به گزارش خبرنگار سینما صبا، امیرحسین ثقفی یکی از مستقلترین و خاصترین فیلمسازان چند دهه اخیر سینمای ماست که این روزها «کوچه ژاپنیها» آخرین فیلمش روی پرده سینماهاست. البته که واژه مستقل، تعابیر و تفاسیر مختلفی دارد و هر فیلمسازی از هر دارودسته و طیفی خود را مستقل مینامد. گاه حتی در افکارعمومی، فیلمسازی که فیلمش را با پول و رانت دولتی نمیسازد، مستقل خوانده میشود و… فارغ از این خطکشیها اما امیرحسین ثقفی، اساسا بهلحاظ گرایشات سینماتیک و پلات و اجرای کارش، نه ربطی به سینمای معمول اصطلاحا اجتماعی دارد، نه در تعاریف سینمای بدنه میگنجد، او نه فیلم جشنوارهای میسازد و نه سفارشیساز است. او فیلمسازی است که بیش از هر چیز دیگر، عاشق سینماست و چه خوب که از این بابت تکلیفمان با او روشن است! از آن آقازادههای که نه تنها اعتبار و خوشنامی پدر را مخدوش نکردهاند، بلکه حتی میراث پدری را اعتلا بخشیدهاند. نمیتوانید به یاد داشته باشید امیرحسین ثقفی جایی حرفی زده باشد، اعتراضی مطرح کرده باشد یا… اساسا او اهل شوآف و بازیهای رسانهای نیست. نه این که نداند. او بهواسطه همکاری با پدرش که از تهیهکنندگان قدیمی سینماست، اتفاقا میتواند زیاد حرف بزند اما نمیخواهد. و بهنظر میرسد اعتقادی به حرافی ندارد و واقعا دوست دارد با فیلمهایش حرف [بلکه فریاد] بزند. شاید مشخصترین خاطره محوی که به ذهن سینمادوستان میآید، حضور او در برنامه تلویزیونی هفت فریدون جیرانی، حدود سیزده سال پیش و نشستناش مقابل مسعود فراستی باشد. جایی که منتقد جنجالی آن روز و امروز، در کمال تعجب، نشست و از اولین ساخته سینمایی ثقفی [مرگ کسب و کار من است] تعریف کرد و گفت او باید مراقب خودش باشد! حالا سالها از آن شب گذشته و ثقفی، گاه و بیگاه، بیتوجه به جریان اصلی سینمای ایران و بیاعتنا به جادهها و گردنههای جشنوارههای دنیا، کار خودش را میکند. مراقب خودش است ولو این که دیگران چنین عقیدهای نداشته باشند. او کاری به تعریفها و بازخوردها هم ندارد گرچه برخی تعبیرها دربارهاش [مانند سخن زندهیاد لوون هفتوان که ثقفی یک آنجلوپلوس ایرانیست] بسیار دقیق و تعیینکنندهاند.
فیلمساز کمحرف و عدالتخواه ما در یکی از معدود گفتوگوهایش درباره یکی از آثارش چنین گفته بود: سینما برای من فرم است و من از بدو ورودم به فیلم، اول فرم را وارد فیلمم میکنم. من وامدار سینمای اروپای شرقی هستم بنابراین سینمای اروپای شرقی و روسیه را مثل حس نامیرایی دیدم. من به دنبال تکرار نیستم.
اما آیا میشود نقاط متمایز این فیلمساز خوشذوق و مصمم را در نظر نگرفت؟
۱- او در هر فیلم خود، عاشقانه و رها، دست به تجربهای میزند که دوست دارد و فیلمی میسازد که اول، خودش آن را دوست داشته باشد.
۲- او دوست دارد عامدانه، تماشاگر خودش را داشته باشد و به مخاطبش باج ندهد. اگر دنبال ادامه قهرمانهای خاص خودش است، این بار سراغ مجید مظفری میرود و تن به قواعد بازار نمیدهد. و چه کاراکتر درجه یکی خلق میکند.
۳- فیلمهای او، مود خاص خودش را دارد. در انبوه میزانسنهای عمدتا تلویزیونی سینمای ایران، او عاشقانه فضاسازی سینمایی را دوست دارد.
۴- وقتی او فیلم درخشان «مردی که اسب شد» را ساخت، عدهای از منتقدان نوشنند او باید اول فیلمهای معمول سینما را بسازد و بعد برود به سبک بلاتار فیلم بسازد. آن موقع او بیست و شش، هفت ساله بود و خوشبختانه امروز همچنان با دلمشغولیهای خودش فیلم میسازد.
٭٭٭
فیلم آخر امیرحسین ثقفی امضا دارد و میتواند تماشاگری که فیلمهای او را دنبال کرده، از سینما سیراب کند. همین برای فیلمساز ۳٨ ساله امروز و خالق «مرگ کسب و کار من است»، «همه چیز برای فروش»، «مردی که اسب شد»، «روسی» و «کوچه ژاپنیها» کافیست.
There are no comments yet