شخصیت: پرویز خان(یک شخصیت واقعی: پرویز دهداری) با بازی سعید پورصمیمی
گاهی پیش میآید که آنقدر تنها میشوی که نمیدانی چه باید کرد. «تنها» در این متن بیشتر به معنای طرد شدن است. بیایید فرض کنید، کسی زمانی بسیار محبوب بوده است اما به هر دلیلی بخشی از جامعه او را طرد میکنند. بدتر از این هم میتواند باشد. به او هجمه نیز وارد میکنند. بر علیهاش شعار میدهند. و همه یک تقاضا دارند: تو نباش! نمیخواهیمت! برو بیرون!
هر شخصیتی در برابر این شرایط واکنش شخصی خود را دارد، پرویز در فیلم سینمایی «پرویز خان» که زمانی بازیکن و مربی محبوب فوتبال بوده است، اکنون برای نخواستنش دعوا است. در چنین وضعیتی، شخصیت همچنان محکم قدم برمیدارد، خم به ابرو در نمیآورد و با چالشی که ناعادلانه دچارش شده است؛ وارد میدان جنگ کاریاش میشود.
میتوانید دقایقی خود را بگذارید جای این شخصیت؟ پس تخیل کنید که حتی شاگردانتان هم شما را تنها میگذارند و به شما پشت میکنند. حامی ندارید و فقط خودتان هستید. چه باید کرد؟ باید بیخیال شد و بگذاریم برویم؟
ممکن است؛ در این شرایط کسی کاملا ناامید شود و خودش را از هجمهها خلاص کند. یا کسی دیگر مانند شخصیت پرویز، اعتماد به نفس خود را حفظ کند، با همه «تک نفره» بجنگد و شاگردان جدیدی را برای خود برگزیند.
اما پرویز هم «آدم» است دیگر! او هم ناامیدی سراغش میآید، حتی لحظاتی به سرش میزند که بگذارد و برود.
مهم این است که شخصیت پرویز، هنگامی که ناامیدی و اضطراب بر وی غالب میشود؛ میتواند از پسش بربیاید و دوباره به اصطلاح «از روی زمین بلند میشود.»
شاگردان جدیدی که پرویز پیدا میکند، او را پر شورتر میکند. و البته پرویز همهی فشارهای روانی که بر او وارد شده است را به شاگردانش انتقال نمیدهد. همه چیز را درون خود میریزد. پرویز در حالیکه شخصیتی برونگرا دارد؛ حالا در لحظاتی مجبور است درونگرا باشد!
سرانجامِ هر شخصیتی در این شرایط شاید به یک چیز معطوف باشد. «ایمان و باور به خود».
به قول چارلز بوکوفسکی «یک مرد سه چیز لازم دارد: ایمان، ممارست و شانس.»
پرویز ایمان به خود و شاگردانِ کم سنوسالش دارد، ممارست در برابر حل مشکلات و هجمهها دارد و به شانس هم فکر نمیکند. به قول خودش: «در فوتبال چیزی را نمیشود قول داد!»
خیلی دشوار است درحالیکه هیچکس به تو ایمان و باور ندارد؛ ولی همچنان روی پایت بایستی!
و اما ایمان و ممارست پرویز به کجا ختم میشود؟ ایمان و ممارست شما به کجا ختم میشود؟ فروغ فرخزاد شعری برای پایان سرانجام عشق دارد که شاید بتوان آن را به کلیت زندگی نیز تعمیم داد.
آری آغاز ، دوست داشتن است/ گرچه پایان راه ناپیداست/ من به پایان دگر نیندیشم/ که همین دوست داشتن زیباست…
همچنین، شاگردان پرویز خان درباره او این چنین باور دارند که عارف قزوینی میگوید:
بس که سر در خم چوگان تو افتاد چو گوی/ یک نفر مرد به میدان تو سرگردان نیست
فیلم سینمایی «پرویزخان» به کارگردانی علی ثقفی و تهیهکنندگی عطا پناهی این روزها در حال اکران در سینماهای سراسر کشور است.
نوشتهی: فرید اخباری
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است