به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر صبا، نمایش «انگشتر اسرارآمیز» به نویسندگی آتسا شاملو و کارگردانی میثم یوسفی از همین گونههاست؛ اثری درخشان و دیدنی که در قالب داستانی دلپذیر و شنیدنی، برخی سنتهای ارزشمند ما را به تصویر میکشد. میثم یوسفی که در اغلب آثارش دلبستگی و علاقه به فرهنگ و هنر ایرانی موج میزند، در تازهترین نمایش خود، بار دیگر پای شخصیتهای افسانهای محبوبی مانند «ننهسرما» و «خانومبهار» را به صحنه باز کرده و با روایت قصهای در بازه زمانی شب یلدا و بستر تاریخی پادشاهان،کاری کرده کارستان.
با وجودی که آتسا شاملو نمایشنامه را با اقتباسی آزاد از متن «دوازده ماه» اثر ساموئل مارشاک نوشته، ولی در انطباق فضای یک متن خارجی با آیینهای فرهنگی داخلی بسیار موفق بوده و به خوبی قصهای مناسب با فهم و نیاز مخاطب ایرانی خلق کرده است. یوسفی نیز در اجرای نمایشنامه ایرانیزهشده، همه هوش و هنرش را به کار برده و صحنههایی بدیع و خلاقانه پدیده آورده. استفاده از تکنیکهای سایهبازی، عروسکهای باتومی و بونراکو، بازیهای زنده و صداسازی و همچنین به کارگیری هر بازیگر در چند نقش، بیآنکه شباهتی در اجرای نقشها و صداها حس بشود، از مهمترین ویژگیهای نمایش «انگشتر اسرارآمیز» است.کارگردانی خوب و مسلط میثم یوسفی در فضاسازی اثر، نقش موثری داشته و تماشاگر را از لحظه شروع تا پایان، به جهان نمایشی خود دعوت و درگیر میکند.
ماجرای نمایش در شکل روابط آدمها و برخوردشان با مساله، تا حدودی به افسانه معروف «ماهپیشونی» شباهت دارد. در داستان «انگشتر اسرارآمیز» هم یک نامادری (عاطفه بحرالعلوم طباطبایی) و دختر بدجنسش «یدونه» (مریم خاکسار تهرانی)، دختر زیبارو و خوشقلبی به نام «بهار» (شراره یوسفی) را،که دخترخوانده خانومجان است، به خدمت گرفتهاند و هنگامی که شاهزاده در شب تولدش همزمان با شب یلدا، هوس گل پامچال بهاری کرده و برای یافتن آن یک سبد سکه طلا به عنوان جایزه تعیین میکند، یدونه و خانومجان، بهار را در شب سرد زمستانی به جنگل تاریک میفرستند تا برای آنها گل پامچال بچیند و بیاورد. بهار در جستوجوی شبانهاش،گویی تحت محافظت روح مادر مرحومش قرار میگیرد و ناگهان با ننهسرما و سه پسرش،که نامهای سه ماه فصل زمستان را بر خود دارند، روبهرو میشود.
نمایش گرچه بر محور موفقیت بهار در یافتن گلها پیش میرود اما در خلال روایت خود، نکتههای اخلاقی زیبایی مثل مهربانبودن،کمک به دیگران و احترام به بزرگترها را به مخاطب آموزش میدهد. حتی وقتی قرار است شاهزاده (محسن قصری) فهرست طولانی زندانیان را امضا بکند، اشاره به جاگذاری درست ویرگول در جمله مشهور «بخشش، لازم نیست اعدامش کنید»، نکته ظریف و پسندیدهای است که در زمان درست خود استفاده شده. شوخیهای سرخوشانه و بانمک بهار و عموجنگلی (ناصر احمدیفر) یا موقعیتهای بامزهای که در قصر شاهزاده میان خوابگزار، مشاور، شاهزاده و ندیمه (مینا مقامیزاده) شکل میگیرند، بر طنز نمایش افزوده و موجب میشود مفهوم مورد نظر کارگردان، بهتر در ذهن مخاطب ثبت بشود. با اینکه هر صحنه از نمایش، به سهم خود از زیباییشناسی تحسینبرانگیزی برخوردار است و حس متفاوتی را در ذهن و روان بیننده به جا میگذارد، ولی میتوان یکی از زیباترین صحنههای نمایش را، لحظه ملاقات بهار با ننهسرما و فرزندانش دانست و زیباتر از آن، جاییست که سر و کله خانومبهار موقتاً پیدا میشود تا سبد بهار را از گلهای پامچال پر بکند. در این صحنه، موسیقی روحنواز نمایش هم به اوج شکوفایی میرسد و سرمستی فصل بهار را بر روح تماشاگر میدمد. آهنگهایی که رامین کهن برای «انگشتر اسرارآمیز» ساخته، چنان زیبا و دلنشینند که مخاطب نه تنها حین اجرا از شنیدن آنها لذت میبرد،که حتی پس از پایان اجرا، ملودیهای شاد و فرحبخش نمایش را تا مدتها به یاد خواهد داشت.
از دیگر امتیازهای این اجرا، باید به طراحی و ساخت عروسکهای دوستداشتنی آن توسط علی پاکدست و مریم اقبالی نام برد و چه تمهید خوبی است که عروسکها،کاملاً منطبق با چهره و پوشش بازیگران/ شخصیتها خلق شدهاند. همچنین نمیتوان و نباید از طراحی صحنه بینظیر سینا ییلاقبیگی غافل شد. ییلاقبیگی با توجه و تمرکز بر جزییات قصه، دکوری کاربردی و چندمنظوره ساخته که در نهایت سادگی، زیبایی و حسوحال هر فصل و موقعیت را به نمایش میگذارد. برای مثال ببینید دکور جنگل زمستانی را و تبدیل ناگهانی آن به فصل بهار با شکافتهشدن میز.
بازی بازیگران، برگ برنده دیگری در اجرای نمایش «انگشتر اسرارآمیز» است، بخصوص که برخی بازیگران اجرای چند نقش را بر عهده دارند و در عین حال به جای عروسکها حرف میزنند. ناصر احمدیفر هر دو نقش مشاور و عموجنگلی را با ملاحت و طنازی خاصی اجرا میکند و محسن قصری در نقش شاهزاده خوش میدرخشد. صدای قصری هم در ادای دیالوگهای شاهزاده و هم صدای ماه بهمن، این دو نقش را خاطرهانگیز کرده است. عاطفه بحرالعلوم طباطبایی در نقش خانومجان، اجرای دقیق و بینقصی دارد تا بچهها در عین حال که بدطینتی شخصیت نامادری را میبینند و میپذیرند، از بازی خوب این بازیگر لذت ببرند. مریم خاکسار تهرانی در اجرای نقش یدونه و صدای ماه اسفند عالی و فوقالعاده ظاهر شده. به بیان او در دیالوگهای یدونه و میمیک چهرهاش، حتی وقتی هدایت عروسک یدونه را بر عهده دارد، دقت بکنید که بدجنسی و نفرتش از بهار را چهقدر خوب با صورتش منتقل میکند. شراره یوسفی با صدای مهربان و بهیادماندنیاش و همچنین خندههای دلنشین خود، نقش بهار را به یک کاراکتر ماندگار در نمایش «انگشتر اسرارآمیز» تبدیل کرده و مینا مقامیزاده نیز از اجرای نقشهای ندیمه و ننهسرما سربلند بیرون آمده. صدای نوستالژیک او در بیان دیالوگهای ننهسرما، لذت تماشای لحظههای حضور این شخصیت را در نمایش دوچندان میکند. به لطف کارگردانی میثم یوسفی و توانمندی بازیگران، مجموع بازیهای نمایش «انگشتر اسرارآمیز» آنقدر یکدست و خوبند که حضور کوتاه دانیال کمانکش و کیمیا مظفری در نقش جارچیها نیز به اندازه خود دیده میشوند و تاثیرگذارند.
یکی از دو نقدی که میتوان بر این نمایش داشت، ضعف صداهای پلیبک در پخش ترانهها و موسیقیهاست. متاسفانه موسیقیها و ترانههای جذاب نمایش به دلیل کیفیت پایین در ضبط یا پخش آنها، به خوبی قابل فهم نیستند و بسیاری از شعرها و آهنگهای زیبای کار از دست میروند. دیگر نقدی که بر کار وارد است، تلفظ غلط کلمه «رودخونه» به شکل «روخدونه» است. هرچند نادرستی تلفظ این کلمه با هدف خندهگرفتن از مخاطب هدف صورت گرفته و شاید موجب خنده هم بشود اما به لحاظ آموزشی برای مخاطب امروز درست نیست. بین بچههای باهوش عصر حاضر،که با انواع گوشیهای همراه مدرن و اسباببازیهای دیجیتال و سرگرمیهای آموزشی متفکر و خلاق سر و کار دارند، دیگر به ندرت میتوان کودکی را یافت که تلفظ درست برخی واژهها را بلد نباشند. پس چرا باید در این نمایش، شخصیت بهار که دختری خوشقلب و باهوش است و شاهزاده،که با راهنمایی ندیمه، موسیقی و آواز تمرین میکند، در لحظه کاملاً بیربطی فقط یک واژه را در کل نمایش اشتباه تلفظ بکنند؟!
با اینحال، نمایش «انگشتر اسرارآمیز» یکی از بهترین تئاترهای کودک و نوجوان با تکنیکها و شاخصههای ایرانی برای بچههای ایرانی است. در حالی که تولید و اجرای چنین آثاری در بازار تئاتر کودکان و نوجوانان از مدتها پیش کمرنگ شده بود، امید است با تداوم اجراهایی از ایندست، نمایشهای ایرانی بهتر و بیشتری روی صحنه بروند.
احمدرضا حجارزاده
عکاس: یاسمن یوسفیراد