هدف از ساخت فیلم برای هر فیلمساز میتواند متفاوت باشد. عدهای به دنبال نوجویی و به ثبت رساندن تجربههای فرمی و سبکی تازه هستند و برخی دیگر علاقه زیادی به تصویر کردن داستانهای مختلف دارند و بعضیها نیز در سودای کسب ثروت و شهرت به سرمیبرند.
هدف هر چه که باشد، تماشای فیلم اول یک فیلمساز بیانگر مسائل مختلفی درباره او و شیوه نگرش و نگاهش به جهان خواهد بود. «بی بدن» را کاظم دانشی برای یک فیلم اولی نوشته است. دانشی نخستین بار در جشنواره چهلم و با فیلم «علفزار» کارگردانی یک فیلم بلند را تجربه کرد. درامی دادگاهی که اساس و بنای خود را، بر خط سیر قصهای جذاب اما ساده قرار داده بود و تلاش میکرد از طریق ترسیم ویژگیها و ابعاد روانی پیچیده در شخصتها، غنای بیشتری را در محصول نهایی رقم بزند. «بی بدن» فیلمی متعلق به همان فضا است و کارگردان اثر نتوانسته از خود ارائهای مستقل بروز دهد و آشکارا تحت اندیشه و سبک نویسنده اثر است. مرتضی حسینعلیزاده با انتخاب فیلمنامهای از دانشی، قدم اول در این حرفه را اشتباه برداشته است چراکه تعداد فیلمهای گونه دادگاهی در ایران اندک است و به هر طریق ساخته او، در مقایسه با «علفزار» نقد و بررسی خواهد شد.
فیلم بیش از آنکه در روایت، ساختار و فرم دارای ویژگیهای قابل بحث باشد، از منظر بازیگری و شخصت پردازی پرسوناژها قابل تحلیل و تعمق است. مهمترین مسئله در تصویر کردن این درام، انتخاب بازیگران مناسب است و فیلمساز در این زمینه با هوشمندی دست به انتخابهایی دقیق و مطابق با شخصیت پردازیهای موجود در فیلمنامه زده است. الناز شاکردوست که چند سالی است با ایفای نقشهای متفاوت، بُعد دیگری از توانمندیهای خود را عیان کرده است، به عنوان شخصیت محوری قصه، نمایشی گیرا و پرجاذبه دارد. با این وجود و به واسطه نزدیکی ابعادی از پرسوناژ به نقشهای پیشین شاکردوست، نوع بازی او شمایلی از نقشپردازی های پیشینی که برعهده داشته است را به ذهن متبادر میکند.
همچنین سروش صحت، هر اندازه در نویسندگی و کارگردانی موجودیتی منحصر به فرد داشته و در خلق و به تصویر کشیدن جهان شخصی خود در بستری معلق میان جهان واقع و فانتزیهای وامدار و منبعث از آن تواناست، اما در کارنامه کاری خود به عنوان بازیگر، نتوانسته خلاقیتی ویژه را بازتاب دهد. با این وجود جنس بازی صحت که دارای نوعی رخوت و انفعال درونی است، کاملا متناسب با شخصیت پدر مقتول است که گویی قدرت تصمیم گیری نداشته و با شنیدن صحبت افراد مربوط به پرونده تلاش میکند نقش موثر خود را به عنوان پدری داغدار فرزند ایفا کند. اما شاید مهمترین بازی فیلم متعلق به پژمان جمشیدی باشد. جمشیدی در دو رشته فوتبال و سینما توانسته خود را به اثبات برساند و امروز دیگر کسی درباره توانایی بینظیرش در عالم بازیگری شکی ندارد. پژمان جمشیدی در «بیبدن» نقش شخصیتی را ایفا میکند که در موقعیتی پیچیده قرار گرفته و دور از انتظار رایج در اذهان عمومی عمل میکند.
طریقه به تصویر کشیدن این پرسونا به گونهای که از یک سو با منطق درام جور درآمده و از سوی دیگر برای تماشاگران نیز باورپذیر باشد، کار سادهای نیست و مشخص است که جمشیدی برای احاطه بر آن و کشف شیمی جوهره شخصیت در نسبت و مواجهه با کاراکترهای دیگر، راهی طولانی و دشوار را پیش روی خود داشته است. فیلم در برخی لحظات ارجاعاتی فرامتنی به مسئله قصاص وارد کرده و سعی بر نقد آن دارد. اما فیلمساز جسارت لازم را برای مطرح کردن عیقده خود نداشته و به همین دلیل نتیجه مشخصی در این رویکرد حاصل نمیشود.
عوامل فیلم موضوع اثر خود را برگرفته از چند پرونده قضایی دانستهاند اما رد یکی از پرالتهابترین آنها در دهه نود، نقش پررنگتری در روایت «بیبدن» دارد، موضوعی که باعث واکنش و اعتراض خانواده مقتول شد و بار دیگر این نکته را در مرکز توجه قرار داد که پرداختن به موضوعات واقعی و برگرفته از زندگی واقعی اشخاص آن هم بدون اجازه این افراد، تا چه میزان از نظر اخلاقی (و نه صرفا قانونی) صحیح است. فارغ از بررسی ارزشهای سینمایی اثر، «بی بدن» به دلیل نوع داستان درگیر کنندهاش میتواند برای مخاطبان سینما جذابیت زیادی داشته و در پایان نیز، باعث دگرگونی احوال او شود.
محمدعرفان صدیقیان
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است