به گزارش خبرنگار سینما صبا، مجید جوادیانزاده استاد جامعهشناسی در یادداشتی بر مستند «ایساتیس» که در گروه هنر و تجربه در حال اکران است، نوشت: در آغاز، پوستر فیلم «ایساتیس» را دیدم. این اثر تصویری بدیع که چارچوبهای عادت را شکسته و گویی یزد را دوباره به ما هدیه داده بود. حسی افسونزده از شهری افسونگر. پوستر سید مجتبی موسوی بهترین دعوت برای دیدن فیلم بود و بعد علیرضا دهقان کارگردانی که یزد را به درستی زیسته است و ما را به شنیدن راویان آن فرامیخواند.
یونانیان در گذشتههای دور به مفهومی به نام «لوگوس» باور داشتند. لوگوس آوای غیب است که حقیقت را در سطحی فرازبانی بر ما ارزانی میدارد. لوگوس برای هرکس قابل شنیدن و درک نیست بلکه تنها آنانی میتوانند آن را بشنوند که محرم شدهاند. حافظ نیز همین مفهوم را در قالب واژه «سروش» بازآفرینی کرده است، آنجا که میگوید:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی…گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
و اما درسرزمین «ایساتیس» نیز برای محرمان و آشنایان سروشی جاریست که از حقیقت میگوید. حقیقت در تحریف ناشدهترین صورتش. حقیقتی که به تاریخها آلوده نشده و در پیچاپیچ گذر زمان شاخ و برگهای زاید بر آن پرده سوء تفاهم نیافکنده است و چه راویانی بهتر از طبایع چهارگانه که جسم و روح این شهر را بنا کردهاند. فیلم، اختیار سخن را سخاوتمندانه به دست این چهار ساکن کهنسال سرزمین ایساتیس میسپارد اما روایت هر کدام شنیدنی و تازه است:
آب راوی زلالیست که حقیقت تشنگی را روایت می کند.
جستجوی مردمانی که نه آب بلکه تشنگی را کشف کردند. آب بهانه ای برای کشف خواهندگی و تمنا بود، برای جستجوی حقیقت بیشتر و عمیقتر.
فیلم برای شنیدن سروش آب به سراغ آنانی میرود که قرنها پیش محرم این راز شدهاند؛ آنقدر محرم که حتی دختران زیبای خود را به عقد آن درآوردهاند تا قنات را به ازدواج و زایندگی وادارند. سروش باد را باید در بادگیرها شنید همانجا که در گرمای سخت کویر خنکای بهشت را کشف کردهایم. فیلم این بار نیز برای شنیدن صدای رازآمیز باد به سراغ اندرونیترین حوزه زیست انسان کویر یعنی حوضخانههای سحرآمیزی میرود که گویی باد در معاشقه با انسان رازهای درونش را رها میسازد. آتش در اینجا قرار نیست تنها بسوزاند بلکه سروش پاکی و پالودگی در آتشکده های هزاران ساله زرتشتیان میشود. شنیدن این سروش به باور گذشتگان، نیاز به تشرف و تهجد داشته است و خاک تمام دارایی مردم سرزمین ایساتیس است. بر آن سجده میبرند تا محرم سروش الهی شوند و تا افقهای دوردست بال بگشایند. خاک در روایت فیلم حقیقت ما انسان هاست که در آن میزاییم و میبالیم و میمیریم.
مستند «ایساتیس» ما را به شنیدن دعوت می کند حتی قبل از دیدن. ما را به گشودن روح وامیدارد تا آواهای هزارساله بر ما نازل شوند، همانها که در روزمرگیها به فراموشی سپرده شدهاند. فیلم تصاویر پرتکاپو و قابهای هنرمندانه را در پیوند با صداهای ماندگار سینمای ایران که هریک به خاطره جمعی و قومی ما ایرانیان تبدیل شده است، قرار میدهد. این ترکیب هنرمندانه نماها و صداها گفت و گوی هزاران ساله آب و باد و خاک و آتش را از اعماق روح ایساتیس به سطح میآورد. از این رو به نظر من تصاویر ایساتیس را باید شنید. شنیدنی که خود نحوی از دیدن است.
«ایساتیس» پردهای است که به قول حافظ، بانگ سروش یزد را میتوان در آن به تماشا نشست.
There are no comments yet