میبینیم که «گروهبان دال گاف» که تشابه اسمیاش با «دال گاف» معروف چندین و چند بار توسط همه شخصیتها تکرار میشود، گزارش قتلی را داده است و «سرگرد میم الف» مشغول بازجویی از خود او به عنوان متهم احتمالی پرونده است. قتل در خانه «آقای نون» اتفاق افتاده و گزارشی نوشته شده که در آن «دال گاف» در کنار جاکفشی خانه دیده شده است. بحث «دال گاف» و «میم الف» بر سر این که جاکفشی درون خانه بوده یا بیرون آن، به «خانم سین شین»، «سرباز خ ۱۳» و «خانم نون» هم تسری پیدا میکند. تمام این افراد تنها کفش پای چپ به پا داشته، جوراب پای راستشان سوراخ است و شست پایشان بیرون زده است. همگی شلوارک به پا دارند.
کل ماجرا داستان یافتن قاتل است. طول کشیدن بررسی پرونده قتل در اتاق «دوازده سی و پنج»، محل کار آقای سرگرد، باعث میشود که پای «قاضی القضات» به ماجرا باز شود. او که روی ویلچر نشسته است، توسط پسر نوجوانش به صحنه آورده میشود. «قاضی القضات» که به نظر میآید دچار سکته مغزی شده در سکوت کامل است و پسرش به جای او، سرگرد را بازخواست میکند، با دیالوگهایی که زبانش با زبان سایرین فرق داشته و به شکل پارسی سره است.
پس از آن «قاضی القضات» قصد برقراری ارتباط با فردی درباره طراحی خانهها برای قرار دادن جاکفشی در تمامی منازل کشور را دارد. برای این کار رویه میزها همگی به شکل سپری قرار میگیرند تا افراد عادی مزاحم حریم خصوصی «قاضی القضات» نشوند. در اینجاست که میبینیم او هیچ مشکل جسمی ندارد و تلفنی با همسر طراح کل کشور حرف میزند و با او نیز در روابط نامشروعی نیز است. این گفتوگو که تا اندازهای واقعگرایانه است، کمی با فضای فانتزی کار تفاوت دارد و البته نویسنده و کارگردان میتواند برای اجراهای دیگر، کمی از طول آن بکاهد تا اجرایش مرتبتر شود و ریتم آن بهتر شکل بگیرد اما حضور شخصیت دوگانه «قاضی القضات» و چهره غیرواقعی آن برای مردم، و داشتن یک سخنگو که به جای آن اوامر را به گوش مردم رسانده و آنها را تنبیه نیز کند، داستان آشنای قدرت در طول تاریخ است. در بسیاری از برهههای تاریخی پادشاهان و برترین فرد حکومتی، با نشان دادن چهرهای غیرواقعی از خودشان، برای خود چهرهای مقدس، دست نیافتنی و خدایی تولید کرده و مشروعیتی کاذب را به خود بخشیدهاند. از این روست که حضور «قاضی القضات» روی صحنه اهمیت بسیاری دارد و به نمایش معنایی تحلیلی میبخشد.
پس از پایان این تلفن که در آن «قاضی القضات» موفق به گفتوگو با فرد طراح نمیشود، سرگرد پیشنهادی داده و قرار بر فکر کردن اعضای حاضر میشود؛ امری که واکنش پایههای میز را برمیانگیزد. این فکر و ماجرای پس از آن که گروهبان به دروغ اعتراف به قتل کرده است و بعد «خانم نون» در تصحیح سخنان او، ناخودآگاه به گناه خود اعتراف میکند، داستان نمایش را پیش میبرد. داستانی بیاندازه خلاقانه و جذاب که در آن انسانها به مثابه موجوداتی فاقد فکر و ربات گونه در نظر گرفته میشوند که اوج این ربات شدن در شخصیت «سرباز» با بازی جذاب و دلنشین یک بازیگر زن دیده میشود.
نمایشنامه برای رسیدن به لحظات، از عامل تکرار به خوبی بهره برده است. همه شخصیتها در مواجهه با «دال گاف» یک دیالوگ تکراری را میگویند: «همون دال گاف معروف؟/ نه فقط تشابه اسمیه. دال مثل دریدن، گاف مثل گریختن/ ای کاش جای دیگهای با هم آشنا میشدیم/ کاش». در نهایت تکرار این دیالوگ بازپرس پرونده «میم الف» که به نظر میرسد تنها عنصر متفکر نمایش است، نسبت به این تکرار واکنش نشان میدهد و فریاد میزند که کسی حق ندارد بار دیگر این جمله کلیشهای را تکرار کند و
در واقع نمایش هر چند یک داستان جنایی را راویت میکند، قصد دارد به تماشاگر یادآور شود که فراموش کردن فکر و اندیشه، میتواند موجب این بشود که انسان در خدمت اشیاء قرار بگیرد و به نوعی به خدمتگزارانی برای جهان تبدیل شود که حتی مبدل به ربات شود. این بستر نمایشی که دارای فلسفهای عمیق بوده و به شیوهای فانتزی با دیالوگهای جذاب و بازی روان و دلنشین بازیگران شکل میگیرد، باعث میشود که مخاطبان از تماشای این نمایش بسیار لذت برده و در پایان آن، احساس کنند که با اندیشه و جهانبینی اجرا به خوبی ارتباط برقرار کردهاند. بازی خوب بازیگر نوجوان که سختترین دیالوگهای متن، به پارسی سره، متعلق به او بود را نباید فراموش کرد.
نکته مهم دیگر که در پایان اجرا، توسط اخبار توسط صدای «خانم سین شین» شنیده میشود، قانون جدیدی است که درباره جاکفشی اعمال میشود. قانونی که به یکسانسازی آن سرزمین بیشتر دامن میزند. حالا همه باید یک کفش بپوشند، جورابشان سوراخ باشد، شلوارک به پا داشته باشند و جاکفشی خود را در یک مکان مشخص بگذارند و مهمتر از همه، فکر نکنند. با اعمال این قانون جدید، تمامی موارد پیشین که از ابتدای نمایش دیده بودیم، به خوبی تبیین میشود و بار معنایی نمایش، غنای بیشتری پیدا میکند. اجرای نمایش «دوازده سی و پنج» نویدبخش ظهور یک گروه خوش فکر و پرانرژی از تئاتر شهرستانهاست و این مژده را به مخاطبان میدهد که تئاتر تنها در تهران متمرکز نیست و در هر جای این کشور میتوان شاهد نمایشهای خوب و ارزشمند بود.
سحر ناسوتی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است