به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر صبا، «اییِن مکیوئن» داستاننویس مشهور و موفق انگلیسی، در ایران با آثاری مانند «آمستردام»، «سوسک» و «پوست گردو»،که توسط ناشران مختلفی به چاپ رسیدهاند، شناخته میشود. موضوع رمان «پوست گردو»، که توسط نشر نفیر منتشر شده، چندان تازه نیست، حتا تکراریست اما نویسنده شیوه نو و جذابی در روایت سوژه نخنماشده خود به کار گرفته. در این داستان، شاهد یک خیانت و جنایت هستیم.
«جان کِرنکراس»، شاعر و ناشر ورشکسته،گرچه روزگاری در سرودن شعر و انتشار کتابهای خوب و پرفروش متبحر و موفق بوده، ولی امروز کِشتیاش به گِل نشسته و موفقیتی کسب نمیکند. همین مساله، همسرش «ترودی» را از او دور کرده تا با نزدیکشدن به برادرِ جان یعنی «کلاد»، توطئهیی بچینند و خانه بزرگ او را تصاحب بکنند. همه این ماجرا، از زبان جنینی که ترودی در شکم دارد و همهچیز را خوب حس میکند و میفهمد، روایت میشود. او با صبر و حوصله، رفتار و گفتار مادر و عموی خائنش را زیر نظر دارد و تحلیل و بررسی میکند. بامزه اینکه گاهی پیشنهادهایی هم برای حل مشکل میدهد. البته صدای او به گوش مادرش نمیرسد، ولی ما فرضیات و محاسبات ذهنی او را برای نجات مادرش از مخمصه این عشق شوم میخوانیم.
این خط داستانی و اسامی شخصیتها، احتمالاً برای علاقهمندان به ادبیات نمایشی آشناست، چون رمان «پوست گردو» با الهام از نمایشنامه مشهور «هملت»، اثر جاودان ویلیام شکسپیر نوشته شده. نام شخصیتها نیز به کاراکترهای نمایشنامه «هملت» بیشباهت نیست. «کلاد» در این داستان، همان «کلادیوس» (عموی هملت و پادشاه دانمارک) است و «ترودی»، همان «گرترود» (مادر هملت و ملکه دانمارک). حتا نویسنده برای اثبات میزان وفاداریاش به نمایشنامه شکسپیر، در فصل پایانی کتاب ناگهان روحِ «جان» (پدر جنین/ پدر هملت) را در ذهن خیالپرداز راوی، به خانه/ قصر میکشاند تا با ترساندن کلاد و ترودی، برای یک لحظه هم که شده، انتقام جنایت هولناک آنها را بگیرد. ظاهراً اییِن مکیوئن علاقه غریبی به الهامگرفتن از آثار ادبی مشهور جهان دارد. او در کتاب دیگرش «سوسک»، نگاهی خلاقانه به رمان «مسخ» فرانتس کافکا داشته و با تبدیل شخصیت «گریگور سامسا» به «جیم سامز»، داستان خواندنی و تاثیرگذاری خلق کرده است.
اما در کتاب «پوست گردو»، راوی که هنوز نامی هم ندارد، در طول داستان فقط به شرح واقعه نمیپردازد، بلکه گاهی از احوال و محل زیست خود در رحم مادر میگوید و زمانی دیگر چنان نظرات تخصصی و درستی از شرایط جهان امروز و روان بشریت ارائه میکند که انگار مشغول مطالعهی یک مقاله علمی و پژوهشی هستیم. جالب است که نظرات جنینِ بینام، تنها به بحران خانوادگیاش محدود نمیشود. او درباره مسائل تاریخی و سیاسی انگلیس و تمام دنیا نظر میدهد. حتا مارک، مزه و تاثیر انواع شرابها را میشناسد و خودش هم از همین حالا به یک شرابخوار حرفهیی تبدیل شده! چون مادرش مدام در حال میگساریست. او مادرش را در شنیدنِ برنامههای رادیو و پادکستهای مختلف همراهی میکند و صدای گویندگان و اطلاعاتی را که میشنود، خوب به خاطر میسپارد! با اینحال چون چهره و اندام هیچکدام از سه شخصیت اصلی داستان را ندیده، برحسب تخیل خود و آنچه از زبان مادر و اطرافیان میشنود، آنها را بسیار دقیق و عینی برای ما توصیف میکند. این موضوع، نه ضعف مکیوئن در داستاننویسی، که اتفاقاً هنر و خلاقیت او در تصویرسازی کاراکترها و فضاسازی رمان است. توصیفهای جنین از عموی بدذات و طماع خود و مادرش به قدری خوب و باورپذیر از کار درآمده که موجب نفرت خواننده از این دو شخصیت میشود.
همچنین جنین راوی، که با پیشرفت داستان، بزرگتر و به زمان تولد نزدیکتر میشود، تعصب عجیبی روی عشق از دسترفته پدر و مادرش دارد و مدام در تلاش است بار دیگر آنها را کنار یکدیگر قرار داده و زندگیشان را سامان بدهد. هرچند که بدیهیست هرگز در این امر موفقیتی کسب نمیکند. او که عواقب خیانت و جنایت مادر و عموی خود را حدس میزند، بارها بابت زندگی تباهشده خود غصه میخورد و از تولد و رشد در زندان گلایه میکند. یک بار هم که از بیتوجهیی مادرش به استیصال میرسد، میکوشد خود را با بند ناف خفه بکند اما معجزهیی او را از این کار باز میدارد.
داستان «پوست گردو» با آنکه در بستر یک تراژدی خانوادگی روایت میشود، از فضایی معمایی، جنایی نیز برخوردار است و خواننده را بارها نگران سرنوشت جان کِرنکراس میکند. زمانی هم که او با دسیسه کلاد و ترودی کشته میشود، مخاطب بابت نتیجه بازجویی آنها توسط پلیس و دستگیرشدن یا نشدنشان، نگران است. دو فصل پایانی کتاب که متهمان برای پاککردن نشانههای صحنه جنایت و فرار شبانه از مهلکه در تلاشند، بسیار مهیج و نفسگیر نوشته شده و خواننده را دچار دلهره میکند.
با اینهمه، رمان «پوست گردو» خالی از ایراد نیست. نخستین نقد وارد بر کتاب، تحلیل و تفسیرهای بیش از حد طولانی راوی در کتاب است که گاهی مسیر داستان را از خط اصلی خارج میکند. انبوه توضیحات نه چندان ضروری در متن داستان، باعث کلافگی مخاطب میشود. دیالوگها و توصیف صحنههای مرتبط با قصه، به نسبت نظریهپردازیهای جنین/ نویسنده در رمان خیلی کم است. اتفاقاً هر کجا نویسنده به سمت داستانگوییِ کلاسیک رفته، در جلب توجه و همراهی خواننده موفقتر بوده است.
دومین ضعف کتاب، ترجمه فرشته شایان است. هرچند ترجمه اثر کسی را از خواندنِ کتاب پشیمان نمیکند، ولی چنان که توقع میرود، خوشخوان و روان هم نیست. خواننده منظور برخی جملهها را به خوبی درک نمیکند و در مواردی هم توصیفها و فضاسازیهای رمان به دلیل ضعف ترجمه، قابل درک و تجسم نیستند. شیوهی نگارش نویسنده به اندازهی کافی خواندنِ کتاب را سخت کرده و اگر ترجمهی آن هم ضعیف باشد، خواننده دیگر لذتی از مطالعهی این رمان نمیبَرد. با اینوجود میتوان گفت رمان «پوست گردو»، اثر ارزشمندیست که ذهنتان را تا مدتها یا شاید برای همیشه درگیر میکند. پیشنهاد ما را جدی بگیرید و از خواندنِ آن غافل نشوید.
احمدرضا حجارزاده
There are no comments yet