متن یادداشت به شرح زیر است:
در سال های گذشته، از آغاز سفرهای متولیان فرهنگ به غرب تا به امروز، همواره رویکرد جامعه ما، سوق به گرته برداری و تقلید از آن کشورها داشته است. این امر در اغلب رشته های هنری اتفاق افتاده و تاثیرهایی را نیز در برداشته است. در موسیقی، سینما و ادبیات متولیان فرهنگ همواره کوشش کردهاند تا با ارجحیت بخشیدن به فرهنگ ایران، اصالت و ویژگیهای ملی و میهنی ایران را حفظ کنند.
اما اکنون فرهنگ ما دچار نوعی تزلزل گشته که به نوعی چالش مهمی نیز محسوب می شود. نوعی تقلید و نوعی نگاه تاثیر پذیر از آن ها. تولیدات آثار فرهنگی غرب با تبلیغات فراوان و سایه عظیمش در حال بسط و گسترش است و اهدافی هم در پشت آن دیده می شود. اهدافی از قبیل تاثیر بر روی فرهنگ و آداب و سنن کشورها تا نوع ارزش گذاریهای هنری و فرهنگی و حتی مصرف کننده شدن برخی کشورها در حوزه فرهنگ.
نئولیبرالیزم در کشورهای مقلد، به عنوان مرجع قراردادن هنر غرب به تقلیدهای کورکورانه رو آورده و تا جایی پیش رفته که به نوعی هنر و سنتهای خود را به تمسخر می گیرد. آنچه که می تواند با مدیریت کلان فرهنگی پرچمی برافراشته باشد برای جهانیان، توسط عده ای از اهالی فرهنگ تمسخر شده و انگ عقب ماندگی به آن می خورد. موسیقی سنتی مثال خوبی است برای این موضوع. اما جلوتر که می رویم، این جامعه نئولیبرال نیاز به تولیدات خود را حس خواهد کرد، او نمی تواند هر روز منتظر دستورها و قوانین و تولیدات هنری کشورهای دیگر بماند تا آن را قدری تغییر دهد و سپس برای خودش کند.
او نمیتواند از تاریخ و سنت های خود عبور کرده و طرحی نو دراندازد. او ابزارهای کافی برای خلاقیت و تاثیرگذاری اجتماعی را از دست میدهد و به نوعی نمیتواند سفیر مناسبی برای کشور خود باشد. دلیل اصلی آن تقلیدهای فراوانی است که به قولی خلق را تقلیدشان بر باد داد. حال مواجه هستیم با تمدنی غنی و بسیار بزرگ و نسلی که ارزشهای تاریخی خود را انکار کرده و میخواهد مانند غرب عمل کند.
بازیگر ما خود را مارلون براندو میداند و خواننده ما خود را باب مارلی. این ها را برای بزرگ کردن خودش اعلام میکند تا بگوید چون شبیه آنها هستم، پس همانم. هنرمندان ما در نیم قرن گذشته همواره تلاش کرده اند شباهت هایی را با بزرگان هنر جهان، برای خود بسازند. موسیقی هایی را شبیه آنها تولید کنند، شبیه آنها فیلم بسازند، لباس بپوشند و در نهایت بشوند آنها.
اما آن ها خودشان هستند و نه شبیه کسان دیگر. کشورهایی مانند ژاپن و روسیه با اتکا به فرهنگ و مذاهب خود در جهان آثاری تولید کردند که هم اصالتشان را حفظ کرده و هم آن را به نوعی به عنوان یک الگو صادر کردند. کشورهای امریکای جنوبی برای مبارزه با سلطه امریکا به اصالت های خود در سینما و موسیقی پایبند ماندند و اتفاقا بسیار هم موفق شدند.
اما در ایران موضوع در جامعه نئولیبرال به سوی دیگری در حال حرکت است. او قدر فرشهای خود و آثار باستانی خود را نمیداند. این را از نوشتن یادگاری های فراوان بر روی آثار باستانی می توان به سادگی فهمید. این نوع تفکر موسیقی خود را نمیخواهد و موسیقی آن ها را سرمشق قرار می دهد. اما آیا می تواند به آن تکیه زند و خود را صاحب آن بنامد؟ در جهان امروز هر قوم و ملتی که به اصالت های خود پایبند باشد و به آن با رویکرد معاصر و مدرن نگاه کند، بی شک موفق خواهد شد.
این نوع تفکر در کشور ما می تواند در کنار خلاقیت های نسل جوان باعث تولیدات فاخر و ماندگاری شود که در آینده بتوان از آن به عنوان جریانی فرهنگی یاد کرد. اگر متولیان از این نوع نگاه حمایت کنند بی شک جامعه در آستانه تغییرات بزرگی قرار خواهد گرفت که بتوان به آن افتخار کرد. صادر کردن پیام های بسیار زیادی از جنگ و مواجهه ایرانیان با آن، جایگاه والای زن در جامعه ایران از مواردی است که می تواند جلوه ای که فیلمسازان یا اهالی فرهنگ در گذشته آن را به اشتباه به جهانیان نشان دادند، به خوبی به آن ها نشان بدهد. این اهمیت بخشیدن به اصالت و خودباوری برای ایران، ارزشمند خواهد بود.
There are no comments yet