۹۹درصد بازیگران «دست ناپیدا» نابازیگر هستند | پایگاه خبری صبا
امروز ۲ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۲۱:۵۰
انسیه شاه حسینی در گفت‌وگو با صبا:

۹۹درصد بازیگران «دست ناپیدا» نابازیگر هستند

انسیه شاه حسینی درباره فروش فیلمش در زمان اکران آن گفت: نقطه عظیمت که درست باشد، فیلمساز می‌داند قرار است از کجا شروع کند و به کجا برسد؛ بنابراین نیازی نیست که بار قصه را چند اسم ویترینی بکشند.

فیلم سینمایی «دست ناپیدا» روایتگر زنان حاشیه کارون در دوران جنگ است. زنانی که از زمان جنگ تا به الان پشت‌صحنه مانده‌اند و کسی چیزی از آن‌ها نمی‌داند. انسیه شاه‌حسینی بعد از یازده سال، پی دست و گریبان می‌رود و با ساخت «دست ناپیدا» برای اولین‌بار، زنان کارون را به تصویر می‌کشد.

در ادامه گفت‌وگوی خبرنگارسینما صبا با کارگردان و تهیه‌کننده «دست ناپیدا» را می‌خوانید:

 

از «دست ناپیدا» و دلیل انتخاب موضوع آن، برای فیلم جدیدتان برایمان بگویید ؟

«دست ناپیدا» بخشی از خاطرات گذشته خودم بود. اگر «شب‌به‌خیر فرمانده» را دیده باشید، این فیلم به‌نوعی ادامه آن محسوب می‌شود و «شب‌به‌خیر فرمانده ۲» است.

در «شب‌به‌خیر فرمانده» با دوربین فیلمبرداری به روستاهای مرزی اطراف هویزه و سوسنگرد رفته بودم، در «دست ناپیدا» با دوربین عکاسی در حاشیه کارونم در دل اهواز؛ با تمام واقعیت‌های زندگی خصوصی و اجتماعی‌ام که به شرایط جبهه و جنگ مربوط می‌شود. درخصوص انتخاب این مضمون باید بگویم که همیشه دلم می‌خواست این کار را انجام دهم به خصوص که چندین‌بار مقام معظم رهبری هم به این موضوع اشاره ‌کرده‌اند. ایشان چه در ملاقات‌های خصوصی چه عمومی تاکید داشتند که زنانی در حاشیه کارون بودند که ایثارگرانه زحمت می‌کشیدند، چرا فیلمی در رابطه با این زنان‌ ساخته نمی‌شود؟ چون ایشان در آن ایام رئیس جمهور بودند و مرتب به این زن‌ها سرمی‌زدند و خیلی هم به آن‌ها  ارادت داشتند. حتی می‌گفتند که نمی‌خواهد همسرش به‌عنوان یک مسئول به آنجا بیاید و مزاحم دیگران و مانع کارشان شود.

به همین‎ دلیل گاهی که همسرشان آنجا می‌آمد، به این زن‌ها کمک می‌کرد. تا این‌که کتاب «حوض خون» نوشته شد و ایشان خیلی از این کتاب یاد کردند. با خودم گفتم، من که کنار این زنان‌ بوده‌ام و با آن‌ها زندگی کرده‌ام، قطعا بیشتر از نویسنده جوان این کتاب در موردشان می‌دانم، پس چرا این کار نکنم؟ کتاب «حوض خون» را که خواندم، بیشتر بیوگرافی و مربوط به زنان دزفول بود، ربطی به اهواز نداشت ولی با خواندن آن شوق در من زنده شد. بنابراین نوشتن فیلمنامه را شروع کردم و در مدت یک‌ماه‌رمضان از افطار تا سحر آن را نوشتم. در واقع در این یک‌ماه، دست به درون بردم و تمام خاطرات مربوط به آن برهه زمانی را مرور کردم.

روز عید فطر بود که فیلمنامه اولیه آماده شد. البته بعد از آن چندین‌بار بازنویسی شد ولی آن‌چه که مسلم بود، معتقدم که تبرک ماه مبارک رمضان، آن حس خودم و آن عشق مقام معظم رهبری باعث شد که این صدصفحه فیلمنامه اولیه نوشته شود. بعد از تکمیل فیلمنامه برای ساخت آن اقدام کردیم. در ابتدای مسیر کمی از نظر تولید به مشکل برخوردیم ولی زمانی‌که شخص خود وزیر، در جریان قصه قرار گرفت خیلی علاقه‎‌مند شد که این قصه ساخته شود و در این زمینه کمک بسیاری کرد. بعد از آن با حمایت «بنیاد شهید» این فیلمنامه ساخته شد. این کلیت روند شکل گرفتن «دست ناپیدا» بود.

 

در توضیحاتتان پیرامون مضمون «دست ناپیدا»، به ایثارگری زن‌های حاشیه کارون اشاره کردید. اما در مورد کاری که آنها انجام می‌دادند چیزی نگفتید.

همان‌طور که خدمتتان عرض کردم «دست ناپیدا» قصه ایثار زنانی در حاشیه کارون است. زن‌هایی از طیف‌های مختلف که در ابتدا اکثر آن‌ها از خانواده شهدا بودند ولی کم‌کم این طیف گسترده شد. مثلاً دانشجوهای رشته‌های مختلف از سراسر ایران به آنجا می‌آمدند دو ماه، سه ماه می‌ماندند، بعد می‌رفتند و عده‌ای دیگر جایگزین‌شان می‌شدند.

افرادی که از شهرستان‌های دیگر می‌آمدند در جایی خوابگاه مانند می‌ماندند. بچه‌های اهوازی هم تا عصر کار می‌کردند بعد می‌رفتند سرخانه زندگی‌شان. در واقع لباس‌های رزمندگان به اینجا فرستاده می‌شد و آن زن‌ها لباس‌هایی که آنجا می‌آمد را می‌شستند، وصله می‌زدند، اتو می‌کردند، بسته‌بندی می‌کردند و می‌فرستادند جبهه، لباس‌هایی هم که خیلی ترکش‌خورده بود و دیگر قابل‌استفاده نبود را می‌سوزاندند.

من جزو کسانی بودم که جیب‌های این لباس‌ها را می‌گشتم و بعد می‌سوزاندم. دراماتیک‌ترین لحظات، لحظاتی بود که در جیب‌های آن‌ لباس‌ها چیزهای خاصی پیدا می‌شد و از همه جذاب‌تر و عجیب‌وغریب‌تر، شیشه‌های عطری بود که هرازگاهی لابه‌لای این لباس‌ها جا می‌ماند و موقع سوزاندن لباس‌ها، در آتش می‌ترکید. از ترکیب بوی این عطرها و شعله‌های داغ آتش وسط گرمای مرداد، یک بوی بهشتی عجیب غریبی به وجود می‌آمد که مست‌کننده بود.

 

عدم حضور بازیگر چهره در «دست ناپیدا»، نگرانی‌های زمان اکران و فروش فیلم را برایتان به وجود نمی‌آورد؟

فیلم‌های من اغلب قائل به فیلمنامه‌اند و همیشه اعتقادم این بوده که مهم این است که فیلمنامه درست باشد. چون نقطه عظیمت فیلم، فیلمنامه است. نقطه عظیمت که درست باشد، فیلمساز می‌داند قرار است از کجا شروع کند و به کجا برسد؛ بنابراین نیازی نیست که بار قصه را چند اسم ویترینی بکشند.

کمااین‌که در همین حوزه دفاع مقدس فیلم‌هایی هم بوده‌اند که خیلی چهره داشتند؛ ولی موفق نبودند. به دلیل این‌که قصه آن‌ها، قصه غلطی بود و راه ترکستان را پیموده بودند و چون فیلمنامه‌شان یک نگاه کاریکاتوری به جنگ بود، در نتیجه باعث شده بود که خاصیت آن چهره‌ها هم عکس عمل کند؛ یعنی در خدمت قصه که نبودند هیچ، تأثیر منفی هم داشتند. بنابراین من معتقدم که مهم قصه خوب است و از نبود بازیگر چهره در فیلمم اصلاً نمی‌ترسم.

در تمام فیلم‌های گذشته‌ام هم همین‌طور بوده‌ام. مثلاً ۲۵ سال پیش، زمانی‌که «شب بخیر فرمانده» را ساختم، بازیگر نقش اول آن لادن مستوفی بود که آن زمان هنوز بازیگر چهره نبود. البته که هنرمند بسیار قابلی هم هست. بنابراین برای ساخت این فیلم هم احساس کردم که آدم‍ها باید از جنس خودشان باشند. به همین دلیل نود و نه درصد بازیگران «دست ناپیدا»  آدم‌های معمولی و نابازیگر هستند.

حتی برای هنرورها هم سعی کردم از بچه‌های بسیجی استفاده کنم. فقط کسی که نقش شخصیت خودم را بازی می‌کرد، بازیگر است. به دلیل این‌که وقتی عکس خانم معصومه بافنده را دیدم احساس کردم چهره‌اش شباهت‌هایی با دوران جوانی‌ من دارد. حتی بعد از این‌که دعوتش کردیم و به اهواز آمد؛ بعد از این‌که کیف و کفش و وسایل مربوط به دوران جنگی که از گذاشته داشتم را به او دادم و لباس‌های آن ایام من را تن کرد، وقتی هر دو مقابل آینه ایستادیم یک‌باره چشمان هر دومان پر از اشک شد و همدیگر را در آغوش گرفتیم. حتی خاطرم هست زمانی‌که حاج صادق آهنگران برای اجرای یکی از صحنه‌ها آمد و فیلم را برایش گذاشتیم به محض دیدن خانم بافنده با لباس من، گفت: این‌که خودت هستی! چون او در دوران جنگ من را دیده بود.

چه بازخوردی را برای «دست ناپیدا» در جشنواره پیش‌بینی می‌کنید؟

در حقیقت آدم‌های محدودی که فیلم را دیده‌اند و هیچ‌گونه رودربایستی هم با من ندارند، نظرشان این بود که این پخته‌ترین و بهترین فیلم من است و آن را از این نظر جذاب می‌دانستند که تابه‌حال هرگز از این زاویه و به این شکل به جنگ نگاه نشده است. بعضی‌ها بعد از تماشای فیلم می‌گفتند که ما را شوکه کرد چون هیچ اطلاعی از جبهه زن‌ها نداشتیم و اصلاً نمی‌دانستیم که یک چنین موقعیتی هم در دل جبهه ما هست و این برایشان جالب بود و نظر بعضی‌ها هم این بود که طبیعی بودن فیلم، آن را مستندگونه کرده و قابل‌باور بودن و بدون اغراق بودنش را نکات مثبت آن می‌دانستند.

 

نظر خودتان هم همین است؟ «دست ناپیدا» را پخته‌ترین فیلم‌تان می‌دانید؟ مثلا نسبت به همان فیلم «شب بخیر فرمانده» که اشاره کردید «دست ناپیدا» را به نوعی ادامه آن می‌دانید.

وقتی مقایسه می‌کنم، احساس می‌کنم از یک جهاتی شبیه هستند. خب «شب‌به‌خیر فرمانده» برای من موفقیت بین‌المللی داشت. در ایران به دلیل هم‌زمانی اکران آن با «اخراجی‌ها»، فیلم نابود شد ولی در جشنواره‌های خارج ازآنجاکه «اخراجی‌ها» نتوانسته بود راه پیدا کند!، خیلی موفق بود. آن‎ها به من می‌گفتند که ما تابه‌حال برای دیدن جبهه‌های ایران، با یک زن همراه نشده بودیم.

از این نظر احساس می‌کنم که این دو فیلم یکی هستند، فقط «شب‌به‌خیر فرمانده» نسبت به «دست ناپیدا» کمی خالی بود. «دست ناپیدا» هم یک نگاه نویی است به دفاع مقدس و من برای نگارش آن تا آنجاکه توانستم سعی کردم اغراق نکنم، اصل ماجرا را بازگو کنم. درام در دل مستند، کار سختی است، ازاین‌جهت که هرچه‏که من می‌گفتم، افرادی شاهدش بوده‌اند و مدعی. به‌همین‌دلیل نمی‌توانستم زیاد از این مقوله دور شوم و باید در خود همان مسیر حرکت می‌کردم و ضمن آن از یک بستر دراماتیک نیز عبور می‌کردم.

به دلیل این‎که تماشاگر برای تماشای مستند نیامده، او بلیت تهیه می‌کند تا بیاید و دنیایی را تماشا کند که خودش آن را تجربه نکرده و می‌بایست این مستند به گونه‌ای دراماتیزه می‌شد که از فضای موجود خود، زیاد دور نیفتد.

 

گفتید طراح صحنه و لباس فیلم هم خودتان بودید. برای یک چنین پروژه سنگینی، سخت نبود که هم کارگردانی کنید هم لباس و صحنه را مدیریت کنید؟

دلیل این تصمیم این بود که احساس کردم هیچ‌کس به‌اندازه خودم با این مقوله و لباس‌ها و صحنه‌های آن فضا آشنا نیست. درست هم حدس زده بودم چون حتی مجری هم خودم بودم، چون با توضیح دادن هم نمی‎‌توانستند آن‌طور که باید فضاسازی کنند. تمام آن چکمه‌ها را خودم خونی می‌کردم. با خون‌هایی که در بشکه‌های دویست‌و‌بیست لیتری درست کرده بودیم. حتی لباس‌های تمام هنرورها را خودم خونی می‎‌کردم. در طول آن صحنه‎‌ها خودم سرتاپا خون بودم. قبل از تحویل فیلم به جشنواره، وقتی برای آخرین‌بار آن را دیدم احساس کردم همان‌طور که نقاش‍ها پشت رنگ‌ها قایم می‌شوند و از طریق رنگ‌هایی که استفاده می‌کنند، حرف می‌زنند و کلماتشان تبدیل به آن تصاویر می‌شود؛ من هم پشت آن بلورها و کریستال‎های خون قایم شده‌ام و حرفم را پشت این خون‌ها می‌‎زنم.

 

از نگاه شما پدیده «دست ناپیدا» کیست؟

از نکات دیگری که باز هم این کمیته انتخاب به من گفتند، این بود که یکی از ویژگی‌های خوب فیلم این است که ۱۰ تا بازیگر ناب معرفی و به سینما تزریق کرده است. مثلا یک دخترعرب هشت‌ساله در فیلم هست که تعزیه‌خوان است. این دختربچه تعزیه‌خوان، واقعا شوکه‌کننده بود. با این تفاسیر باید بگویم، پدیده‌های «دست ناپیدا» بازیگران ناب زن و دختران جوانی هستند که به سینما معرفی می‌کنیم.

از دیگر ویژگی‌های «دست ناپیدا» که به نظر خودم پدیده است، معرفی کردن شخصیت‎های زنی است که واقعا الگو هستند. ما مدت‌ها بود که الگوی زن نداشتیم. به‌همین دلیل است که به نسل جدیدمان خرده نمی‌گیرم، وقتی ما به آن‌ها خوراک نمی‌دهیم، طبیعی است که الگوهای مناسبی نداشته باشند و پدیده «دست ناپیدا» این است که زن‌هایی را به تصویر می‌کشد و می‌گوید الگوی یک زن ایرانی، یک زن شرقی و یک زن قهرمان است. فرقی نمی‎‌کند که ما پزشکیم، کارمندیم، معاون رئیس جمهوریم یا نظافتچی‌ هستیم، هر کسی هستیم اگر صبح که از خواب بیدار می‌شویم و از خانه بیرون می‌زنیم، الگوی‌مان، عملکرد، شعور، تلاش و امید زن‌هایی که در کارون ایستاده‌اند و لباس می‌شورند؛ باشد، تمام زن‌های ما قابل‌ستایش می‌شوند. یعنی کافی است که تاسی کنند به این زن‌ها، زن‌های باشعور، فهمیده، ایثارگر، مقاوم، صبور، عاشق و وفادار.

 

پس این مفهوم، دلیل انتخاب شما برای نام فیلمنامه بوده است؟

دو بیت شعر در انتخاب این نام برای فیلمنامه به من کمک کردند و فانوس به دستم دادند. مولانا در یکی از اشعارش می‌گوید: «دست ناپیدا گریبان می‌کشد، من پی دست و گریبان می‌روم. این بیت که البته تبدیلش کرده‌ام به دست ناپیدا گریبان می‌کشد، عاشق خود را به میدان می‌کشد؛ مدت‌ها ذهنم را مشغول کرده بود. بیت دوم از اشعار حافظ است که البته این را بعد‌ها فهمیدم، یک روز بارانی و گل‌آلود، پشت یک وانت در بیابان را خواندم که نوشته بود: سِر خدا که سالک عارف به کس نگفت، در حیرتم که باد‌ه ‎فروش از کجا شنید» مدت‌های زیادی در پس ذهنم مانده بود و در طول دوران نوشتن فیلمنامه هم ادامه داشت.

نشر اول: روزنامه صبا

*بهناز وفایی وحدت

 

 

 

There are no comments yet


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۷۱/۳۵۴/۰۳۵/۰۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۵/۳۲۳/۷۹۱/۵۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۸/۱۴۲/۱۱۹/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۵/۵۹۴/۸۹۸/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۴/۰۲۶/۷۲۶/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۶/۰٬۷۰/۷۸۴/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۱/۲۴۶/۰۲۷/۵۰۰
  • استاد
    ۹۹۲/۹۳۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۳۸۰/۷۹۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۴۸/۶۶۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۸۳/۳۵۰/۰۰۰