این زنگ‌خطر نیست؛ آژیر زمان جنگ است! | پایگاه خبری صبا
امروز ۵ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۰۷:۵۴
حسین فرهادی در گفت‌وگو با صبا:

این زنگ‌خطر نیست؛ آژیر زمان جنگ است!

حسین فرهادی، نویسنده مجموعه‌داستان «رنج قلم» گفت: وقتی مانگا و کامیک‌بوک‌ها جای قصه‌های خودمان را گرفته‌، این زنگ‌خطر نیست؛ آژیر زمان جنگ است!

به گزارش خبرنگار فرهنگ و کتاب صبا، حسین فرهادی (ح‌ف فرهاد)، متولد شهریور ۱۳۷۳ در استان لرستان و شهرستان بروجرد است. او خود را اصالتا بختیاری می‌داند و هم‌اکنون در بروجرد زندگی می‌کند. برخلاف هم‌نسل‌هایش که همیشه می‌گویند «ما از کودکی یا نوجوانی شروع کردیم»، او از ۱۸سالگی نویسندگی را با فیلمنامه‌نویسی آغاز کرد که این امر یک عقب‌گرد دارد. فرهادی ابتدا هنر خویش را با عکاسی آزمود و آن زمان قصه‌ای برای عکس‌هایی که قرار بود ثبت کند، می‌نوشت و مطابق آن عکاسی می‌کرد؛ سپس این جریان به سینما رسید و تمرکزش روی نگارش فیلمنامه‌های سوررئال و بعد رئالیسم اجتماعی کشیده شد. در دوران فعالیت سینمایی و دانشجویی در تهران سعی کرد خستگی‌ها و غربت ناشی از تنهایی در پایتخت و رویاها را در شعر نگاه کند. آن زمان حدودا ۲۲ساله بود و مسیر شعر، او را به همان کلام عباس معروفی سوق داد: «ما باید ادبیات بشویم». این جمله در زندگی‌اش بسیار تاثیرگذار بود، چراکه مسیر او را تغییر داد و از فعالیت سینمایی‌اش کاست. حسین فرهادی به‌جز تحصیلات آکادمیک سینما، نویسندگی حتی در قالب فیلمنامه‌نویسی را خودآموز پیش گرفت. به گفتۀ خودش، «جا دارد از تنها استادم جناب کورش برزگر یاد کنم، که ایشان فیلمنامه‌نویسی کلاسیک را به من آموخت، و تعدادی کتب ابتدایی این مسیر را فهرست کرد که بعداً تهیه کردم». او پس از مدتی به‌کل از فیلمنامه‌نویسی جدا شد و تمرکز خود را روی «ادبیات‌شدن» نهاد. در ادامه، گفت‌وگو با این نویسندۀ جوان بروجردی را می‌خوانیم:

حسین فرهادی در ابتدا گفت: یادش به‌خیر؛ حدودا سال ۹۱ یا ۹۲ بود که انجمن سینمای جوان بروجرد، آقای داریوش غریب‌زاده را دعوت کرد. عامو داریوش با همان لهجۀ شیرین بوشهری‌اش یک چیزی در آن ورک‌شاپ گفت که هنوز زنگ آن کلام با من است: «قصه‌نویس باید بتونه از تصویر رقص یه برگ خشک که تو بهار به سمت زمین می‌آد قصه دربیاره.» چقدر باشکوه است این تعریف. این نقطۀ دید برای من هنوز ساعت‌ها کلاس قصه‌نویسی است.

او افزود: استادان من کتب دکتر رضا براهنی و جمال میرصادقی و نادر ابراهیمی بوده و هست؛ ادبیات آمریکای لاتین دانشکدۀ من است. «چرا ادبیات؟» یوسا و فوئنتس، و کتب دریدا و رولان بارت و امبرتو اکو دیگر کتاب‌های تخصصی است که نوشتن را از آن‌ها آموخته‌ام. سه سالی هم می‌شود که مطالعه فلسفه و نقد ادبی را منظم انجام می‌دهم. اگر اکنونم را بخواهم با روند زیست در این عرق‌ریزانِ روح توصیف کنم، می‌گویم: «من کلمات هرز بسیاری بوده‌ام که اینک در حال هَرَس‌کردن آن هستم.» اشتیاقِ نوشتن را با حل مسئله «نمی‌دانم» تعویض کرده‌ام. این تعداد آثار هم که منتشر کرده‌ام ماحصل همان دهۀ بیست‌سالگی‌ام است. امروز در این آغاز سی‌سالگی اگر چشم از دنیا ببندم می‌گویم پانزده سال با هنر، معنای هزاران سال زندگی‌کردن را آموخته‌ام و لمس کرده‌ام. خالی از لطف نیست که بگویم موسیقی کلاسیک شوپن، بتهوون، باخ و موتزارت، دیگر استادان من هستند.

این نویسندۀ جوان در ادامه گفت: من خودم را محکوم به آموختن می‌دانم و هر لحظه و مکان را، دانشکدۀ زیستن و سپس قلم‌زدن می‌پندارم. این سرکشی اگر به تعبیر آموختن نگاهش کنید نمی‌گذارد بندۀ یکجانشستن بشوم. مهم‌ترین آموزگار من برای نوشتن پس از گذران اولیۀ سواد آکادمی خصوصی‌ام، نگریستن به ریتم زیست مردم با فرهنگ‌ها و خُرده‌فرهنگ‌هایشان بوده‌است. همیشه در جمع دوستان و یا محافل ادبی گفته‌ام وظیفۀ هنرمند این است به اندازۀ سکوت زمانِ مطالعه و تعداد ورق‌های فهمیده‌شدۀ کتب‌ خوانده‌شده، باید برود و به همان میزان با مردم معاشرت کند و لحظه‌به‌لحظۀ زیستنشان را به‌دقت بنگرد.

فرهادی گفت: همین کتاب اخیرم یعنی مجموعه‌داستان «رنج قلم»، حاصل نگریستن است. در کدام دانشکده می‌شود نظریۀ شخصیت‌پردازی را به‌صورت عملی آموزش داد؟ جز تماشای ذره‌به‌ذرۀ عناصر انسان‌ها در هر عمل و نوع سخن‌گفتنشان، جایی برای یافتن عمل به نظریه را نمی‌توان جز در درون‌مردم‌بودن یافت؛ همچون گفتۀ پیر و مرادم احمدخان محمود، «آدم وقتی تو مردم باشه هیچ‌وقت تنها نیست».

او افزود: تکنیک نوشتن و سواد نوشتن یک چیز است؛ چگونه و کجا از آن استفاده‌کردن یک چیز دیگر. مهم‌ترین وظیفۀ نویسنده برای من ایجاد طرح مسئله است، من عمل روشنفکری را جزو وظایف نویسنده نمی‌دانم، زیرا در حیطۀ تخصص نویسنده نیست. کار ما ایجاد طرح مسئله از دل جامعه است. جریان‌سازی نظام‌مند به عهدۀ روشنفکر و مفسر و فیلسوف و منتقد است تا بر پیکرۀ این مسئله، چرخِ جریان‌سازی را به گردش بیندازند.

این نویسنده ادامه داد: امروز چهار کتابم منتشر شده‌است. سه دفتر شعر و یک مجموعه‌داستان و دیگری که در انتظار مجوز است، همان رنج قلم. یک دفتر شعر دیگر هم آماده است، اما فعلا قصد انتشارش را ندارم و در حال حاضر مشغول نوشتن یک رمان ‌کوتاه هستم. نام کتاب‌هایم بدین شرح است: «دورۀ دوجلدی مجموعه‌شعرهای حجم-مینیمال دریایی از خاک- جامی از آتش/ سال ۱۳۹۹ از انتشارات امتیاز، چاپ تمام- دفتر شعر موج‌نو پرستوها و اقاقیا/ سال ۱۴۰۲ از انتشارات سفیر اردهال و همچنین مجموعه‌داستان قصه‌های بی‌قند».

فرهادی گفت: اما اگر در سال ۱۳۹۹ به عقل و ادراک حال بودم هرگز کتاب چاپ نمی‌کردم و این را به هم‌نسل‌هایم می‌گویم چون دیده‌ام که شهوتِ بیانِ «من کتاب دارم، من کتاب چاپ کرده‌ام، من فلان و بهمان» بسیار است. عجله‌ای برای چاپ نداشته باشید. نویسندگی و نویسنده‌بودن به داشتن کتاب نیست، چون مردِ راه اندیشه، سقراط بزرگ که هرگز کتابی نگارش نکرد، عملش سالیان سال است که زنده مانده. به‌جای گفتنِ «من کتاب دارم»، باید سودای دانش داشت و شیدای آموختن بود. اگر بگویم «پشیمانم» خُب اشتباه است، ولی می‌گویم بد نبود مرا این تعداد کتابِ چاپ‌شده به این نقطۀ دید رسانده‌ و احساس می‌کنم حال یک دانش‌آموزِ کلاس اول در مکتب ادبیات هستم و به آن منظر معروفی عزیزم رسیده‌ام که چگونه ما باید ادبیات بشویم.

او افزود: نویسندگی به عمل است؛ به چه معنا؟ عمل، رسیدن به آن وظیفۀ گفتن در بزنگاه سکوت درون جامعه است؛ طرح مسئله‌ای که جز نویسنده، دیگران قادر به دیدن آن نیستند. اگر پشت پنجرۀ این منظره بودیم باید عمل نوشتن را آغاز کنیم، وگرنه کسی منتظر آن نیست شکست‌های عشقی و پرخاش‌های نوجوانی و سلیقه‌های شخصی و این دست نوشته‌های روزنامه‌وار را بخواند.

این نویسندۀ جوان ادامه داد: ادبیات، چسباندن واژه‌ها به اسارت کلمات و سپس جمله‌ای بدون پیش‌برد هدف خاصی نیست. عمدۀ نوشته‌های امروزی که تولیدِ کتاب می‌شوند کاری جز کشتن درخت‌ها را هدف قرار نداده‌اند.

بیش از این پیش برویم باید نظریۀ غار افلاطون را پیش بگیریم که اگر مختصر کنم: «نویسنده آن یک نفر است که از غار خارج شده و جهان را دیده‌است.» امید دارم که خودم در این سرنوشت، آن خارج‌شده از غار باشم.

او دربارۀ مجموعه‌داستان جدیدش به نام «رنج قلم» و ویژگی‌هایش گفت: باید بازگردم به مجموعه‌داستان «قصه‌های بی‌قند» تا بتوانم از رنج قلم بگویم. در آن کتاب نگاه اصلی‌ام به نسل جوان بود که با سبک قصه‌های ایرانی بیگانه شده‌است. قصۀ ایرانی منظورم فرهنگ ایرانی است و آن شیوۀ نگارشی ادبیات متعهد دهۀ ‌۴۰. وقتی مانگا و کامیک‌بوک‌ها جای قصه‌های خودمان را گرفته‌، این زنگ‌خطر نیست؛ آژیر زمان جنگ است که لمبر جان نسل جنگ شده بود. اگر ما نتوانیم ادبیات را برای این گروه سنی نگارش کنیم و نتوانیم حداقل جز علاقه‌هایشان نه سلیقه‌شان واردش کنیم، شکست روی شکست را باید بپذیریم. به خودم هم اثبات شد که در نسل جدید این قصه‌ها جایی ندارد. صادقانه بگویم احساس می‌کنم ادبیات ما ورشکسته شده و باید برایش فکری اساسی کرد.

او افزود: و اما رنج قلم برای بزرگسال است. این عهد نخستینم بود که مجموعۀ اول نوجوان و دوم بزرگسال باشد. این دو مجموعه شش سال تجربۀ دیداری و نگارشی است. من سفر و پژوهش کردم و ابتدا می‌خواستم آنچه شنیده‌ام را عیناً بنویسم، اما زیبایی مد نظر حاصل نشد. تفکیک موضوعی کردم و اولویت‌بندی. جمعاً پانزده داستان شد که سهم رنج‌قلم هشت داستان است. بنا به همین امر مجبور شدم بن‌مایۀ اصلی را از قصه‌های شنیده استخراج و آن را مبدل به جریان درون قصه‌ها کنم و برایشان داستان بسازم. این اجرا بیشتر باب میل درآمد، البته نه از منظر خودم. پیش از انتشار برای تعدادی از دوستانم که در حیطۀ نقد ادبی فعال بودند خواندم و حتی برای چند قصه که به مسئلۀ روان‌شناسی نیاز مستقیم داشت با دو پزشک عزیز مشورت کردم. ما شخصیت‌ها را به حقیقت نزدیک کردیم و ساختمان قصه را از بُعد نمایش روان‌شناسی خارج ساختیم و به جریان قصه سپردیم تا مخاطب از سیر قصه خارج نشود، ولی شخصیت برایش نزدیکی و صمیمیت داشته باشد.

فرهادی ادامه داد: از تکنیک‌های نگارشی چیزی نمی‌گویم. به‌نظرم وظیفۀ منتقد است که بگوید تکنیک اجرا شده یا نه، اما داستان در مکتب رئالیسم (رویکرد اجتماعی) است و در زاویه روایت‌های مختلف با درون‌مایۀ اصلی که رنج است.

این نویسنده گفت: برای خودم دیدن آن زندگی‌های مناطق زاگرس‌نشین، مرزی، عشایری، کوهستانی و یا گرمای شدید و هوا و آب آلودۀ اهواز و خرمشهر، رد کبود گشتۀ روی شانه‌های یک کول‌بر ۶۰ ساله و یا جوانی که شوتی‌سوار بود و بسیار قواعد اخلاقی داشت، فقط کالای لباس می‌برد و اهل مطالعه بود، تصویر غریبی را که خودم از یک شوتی‌سوار متصور بودم، شکست.

او افزود: چگونه رنج خفته در بیان دیداری را باید می‌نوشتم؟ برای منی که یک شب سرد کوهستانی مرزی را به هزاران مصیبت تحمل کردم. می‌خواهم به اینجای کلام برسم: قبول دارم باید بتوانیم ادبیاتمان را صادر کنیم که دنیا بفهمد کول‌بر چیست، یا مثلاً چگونه می‌توان به یک آلمانی فهماند که خرمشهر هنوز ویران است؟ وقتی مملکت آن‌ها بعد از جنایت هیتلر مبدل به کشوری آباد شده‌است.

حسین فرهادی ادامه داد: وقتی مردم خودم با رنج مردم خودم بیگانه هستند چگونه به فکر این باشم که ادبیات داستانی تولید کنم که بشود صادرش کرد؟ برخی از دوستانم همیشه می‌گویند «تو حداقل جوری بنویس که بشود صادر کرد». باید اعتراف کنم نمی‌شود. تا وقتی که جامعۀ خودمان قصه‌های خودمان را ننوشته و نخوانده‌ نمی‌شود ادبیاتی تولید کرد که برای جامعۀ جهانی فهمیدنی باشد. اتفاقاً امروز باید همین ادبیات صادر بشود؛ ادبیاتی که بگوید خرمشهر بعد از جنگ هنوز جنگ‌زده است؛ ادبیاتی که سامورایی‌های در کوهستان ژاپن را به مردان کول‌بر تصویر کند.

این نویسنده به صبا گفت: ویژگی قصه‌های من عریانی واقعیت در حجاب واژه‌هاست. حتی آنجا که از عشق گفتم زبان عزیزی است که مهاجرت کرده و عشق را در فراسوی جبر جغرافیایی جا گذاشته‌است. پس وقتی عشق به معنای حقیقی‌اش نه هیجان جوانی، در جامعه‌ام مسئله است، من نمی‌توانم به فکر آن باشم که ادبیات صادر کنم؛ شاید دیگر همکارانم بتوانند.

فرهادی در پایان گفت: فعلاً در این زمانه و مشکلات جامعه‌ام، تنها یک سبک ملاک است؛ آن هم رئالیسم است و شاید کمی هم ناتورالیسم در برخی از زاویه‌‌روایت‌ها.

پریسا اسماعیلی‌نیا

2 دیدگاه


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۵/۲۳۱/۳۴۳/۴۰۰
  • تمساح خونی
    168/280/427/250
  • مست عشق
    120/214/320/750
  • زودپز
    ۹۲/۶۲۸/۹۳۸/۰۰۰
  • پول و پارتی
    ۸۸/۷۵۹/۷۷۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۲۹/۱۰۴/۱۸۱/۵۰۰
  • قیف
    ۲۶/۲۷۷/۸۱۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۲/۳۰۵/۷۸۱/۱۰۰
  • قلب رقه
    ۱۲/۳۰۰/۹۶۸/۵۰۰
  • ملاقات با جادوگر
    11/345/347/500
  • شه‌سوار
    ۱۰/۲۲۹/۰۲۳/۵۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۰/۱۹۷/۸۹۳/۵۰۰
  • در آغوش درخت
    ۶/۶۷۶/۱۱۱/۵۰۰
  • آغوش باز
    ۲/۴۷۲/۷۲۵/۰۰۰
  • استاد
    ۵۰۴/۰۰۲/۵۰۰
  • آنها مرا دوست داشتند
    ۱۷۷/۱۶۵/۰۰۰
  • لختگی
    ۹۷/۳۶۵/۰۰۰
  • نفرین آرتا
    ۳۴/۴۳۵/۰۰۰