اول/ تا جایی که یادم میآد، هیچوقت آدمِ کافهرویی نبودم اما بهعنوان یک روزنامهنگار چهلوچندساله،گاهی با برخی دوستان و همکاران در کافهیی جمع میشویم و به بهانهی دیدار و رفع دلتنگی، احوال زندگی و زمانهمان را بررسی میکنیم. هیچوقت پاتوق ثابتی نداریم و هر بار مشتری یک کافهی تازه هستیم. اغلب کافهها تا حدود زیادی به یکدیگر شبیهاند؛ هم در طراحی داخلی، هم مِنو سفارشات، هم موزیکهای نامربوطی که انتخاب کردهاند. به ندرت کافهیی با فضاسازی و ویژگیهای خاص مدیریتش نظرمان را جلب میکند. چند روز پیش یکی از بچهها، با هیجان از کافهی جدیدی گفت که کشف کرده بود. تفاوت این کافه با سایر کافههایی که قبلاً رفته بودیم، وجودِ یک منوِ اضافی و البته غیرخوراکی در آن بود؛ منوِ روانشناسی! اول فکر کردیم ما را سوژه کرده و سربهسرمان میگذارد اما وقتی عکسی را که از منوِ کافه گرفته بود رو کرد، فهمیدیم شوخی در کار نیست و قضیه جدیتر از این حرفهاست. در صفحهی اینستاگرام کافه نوشته بودند «اولین کافهی تحلیل روانشناسی در ایران». وقتی مِنو را دیدیم، آرزو کردیم «آخرین» هم باشد! موارد انتخابی در مِنو، بسیار متنوع بود و تقریباً برای هر سن و جنسیت و بلایی که ممکن بود سرِ روان انسان بیاید، یک گزینه داشتند. برخی از عناوین مِنو را بخوانید:«آدم اینجا تنهاست/ برای معضل تنهایی»،«من کیام؟/ تحلیل شخصیت»،«وای/ تحلیل اضطراب»،«چرا رفت؟/ تحلیل سوگ»،«من هیچ وقتی برای خودم ندارم/ مادرانگی»،«هیچچی سر جاش نیست/ تحلیل ایدهآلگری»،«ببخشید/ تحلیل احساس گناه»،«من نَه/ شرم حضور، شرم سخنرانی، مهارتهای ارتباطی»،«مبادا…/ تحلیل بیماراِنگاری». نکتهی جالب اینکه بالای مِنو نوشته بودند:«تِم این مِنو روانشناسی است اما در این کافه رواندرمانی صورت نمیگیرد. خدمات روانشناسان این کافه تحلیلی است و فقط خودت در این تحلیل، راهبر و تحلیلگری»، و جالبتر اینکه متقاضی مِنو، برای هر تحلیل ۲۵ دقیقهیی، باید صدوپنجاه هزار تومان بسلفد! همچنین مدیریت کافه، بزرگواری کرده و اجازه داده هر تحلیل یک بار تمدید بشود! البته ایشان انتخاب بیش از یک موضوع در هر روز را توصیه نکردهاند!
دوم/ نمیدانم آن جمله را دربارهی بیعلاقگی بعضی از مردم در مراجعه به روانشناس شنیدهاید یا نه. همان که میگوید:«آنهایی که به روانشناس اعتقاد ندارند، همانهایی هستند که ما از دستشان به روانشناس پناه میبریم». به نظرم جملهی درستیست. هنوز خیلی از خانوادههای سنتی و کماطلاع، نسبت به کلمهی روانشناس حالت تدافعی دارند.کافیست به پدر و مادر یا خواهر و برادری که در چنین خانوادهیی رشد کرده، بگویید برای حل فلانرفتار نادرستش به مشاور یا روانشناس مراجعه بکند. ناگهان با جملهی «مگه من روانیام؟» مورد حمله قرار میگیرید! نمیدانم این باور غلط را کدام کمعقلِ بیسوادی در ذهن مردم جا انداخته که هر کسی به روانشناس مراجعه میکند، روانیست! با اینحال باید خوشحال باشیم که به لطف ظهور تکنولوژیهای جدید و فضای مجازی، مردم امروز نسبت به گذشته خیلی آگاهتر و روشنتر شدهاند و اینروزها دیگر مطالعهی کتابهای روانشناسی یا مراجعه به روانشناس متخصص، عیب و ایراد شناخته نمیشود، ولی هنوز خطر کتابهای روانشناسی زرد کاملاً برطرف نشده و اتفاقاً شدت گرفته و حتا طی یک دههی اخیر با بروز صفحههای روانشناسی فوق زرد در فضای مجازی، اوضاع وخیمتر شده! تسلط کتابهای روانشناسی زرد بر سبک زندگی و روان مردم، تازه داشت کمی کنترل میشد که با هجوم روانشناسان کیلویی و نامعتبر در شبکههای اجتماعی روبهرو شدیم؛ صدها دکتر قلابی که با جملههای مثبت و انگیزشی و غیرعلمی، سعی در جذب نیازمندان به رواندرمانی دارند و با دریافت پولهای کلان، یک مشت مهملات ساختگی ـ که شاید خودشان هم به آنها باور نداشته باشند ـ تحویل خلقالله میدهند. حالا فرض بکنید یکی از همان افرادی که از شَرّ دیگران به روانشناس پناه آورده، سر از این کافهی روانشناسی دربیاورد و با پرداخت سیصد هزار تومان، به مدت پنجاه دقیقه مورد تحلیل روانشناسان کافه قرار بگیرد. به نظرتان مطالبی که در این کافه تحت عنوان «تحلیل روانشناسی» ارائه میشود، چهقدر مستند و قابل اعتمادند؟ اگر تحلیل روانشناسان کافه، اوضاع روحی، روانی مراجعهکننده را بدتر کرد، تکلیف چیست؟! لابد باید اول برای درمانِ آنچه در کافه به خوردِ او دادهاند، نزد یک روانشناس فوقتخصص برود و آثار مِنو کافه را از ذهنش پاک بکند، بعد تازه برگردد به وضعیت اولیه و اینبار برای درمان مشکل اصلی، به یک پزشک روانشناس تحصیلکرده و کارشناس مراجعه بکند. البته دوست کاشفِ کافه تاکید میکرد تحلیلهایی که در کافه شنیده، به هیچوجه زرد نبوده! امیدواریم که همینطور باشد اما چرا آدم روزهی شکدار بگیرد؟ در حالی که اگر کسی واقعاً به سلامت روان خود اهمیت میدهد، به سادگی میتواند با پرداخت ۳۰۰ تا ۴۵۰ هزار تومان، مقابل بهترین و خبرهترین روانشناسان کشور بنشیند و برای مدتزمان ۴۵ تا ۶۰ دقیقه راهکارهای علمی و معتبر برای مشکلاتشان دریافت بکند، چرا باید به کافهیی برود که یک ایدهی نه چندان بیخطر را تبدیل به ناندانی خود کرده؟! ببینید به خاطر یک مشت دلار، چه خطراتی در برخی کافهها مردم را تهدید میکند!
سوم/ اصلاً مگر کافه جای رواندرمانیست؟! گرچه کافهدرمانی، خودش یک شیوهی گریز از درد یا حل مشکلات برخی جوانان است، ولی کافهبازها وقتی در این محیطهای کوچک و نیمهروشن جمع میشوند، یا یک گوشه مینشینند و به تنهایی سیگارشان را دود میکنند و کتابشان را میخوانند یا دربارهی مسائل اجتماعی، فرهنگی و هنری با هم گفتوگو میکنند.کافهها از دیرباز تا امروز، پاتوق نویسندگان و هنرمندان و روشنفکران برای گفتوگو بوده. اگر هم گاهی فعالیتی غیر از تبادل نظر و گفتمان و صَرف قهوه در کافه صورت میگرفته، شامل نمایشنامهخوانی، شعرخوانی یا رونمایی از کتابهای تازهچاپ بوده، نه رواندرمانی تحلیلی در ملاء عام! آخر کدام آدم عاقلی قید محیط امن و خصوصی مطب روانشناس را میزند تا در مکان عمومی کافه از مشکلات روانیاش بگوید؟! در حالی که شاید همان زمان، عدهیی بر سر میزهای دیگر کافه با کنجکاوی به درد دلهای او برای جناب تحلیلگر گوش سپردهاند تا هم از وضعیت روانی گوینده باخبر بشوند و گاهی به آن بخندند، هم اگر مشکل مشابهیی با مشتری میزِ مجاور داشتند، مجانی از توضیحات تحلیلگر بهرهمند بشوند. خلاصه که این بساط تحلیلگری در کافه، بدجوری ناخوشایند و مشکوک است. شاید اگر مِنو فال قهوه در کافه بود، همخوانی بیشتری با فضا داشت و حتا شاید با استقبال بیشتری روبهرو میشد، آن هم برای مردمی که به خرافاتی مثل فال قهوه و کفبینی و رمّالی و دعانویسی بیشتر معتقدند تا علم روانشناسی که قرنهاست گرهگشای مهمترین مشکلات اعصاب و روان مردم بوده است!
احمدرضا حجارزاده
یک نظر