راه رجا بسته نیست | پایگاه خبری صبا
امروز ۵ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۰۶:۱۴
به بهانه‌ درگذشت شهادت‌گونه آیت‌الله ابراهیم رییسی

راه رجا بسته نیست

ما بادیگارد ایدئولوژی‌های خود شده‌ایم؟ وطن کجاست؟ مردم کجا هستند؟ درگذشت «شهادت‌گونه» سیدابراهیم رئیسی (به تعبیر رهبر انقلاب)، سیمایی دیگر از یک چهره خدمتگزار را ترسیم کرد و خداحافظی «رجایی‌گونه» او، همه را به سمت گذشته و تقاطع مهم تاریخی چهل سال اخیر برد.

به گزارش خبرنگار سینما صبا، درگذشت «شهادت‌گونه» سیدابراهیم رئیسی (به تعبیر رهبر انقلاب)، سیمایی دیگر از یک چهره خدمتگزار را ترسیم کرد و خداحافظی «رجایی‌گونه» او، همه را به سمت گذشته و تقاطع مهم تاریخی چهل سال اخیر برد.

صحنه‌ای از فیلم سینمایی «بادیگارد» را به یاد می‌آوریم که حیدر (پرویز پرستویی) یادش می‌آید زمانی راننده رییس جمهور شهید ایران، محمدعلی رجایی بوده و با خود فکر می‌کند در حال حاضر، محافظ چه کسی و چه کسانی است؟

حاج حیدر یک فدایی نظام است [محافظ وظیفه‌اش همینه (حفاظت از موجودیت نظام)،منتی سر کسی نداره!]

مثل رجایی باز هم پیدا می‌شود؟

[به جای اینکه فدای مقدس بشین،مقدس را فدای خودتون می‌کنین!این یعنی خطر برای نظام]

می‌ترسم از آن روزی که این کشتی سوراخ شود!

صحنه‌ای را به خاطر می‌آوریم که در فیلم سینمایی «قاتل اهلی»، حاجی سروش (زنده‌یاد پرویز پورحسینی) می‌گوید: [می‌کشنت، تو هفتت زار میزنن]

و این تداعی می‌کند همه نادیده‌انگاری‌ها و ترورهای روزمره‌ای که ناگهان تبدیل به مدح می‌شود…

هشتمین رییس جمهور ایران، ابراهیم رییسی در سانحه‌ی هوایی به شهادت رسید؛ همینقدر غیرقابل پیش‌بینی.

همه در حال ارسال پیام تسلیت و یادداشت درباره‌ی این واقعه هستند. عده‌ای از کاربران فضای مجازی به اقتضای شرایط بی‌تفاوت‌اند، عده‌ای ناراحت هستند. می‌شنویم و می‌بینیم که فراز و فرودهای این چند ساله کاربران فضای مجازی همچنان ادامه دارد. و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، همه در یک کشتی هستیم و امان از روزی که این کشتی سوراخ شود…

تا دیروز و پریروز خیلی از کسانی که امروز تسلیت می‌گویند و اشکی به کمک قطره‌های مصنوعی می‌ریزند؛ رییس جمهور را ناکارآمد می‌دانستند و حالا از خدماتش (که تا قبل از عصر فاجعه، نقدش می‌کردند) تشکر می‌کنند…

بحث وحدت در برهه‌های حساس به کنار… اما…

حیدر در «بادیگارد» به درستی شک داشت. محافظ چه کسی قرار است باشد؟

در این مملکت هر کسی سر کار قرار می‌گیرد؛ گروه‌هایی در پی این هستند که او موفق نشود. دریغ از اینکه همه در یک کشتی هستیم. ایدئولوژی جای وطن را می‌گیرد. چون رییسی است باید شکست بخورد. چون روحانی است باید شکست بخورد.

زمانی دو حزب داشتیم؛ حالا از دلِ این دو حزب چندین تا حزب پراکنده‌ی دیگری پدید آمده است که بادیگارد تفکر خودشان هستند و حفاظت از وطن و مردم را فراموش کردند و مردم بازیگران ناخواسته‌ی این آبستن‌های سیاسیون شدند.

و اما چطور می‌شود که فطرت انسانی تا آنجایی پیش می‌رود که بعضی‌ها از مرگ کسی خوشحال می‌شوند؟

او آدم بدی بود؟ او کارش را بلد نبود؟ خود ما مردم چی؟ ما هم از مرگ خوشحالیم. ما هم دعای مرگ می‌خوانیم. کدام از ما در هر جایگاه شغلی‌ای که هستیم کار خودمان را به‌درستی انجام می‌دهیم.

در همین سینما هرکسی فیلمی می‌سازد؛ به او انتقاد نمی‌شود! به او حمله می‌شود. او باید حذف شود و بشیند در خانه‌اش.

در همین سیاست که دیگر کسی انتقاد نمی‌کند! حمله می‌کنند. او باید حذف شود و برود.

با این تفاسیر هیچ‌کس اصلا نباید کار کند! خود کوروش و امیرکبیر هم زنده شوند؛ در این شرایطی که مردم در ظاهر به هم نزدیک هستند و در باطن گسسته، در شرایطی که مردان و زنان سیاست باهم سر سفره‌ غذا هستند و در پشت آستین‌های خود زهر دارند؛ چه کسی نجات دهنده است؟ چه کسی می‌تواند؟

میان این حمله‌های متعدد قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ وقتی همه به هم زاویه دارند…

[ما بادیگارد ایدئولوژی‌های خود شده‌ایم؟ وطن کجاست؟ مردم کجا هستند؟ خود مردم محافظ چه چیزی شده‌اند؟ خوشبختی را در مرگ می‌بینند؟ ما باید دقیقا به کدامیک از خودمان اعتماد کنیم؟ ما جز موقع مرگ و زلزله و بدبختی و سیل کجا پشت هم بودیم؟ ما جز موقع مرگ چه زمانی یاد خوبی‌های هم می‌افتیم؟]

ما هر روز در حال کشتن همدیگر با رفتار و گفتار خود هستیم. انتقاد مد شده است و هرکسی بهتر بزند؛ محبوب‌تر می‌شود. قلم‌ها هم سیاسی و پولی شده‌اند. منفعت داشته باشد به حق و ناحق برایت می‌نویسند؛ و همینطور منفعت نداشته باشد، برعکس عمل می‌کنند.

همدیگر را خودمان می‌کشیم و صاحب عزای همان‌ها می‌شویم.

ابراهیم رییسی هم شهید شد و حالا موقع مرگ ابراز تاسف می‌کنند که او خادم ملت بود. آن‌ها که در زدن دولت از هیچ‌کاری دریغ نکردند ابراز تاسف می‌کنند که کاش می‌توانست در این دولت بماند و یاری‌اش می‌کردیم.

ما همه در یک کشتی هستیم و هرکس ساز خود را می‌زند.

و این جهان به لانه ماران مانند است. و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی‌ست که هم‌چنان که تو را می‌بوسند، در ذهن خود طناب دار تو را می‌بافند…

فروغ فرخزاد چه راست گفتی و می‌گویی!

رییس جمهور اگر با لندکروز و هواپیمای شخصی می‌رفت از یک طرف باید طعنه‌ها را تحمل می‌کرد و حالا که با یک بالگرد ساده سفر استانی رفته است، می‌گویند خب با یک وسیله بهتر می‌رفت! می‌خواست نمایش راه بیندازد، اینطوری شد!

او اگر پیاده می‌رفت و یا بال داشت و پرواز می‌کرد هم شاید این جنس هجمه‌ها بر او وارد می‌شد.

و او فقط رییسی نیست! همه‌ ما هستیم. همه‌ ما که در اقشار متفاوت جامعه به جان هم افتاده‌ایم.

ما محافظ وطن نیستیم؛ ما نگهدارنده‌ جسد آدم‌ها هستیم. بعضی‌ها کارشان به جایی رسیده است که خیر را دیگر فقط در مرگ آدم‌ها می‌بینند!

حال رجایی و رییسی باهم دیدار می‌کنند و به ایران نگاه می‌کنند و درباره‌ی آن باهم حرف می‌زنند. از خودی‌های بدتر از دشمن می‌گویند… از کارهایی که می‌خواستند بکنند و نگذاشتند… از مردمی که هر کدام ساز خود را می‌زنند یا احزابی که مملکت را فراموش کردند و فقط به فکر قدرت و منافع خودشان هستند؟

این متن گسسته که با پرش ذهنی فراوان نوشته شده است؛ در سوگ شهید ابراهیم رییسی و سوگ همگی خود ما نوشته شده است.

هر دم از این رهگذر رهگذری می‌رود
در پی مردان مرد پی سپری می‌رود

عرصه نگردد تهی گر چه ز هم سنگران
گه جگری می‌درند گاه سری می‌رود

روزن فتح و خطر بسته نخواهد شدن
گر ز قضا ناوکی بر قدری می‌رود

راه رجا بسته نیست گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر برگ و بری می رود

روضه نماند به زاغ، ور همه با درد وداغ
از صف مرغان باغ، نغمه گری می رود

جلوه خورشید ما، جمله جهان در نوشت
شعله به عالم زند، تا شرری می رود

مکتب اسلام باد زنده که در راه آن
گاه شبیری رود، گه شبری می رود

درسفر زندگی، آمد وشد کار ماست
تا پسری در رسد، خود پدری می رود

راه رجایی بجاست، شور رهایی بپاست
گرچه ز نام آوران، ناموری می رود

بی هنران را بگو، گنج هنر ز آن ماست
گرچه زملک هنر، باهنری می رود

دامن دریای عشق تا که صدف پرور است
صیرفیان را چه باک، گر گهری می رود

تا که خدای جهان، حافظ این امت است
هر نظری می رسد، صد خطری می رود

راه رجا بسته نیست، گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر برگ و بری میرود

[زنده‌یاد حمیدسبزواری]

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۷۵/۱۷۵/۹۵۵/۵۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۸/۸۷۸/۰۶۶/۵۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۸/۷۸۰/۵۰۳/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۵/۵۹۴/۸۹۸/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۴/۰۲۶/۷۲۶/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۶/۶۰۴/۷۷۵/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۱/۶۳۳/۸۸۲/۵۰۰
  • استاد
    ۱/۰۰۱/۲۱۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۴۰۳/۳۹۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۶۷/۸۲۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۹۵/۰۷۰/۰۰۰