به گزارش خبرنگار سینما صبا، سینمای جادهای را میتوانیم با متر و معیاری مشخص ارزیابی کنیم. اساسا برای این شکل از سینما فرمول مشخصی وجود دارد. کاراکترها وقتی شروع به حرکت میکنند. دارای باورها و اهدافی مشخص هستند. پس از قرار گرفتن در مسیر و حرکت در آن این باورها دستخوش تغییراتی میشود. تا جایی که وقتی به مقصد میرسند یک تغییر مشهود در آنها احساس میشود. اما برای چنین سینمایی عنصر مقصد از اهمیت کمتری برخوردار است. بحث اصلی مسیر است. مسیری که با پیرنگ جستوجو، تغییر و کشف دمخور است. به بیانی دیگر فاصله میان نقطه مبدأ تا مقصد بحث اصلی فیلم است. در فیلم «آبی روشن» این فاصله سرشار از موقعیتهای انسانی و المانهای نمادین است. نمادهایی که نشان از توجه ویژه فیلم به انسانیت، اخلاقیات و اعتقادات است.
شیوه روایت برای ترسیم جاده و کاراکترهایی که در حال سفر هستند، شباهتِ زیادی به فیلم «لئون حرفهای» دارد. داستانی که لئون و ماتیلدا برای کشف عشق طی میکنند، حاج یونس و ستاره برای پیدا کردن ایوب و آن سنگ فیروزهای میپیمایند.
کاشت و برداشتی که در برجسته کردن نمادها و خلق معنا در نظر گرفته شده، دارای چفت و بست است. معلق و سرسری نیست. اما عجول است! اگر فیلمساز در توالی موقعیتها کمی حوصله به خرج میداد. عناصر نشانهشناسانه در این فیلم تعمیق میشد.
اگر بخواهیم به غیر از استعارهها، نشانه، روایت و شخصیت فیلم «آبی روشن» را از منظری دیگر مورد بررسی قرار دهیم به احساسات ناگفته میرسیم. احساساتی که مخاطبان اهل سینما صرفا آن را توصیف میکنند. وقتی حاج یونس زیر باران برای نجات یک آهو به تمشکهای داخل آن دشت سبز میرود. جریانی از احساسات داخل فیلم شکل میگیرد که تحلیل آن کاری بیهوده است. این موقعیت اگر در مقام توصیف بماند کافی است. پایانبندی فیلم «بلید رانر» میتواند مثال دیگری در این راستا باشد. اگر بخواهیم به موقعیتی دیگر در همین فیلم اشاره کنیم. انگشتر فیروزهایِ دست حاج یونس در پلان پایانی قابل ذکر است.
*محراب توکلی
There are no comments yet