«تابستان همان سال» فیلمی به نویسندگی و کارگردانی محمود کلاری در روز دوم جشنواره چهل و دوم فجر در برج میلاد به نمایش درآمد. فیلم که ماجرای آن در سالهای دهه چهل اتفاق میافتد، داستانی ساده با حس و حالی نوستالژیک دارد. پسربچهای به نام عطا، به دروغ سبب متهم شدن یکی از جوانان فامیل به نام داود با بازی علی شادمان میشود که این جوان به دلیل تاثیر کتکهایی که در دو روز بازداشت میخورد، تبدیل به یک ساواکی میشود.
«تابستان همان سال» که سومین ساخته محمود کلاری در مقام کارگردان است، توسط دوربین کوهیار کلاری به تصویر کشیده شده است. کوهیار در این فیلم تلاش کرده شاگرد خلف پدر کارگردانش باشد و با تصاویر ناب زیبا، حس و حال تهران قدیم را به تصویر بکشد. اما این فیلم به جز قابهای زیبا چه چیز دیگری را به نمایش میگذارد و جای فیلمنامه کجاست؟
داستان سعی میکند از طریق صدای راوی که بزرگسالی عطا فیلم است، روایتی نوستالژیک از کودکی او را ارائه دهد، کاری که پیشتر در فیلمهایی مانند «درخت گلابی» یا سریال «دایی جان ناپلئون» به زیبایی انجام شده است: اما راوی در این میان به همه چیز گریز میزند بدون آن که به آنها ورود کند و از این جهت است که داستان ابتر و در سطح باقی میماند.
فیلم از یک طرف قصد دارد رابطهای عاطفی میان شخصیت پسربچه و مصی، دخترعمهاش، را ترسیم کند، از سوی دیگر شلوغیهای خیابان و جریانات اجتماعی را به صورت گنگ و بدون هیچ توضیح مشخصی نشان میدهد، از طرف دیگر رابطه بد دو خواهر ناتنی، یعنی مهرو با بازی رویا جاویدنیا و مرضی با بازی فریبا نادری و رابطه عطا با مادربزرگش، رفتن نزد فرد آینهبین با بازی مهران مدیری و زندانی بودن پدر عطا با بازی صابر ابر، مانند تاسهایی در زمین بازی ریخته شدهاند، بدون آن که هدف مشخصی داشته باشند و در مسیر درام حرکت کنند. شما میتوانید هر یک از این تاسها را بردارید و در ذهن خود داستانی بسازید و با آن حس و حال نوستالژیک فیلم با قابهای دل نشین و خاطرهانگیز را دنبال کنید.
سوال این است که داستان در مورد چیست؟ آیا داستان در مورد دزدی داود است؟ آیا میخواهد عشق کودکی را به تصویر بکشد؟ آیا میخواهد بگوید که نام و برچسبی که به داود زده شده باعث انتقامگیری او از خودش و دیگران شده و او را به یک شخصیت منفی به نام ساواکی تبدیل کرده است؟ اگر میخواهد این موضوع فلسفی و تربیتی را طرح کند، چرا باید شصت سال پیش را به عنوان زمان رویداد فیلم در نظر بگیرد و آیا تبدیل شدن به یک هیولا به دلیل برخورد بد و تهمت به یک انسان تنها در زمان گذشته اتفاق میافتاده است؟ آیا تعلق خاطر آقای کلاری به این داستان شخصی است و از خاطرات کودکی خودش نشات میگیرد؟ و پرسش آخر این است که آیا آقای کلاری خواسته فرصتی را فراهم کند که پسرش به عنوان فیلمبردار بتواند قابلیتها و تواناییهای خودش را نشان دهد؟
تمامی این پرسشها که با بازیهای متوسط و به طور کلی بزرگسالان فیلم و فیلمنامه ضعیف در میان تصاویری با فیلتر قدیمی و بازسازی حال و هوای گذشته به تصویر کشیده میشود، «تابستان همان سال» را با ریتمی کشدار و داستانی کند روبهرو میکند که در اواخر آن تماشاگر با دیدن چندین بار فیدآوت، میتواند فیلم را پایان یافته تلقی کند. تماشاگری که کارگردان روی سلیقه گذشتهنگر و نوستالژیپسند آن حساب باز کرده و سعی داشته از این طریق، توجه و علاقه او را به فیلم جلب کند.
*سحر ناسوتی
There are no comments yet