حسن فتحی که همیشه برای بهتصویر کشیدن عشق در داستانهایش انگار با خودش هم رقابت دارد در فیلم «مست عشق» پررنگتر از همیشه همهچیز را در قالب عشق میبیند. انگار بهجز عشق نخواسته که ببیند...
به گزارش صبا، برای افرادی که اندک آشنایی با ادبیات فارسی دارند، جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا یا مولوی و اشعار او شناختهشده است اما نام مولانا همیشه یادآور شخصیت اسرارآمیز دیگری است که زندگی این شاعر بزرگ را دگرگون کرده و این فرد کسی نیست جز «شمس تبریزی». درخصوص چگونگی آشنایی مولانا با او در روایات آمده روزی شمس وارد مجلس مولانا میشود و درحالیکه مولانا درکنارش چند کتاب وجود دارد، شمس از او میپرسد، اینها چیست؟ مولانا جواب میدهد قیلوقال است، شمس میگوید و تو را با اینها چه کار است؟ و کتابها را برداشته و به داخل حوضی که در آن نزدیکی قرار دارد، میاندازد.
مولانا با ناراحتی میگوید ای درویش چه کار کردی؟ برخی از این کتابها از پدرم رسیده بوده و نسخه دیگری ندارد. شمس تبریزی در این حالت دست به آب میبرد و کتابها را یک یک از آب بیرون میکشد بدون اینکه آثاری از آب در کتابها مانده باشد و کتابها حتی ذرهای خیس شده باشند. مولانا با تعجب میپرسد این چه سری است؟ شمس جواب میدهد این ذوق و حال است که تو را از آن خبری نیست. از این ساعت است که حال مولانا تغییر مییابد و به شوریدگی روی مینهد و درس و بحث را کنار میگذارد و شبانهروز در رکاب شمس تبریزی بهخدمت میایستد و تولدی دوباره مییابد. این روایت کوتاه بهصورت کامل در فیلم سینمایی جدید حسن فتحی آمده است، فیلم «مست عشق» که این روزها بر پرده سینماهاست و با دیدنش اگر کتاب «ملت عشق» را خوانده باشید دوباره همان کتاب و همه جزئیاتش برایتان یادآوری میشود. الیف شافاک در این کتاب از عشق میگوید و با استفاده از دو داستان در دو زمان و دو فرهنگ متفاوت نشان میدهد عشق چگونه میتواند در هر زمان و مکان، با جرقهای از نور و آگاهی، قلب و جان را روشن کند. داستان اول در قرن هفتم در قونیه رخ میدهد و نشان میدهد چگونه شمس تبریزی، یک صوفی گردشگر، با مولانا، یک عالم و شاعر بزرگ آشنا میشود و رابطهای عمیق و پرشور بین آنها شکل میگیرد. داستان دوم در قرن بیستویکم میلادی در آمریکا اتفاق میافتد و روایتگر زندگی اللا روبینشتاین است، یک زن خانهدار و ویراستار کتاب که با خواندن کتاب «چهل قانون عشق» نوشته عزیز زاهارا، به تحولات بزرگی در زندگی خود دچار میشود.
حسن فتحی در مست عشق برای روایت داستانش بیشتر از آنکه از داستانی ایرانی برای روایت زندگی شمس و مولانا الگو گرفته باشد سراغ ترکها و مخصوصا کتاب ملت عشق رفته است. کتابی که در سال ۱۳۸۹ (۲۰۱۰) بهصورت همزمان به دو زبان انگلیسی و ترکی منتشر شد و آنچنان مورد استقبال قرار گرفت که تا امروز بیش از ۵۰۰ بار (۵۵۰ هزار نسخه) در ترکیه تجدید چاپ شده و رکورد پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه را نیز بهخود اختصاص داده و در دنیا محبوبیت زیادی پیدا کرده است. حالا اگر همه دنیا متوجه شوند کتابی که دوستش دارند، مابهازای فیلم هم دارند، حتما برایشان جذاب خواهد بود که آن را زودتر ببینند. موضوع اصلی کتاب، عشق است. عشقی که نویسنده درحال بهتصویر کشیدن آن است، عشق به معنای فراتر از حس جسمانی و شهوانی است. عشق به معنای تجلی خدا در قلب و جان است. عشق به معنای تحول و تغییر در راستای نور و آگاهی است. عشق به معنای پذیرش و تسلیم دربرابر حق است. عشق به معنای هستیبخشی به هستی است. این موضوع در مست عشق هم بهشدت دیده میشود.
عشق و دوستداشتنی که شمس از آن دم میزند و با آن مولانا را بیدار میکند. عشقی که شمس به کیمیاخاتون دارد. عشقی که اسکندر به مریم مسیحی دارد، حتی تقابل آدمها با خودشان مانند کتاب ملت عشق بهتصویر کشیده شده است. آنجا که اسکندر با خودش در میدان نبرد روبهرو میشود و میفهمد برای رسیدن به خود، به عشق باید خودخواهی و غرور را از بین برد.
در باب کتاب ملت عشق میگویند این کتاب با استفاده از زبان ساده و جذاب، به بررسی مفهوم عشق از منظر صوفیانه پرداخته و نشان میدهد عشق فقط احساسی شخصی نیست، بلکه راهی برای رسیدن به خدا و خودآگاهی است. این همان چیزی است که ما در مست عشق حتی به زبانی سادهتر از کتاب میبینیم. اینکه فقط عشق زمینی مثال زده میشود و پا را فراتر از آن نمیگذارد و عشق را حلال همه مشکلات حتی جنگ میداند و معتقد است اگر دوست داشتن و عشق باشد، دیگر همهچیز حل میشود.
چهل قانون عشق که در ملت عشق اللا درحال ویرایش آن است، به جزئیات زندگی مولانا و شمس میپردازد. مولانا یک فقیه و شاعر معروف است که در قونیه زندگی میکرد. شمس تبریزی یک درویش ساده و صادق بود که بهدنبال عشق واقعی خود میگشت. این دو با هم آشنا میشوند. شمس به مولانا درسهای عشق حقیقی را میآموزد و مولانا به شمس احترام و اعتماد زیادی نشان میدهد. این رابطه باعث حسادت و خشم بسیاری از اطرافیان مولانا میشود، بهخصوص پسر بزرگ او، سلطان ولد- که شمس را دشمن خود و پدرش میدانست. سلطان ولد با همکاری بعضی از شاگردان پدرش توطئهای را برای قتل شمس راه میاندازد. دقیقا همین نکات و داستانهایی که در کتاب میخوانید، در مست عشق هم بهصورت خلاصه و تیتروار میبینید. نکته مهم در ساخت اثری به اسم شمس و مولانا نگاه کارگردان به یک اثر ترکیهای است که هیچ نگاهی از ایران ندارد، حتی در دیالوگها بهجز یک خوی تبریز که شنیده میشود دیگر المانی از ایران نمیبینیم و همین ساختن میتواند متاثر از ملت عشق باشد.
فتحی که همیشه برای بهتصویر کشیدن عشق در داستانهایش انگار با خودش هم رقابت دارد در این فیلم پررنگتر از همیشه همهچیز را در قالب عشق میبیند. انگار بهجز عشق نخواسته که ببیند و شاید برای همین است که از آن جمله معروف ملت عشق یعنی «اهل ملت عشق باش» هم استفاده کرده است. او در اثر جدیدش فقط عشق را دیده و بقیه موارد برایش در مرتبه بعدی قرار داشتهاند.
نشر اول: فرهیختگان- عاطفه جعفری
There are no comments yet