مرثیه‌ای برای تنهایی | پایگاه خبری صبا
امروز ۲ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۰۲:۴۹
نقد و نظری بر نمایش تازه محمد میرعلی‌اکبری

مرثیه‌ای برای تنهایی

احمدرضا حجارزاده | دایی‌سعید به تدریج می‌فهمد در خانواده کسی حامی او نیست. همه یا از او متنفرند یا به خاطر پیشنهادهای عجیب و غیرمنتظره‌اش برای یافتن زوج مناسب به زنانی که می‌شناسد، از او فاصله می‌گیرند. از این‌روست که دایی‌سعید در صحنه پایانی تنها چیزی که برای خوردن می‌یابد، غصة تنهایی است که او را به گریستن وادار می‌کند.

نمایش‌های رئالیستی از پرطرفدارترین گونه‌های تئاتری در کشور ما و حتی دنیاست. اغلب تماشاگران تئاتر معمولاً دوست دارند برشی از زندگی حقیقی را به صورت زنده پیش روی خود ببینند. با این‌حال اجرای نمایش‌های واقع‌گرا، به هیچ‌وجه ساده و کار هر کسی نیست. چنین نمایش‌هایی نیاز به روانکاوی و درک و شناخت عمیق از زندگی حقیقی شخصیت‌ها توسط نویسنده و کارگردانی دارد که بتواند آن را با نگاهی دراماتیک و هنری درآمیزد و تلیفی از خیال و واقعیت را به مخاطب عرضه بکند. این همان اتفاقی‌ست که در غالب نمایش‌های محمد میرعلی‌اکبری می‌افتد. او حالا دیگر کارگردانی صاحب سبک و دیدگاه است که می‌توان به هر اثری که روی صحنه می‌بَرد، اعتماد کرد. میرعلی‌اکبری پس از اقتباس آزاد و ایرانیزه‌کردن دو نمایش‌نامه مشهور آنتوان چخوف ـ «باغ آلبالو» و «سه خواهر» ـ این بار سراغ متن «دایی‌وانیا» رفته و نسخه‌ای ایرانی، ولی درست و حرفه‌ای روی صحنه برده است. نمایش «دایی‌سعید» تا حد زیادی به متن چخوف وفادار بوده و خط اصلی داستان را حفظ کرده و اگر تغییراتی در نمایش لحاظ شده، مربوط به جزییاتی در شغل شخصیت‌ها و مناسبات و دغدغه‌های آنهاست.
در صدر نمایش،کاراکتر دایی‌سعید قرار دارد که با مشکل اضافه‌وزن و عادت پرخوری روبه‌روست و این مساله، او را به فردی تنها و منزوی تبدیل کرده.گرچه بستگان و اطرافیانش می‌کوشند به لاغرشدن او کمک بکنند اما مساله اصلی سعید، درک‌نشدن و عدم همراهی دیگران در تلاش او برای حفظ ویلا و مزرعه‌ای است که جلال (شوهرخواهر سعید) چند سالی‌ست به او سپرده، ولی هیچ‌وقت به سوددهی نرسیده! در این میان، چاقیِ سعید و اراده ضعیفش برای رسیدن به وزن مطلوب، بهانه‌ای شده در دست دیگران تا او را مدام به ناتوانی در انجام امور کاری و زندگی شخصی متهم بکنند.

در نمایش‌نامه اقتباسی میرعلی‌اکبری، شخصیت‌ها و مناسبات اجتماعی و خانوادگی آنها با یکدیگر به درستی تعریف شده و مخاطب از آغاز اجرا با هر کدام از کاراکترها و مسائل‌شان همراه می‌شود. هرچند نمایش، افتتاحیه شلوغ و پرهیاهویی دارد. در حالی که دایی‌سعید،کامبیز و رادین تحت نظارت پوپک با موسیقی تندی مشغول ورزش و نرمش هستند، آدم‌های دیگر در آشفته‌بازاری پرتنش، مدام وارد یا خارج می‌شوند، یکریز با هم صحبت می‌کنند و نام یکدیگر را صدا می‌زنند، بی‌آن‌که بدانیم دقیقاً چه نسبتی با هم دارند. فقط نام دایی‌سعید است که در زبان اغلب اعضای خانواده تکرار می‌شود تا شیرفهم بشویم دایی‌سعید، همان مرد محبوبِ سالخورده و نیمه‌تاس و نسبتاً چاقی است که گویا نقطه اتصال آدم‌های ویلا به همدیگر بوده و درست همین‌جا که تماشاگر نسبت بین آدم‌ها را میان همهمه آنها گم می‌کند، ناگهان آرامش عجیبی بر خانه حاکم می‌شود و تازه از این لحظه می‌توان به تدریج رابطه بین آدم‌ها را کشف کرد. با وجود این، باز هم در دقایق پایانی کار متوجه می‌شویم که شکوه، مادر سعید است!
فارغ از این ضعف کوچک، نمایش «دایی‌سعید» سرشار از لحظه‌های جذابی است که در فرمی رئالیستی، حس زندگی واقعی را به بیننده القا می‌کند. ریتم و روند نمایش تا پایان روایت این داستان اجتماعی، هرگز دچار افت نمی‌شود. چاشنی‌های طنز و تراژدی به میزان کافی در نمایش استفاده شده‌‌اند و دستپخت کارگردان و گروه اجرایی را نه شور کرده‌اند و نه بی‌مزه. نکته قابل توجه این‌که حین اجرای نمایشی که ظاهراً در نفی پرخوری و چاقی‌ست،کاراکترها از بدو ورود به صحنه تا دقایق پایانی بی‌وقفه در حال خوردن هستند! از این منظر، طراحی آشپزخانه در نقط مرکزی ویلا و مقابل دید تماشاگر، به عنوان مکانی مهم برای همه، تمهید هوشمندانه‌ای بوده. انگار اعضای این خانواده کاری جز خوردن ندارند. آنها وقتی غذا هم نمی‌خورند، در حال حرص‌خوردن از دست یکدیگرند. حتی وقتی صحبت از زمین‌خواری می‌شود، دایی‌سعید در پاسخ کنجکاوی رادین زمین‌خواری را نیز به خوردنِ ساندویچ تشبیه می‌کند! جالب این‌که در آن خانه همیشه یک پزشک و یک مربی ورزش در دسترس است، ولی باز هم ساکنانش یا از چاقی رنج می‌برند یا از بیماری‌های دیگر! تمام صحبت‌های خانواده، حتی وقتی درباره کار و تقسیم اموال و سهم ویلا حرف می‌زنند، به خوراک و رژیم‌های غذایی ختم می‌شود. برای مثال نگاه بکنید به جر و بحث دایی‌سعید و مرتضی که در راستای اهمیت حفظ محیط‌زیست و حیوانات جنگل، به پرهیز از گوشتخواری می‌رسند و در تایید نظراتشان به کتاب «فواید گیاهخواری» صادق هدایت هم استناد می‌کنند یا مثلاً از هر فرصتی استفاده می‌کنند تا میزان کالری مواد خوراکی را به یکدیگر یادآوری بکنند و فردِ در حالِ خوردن را از خطر چاقی بترسانند.
به همین دلیل است که ناگهان رادین در جشن تولدش از کوره درمی‌رود و طی سخنرانیتاثیرگذاری از دیگران خواهش می‌کند دست از دعوت او به «نخوردن» بردارند! اما همه این خوردن و نخوردن‌ها در نهایت فقط به ضرر یک نفر تمام می‌شود؛ دایی‌سعید! او به تدریج می‌فهمد در خانواده کسی حامی او نیست. همه یا از او متنفرند یا به خاطر پیشنهادهای عجیب و غیرمنتظره‌اش برای یافتن زوج مناسب به زنانی که می‌شناسد، بالاخره از او دلخور می‌شوند و فاصله می‌گیرند. از این‌روست که دایی‌سعید در صحنه پایانی تنها چیزی که برای خوردن می‌یابد، غصه تنهایی است که او را به گریستن وادار می‌کند، ولی اگر گریه نهایی دایی‌سعید عمیق‌تر بود، تاثیر بیش‌تری بر هم‌ذات‌پنداری مخاطب می‌گذاشت. شاید بهتر بود در این صحنه،کامبیز و آتقی خوشمزگی نمی‌کردند و با درک موقعیت، اجازه می‌دادند دایی‌سعید در سکوتی طولانی اشک بریزد و حتی به هق‌هق بیفتد.
از محتوا که بگذریم، بازی‌های تیم بازیگری خیلی خوب و قابل قبولند. به لطف کارگردانی حرفه‌ای و بی‌نقص محمد میرعلی‌اکبری، بازیگران نمایش با تسلط کامل بر کاراکترهای خود روی صحنه به اجرایی هماهنگ و یکدست رسیده‌اند. بازی‌های شایان طرقه (دایی‌سعید)، امیرحسین مهدی‌نژاد (مرتضی)، هلیا خادم (مرضیه)، سینا فرجام (جلال)،کاملاً منطبق بر ویژگی‌های روانی، رفتاری و اجتماعی شخصیت‌ها شکل گرفته. نگاه و لحن و سکوت‌های شایان طرقه همان چیزی‌ست که از کسی مثل دایی‌سعید انتظار می‌رود. سینا فرجام نقش یک فیلم‌ساز فرصت‌طلب و پول‌پرست را همچون نمونه‌های عینی، باورپذیر اجرا کرده. هلیا خادم رفتار سرد و آمیخته به غرور مرضیه را با ظرافت در بازیگری‌اش تصویر کرده است. او و امیرحسین مهدی‌نژاد، نقش خواهر و برادر را در این نمایش زندگی کرده‌اند. برای نمونه نگاه بکنید به صحنه دفاع مرتضی از ناراحتی خواهرش که چطور خشم و حمایت برادرانه‌اش را بابت دل‌شکستگی مرضیه، به دایی‌سعید بروز می‌دهد، یا وقتی مرضیه به دایی‌سعید یادآوری می‌کند او احساسات زن‌ها را نمی‌شناسند، در لحظه ترک ویلا وقتی مرتضی سر می‌رسد و می‌پرسد «باز اتفاقی افتاده؟»، مرضیه با لحنی صحیح گوشزد می‌کند:«ول کن مرتضی، خواهشاً ول کن. دخالت نکن!». همچنین مرجان پارسا در نقش رامانا، امیرمهدی فاطمی (رادین) و امیررضا باباولیان (کامبیز) بازی‌های کنترل‌شده و درستی ارائه داده‌اند اما بازی‌های رها انوشه در نقش شکوه، سامان ولی‌سلطانی (آتقی) و ساناز علیزاده (بدری)، با آن‌که آزاردهنده نیستند و توی ذوق نمی‌زنند، به تیپ نزدیک‌ترند تا شخصیت. بخصوص علیزاده نقش بدری را یکنواخت و بدون کم‌ترین تغییری در شکل راه‌رفتن و کاربرد صدا و گفتار دیالوگ‌ها در تمام لحظه‌های نمایش بازی کرده. به خاطر همین شیوه بازی، خشم و فریاد او بر سر دایی‌سعید هنگام خداحافظی و خروج از ویلا، تصنعی از کار درآمده و تماشاگر را غافلگیر نمی‌کند.
طراحی و اجرای گریم را باید از دیگر نقاط قوت نمایش «دایی‌سعید» برشمرد.کیمیا جواهری به‌عنوان یک گریمور حرفه‌ای و کاربلد، چهره هر شخصیت را متناسب با خلق‌وخوی او طراحی کرده است.
با تمام این تفاسیر، باید گفت نمایش «دایی‌سعید» اثری شریف و موفق در کارگردانی، اجرای بازیگران و عوامل فنی است؛ نمایشی که می‌توان دوستش داشت و تماشای آن را به دیگران پیشنهاد داد.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۵/۲۳۱/۳۴۳/۴۰۰
  • تمساح خونی
    168/280/427/250
  • مست عشق
    120/214/320/750
  • پول و پارتی
    ۸۷/۴۹۱/۳۰۲/۰۰۰
  • خجالت نکش 2
    86/257/789/200
  • زودپز
    ۶۷/۳۷۶/۱۵۴/۲۸۰
  • خجالت نکش
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • قیف
    25/553/393/000
  • ببعی قهرمان
    ۲۳/۸۸۵/۶۵۷/۰۰۰
  • مفت بر
    ۲۱/۵۹۱/۱۲۸/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۲/۳۰۰/۹۶۸/۵۰۰
  • ملاقات با جادوگر
    11/345/347/500
  • شه‌سوار
    ۹/۷۴۳/۴۴۱/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها2
    9/123/296/500
  • در آغوش درخت
    6/277/201/500
  • آغوش باز
    2/293/917/500
  • استاد
    ۳۲۶/۵۰۵/۰۰۰
  • کارزار
    ۲۳۵/۷۹۲/۵۰۰
  • لختگی
    96/845/000
  • آنها مرا دوست داشتند
    ۶۴/۲۷۵/۰۰۰