همچنان دیوژن‌وار به دنبال نشانه‌های زیبا و دل‌انگیز! | پایگاه خبری صبا
امروز ۵ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۰۲:۲۳
بازخوانی متن مشهور «مجید مجیدی» پس از 24 سال 

همچنان دیوژن‌وار به دنبال نشانه‌های زیبا و دل‌انگیز!

نگرانم؛ نگران روزی كه بیاید یا نیاید یا صادقانه‌تر، نگران شبی كه بر سینمای ما پرده افكند و در آن شب دیجور، اندیشمندان و روشنفكران، دیوژن‌وار شمع به دست گیرند و به دنبال نشانه‌های زیبا و دل‌انگیزی چون «خانه دوست كجاست؟» باشند و هرچه بجویند كمتر یابند.

به گزارش خبرنگار سینما صبا، متن مشهور «مجید مجیدی» در سال ۷۹، آنقدر آخرزمانی و بدون تاریخ مصرف است که در برهه‌های مختلف زمانی، جواب داده است! در این روزها که بحث برای معرفی وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی از سوی دولت چهاردهم به مجلس، سبب شده تا سینماگران به نمایندگی از طیف‌های مختلف، به تخریب گزینه‌های یکدیگر بپردازند، بازخوانی آن متن، خالی از لطف نیست. به خصوص که طی دو دهه پس از این متن، سروکله سینمای بازاری موردنظر این فیلمساز هر از چندگاهی (به عنوان سینمای غالب و البته قالب!) پیدا شد و خاموش شد و دوباره سربرآورد و حضور اژدهاوارش باعث زخم‌خوردن نسل‌های مختلف فیلمسازان اندیشمند شد! مجید مجیدی که این روزها جزو گزینه‌های مطرح شده برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، ۲۴ سال پیش در تقابل با رفتار افراطی برخی تهیه‌کننده‌ها و فیلمسازان در سینمای ایران چنین نوشت:

[اینک، سینمای صد ساله ما در حالی پا به صده دوم حیات خویش می‌گذارد که باید بیش از پیش نگران سلامت او شد. صدساله شدن برای یک هنر، می‌تواند آغاز باروری باشد و ابتدای کمال؛ نشانه‌هایی از این باروری و کمال را در سال‌هایی که گذشت، همه‌ی ما در پیش چشم داریم؛ اما دریغ که در آستانه‌ی چنین صعود و حضوری در سینمای جهان، ناگهان پای آبله‌گون، سینمای صد ساله را از رفتن باز دارد و راه رفته، ‌دوباره زیر گام‌هایی قرار گیرد که مقصد و مقصود را گم کرده‌اند. احساس سقوط و در سراشیبی افتادن است که نگرانی می‌آفریند.

چه کسی مقصر است؟ ما به عنوان سینماگر؟ یا سیاستگذارانی که با سیاست‌های غلط چنین التهاب و تشنگی کاذب را در جامعه، ایجاد کردند یا مخاطبان ما، یعنی مردم که ذائقه‌هایی این چنین پیدا کرده‌اند؟

نگرانم؛ نگران روزی که بیاید یا نیاید یا صادقانه‌تر، نگران شبی که بر سینمای ما پرده افکند و در آن شب دیجور، اندیشمندان و روشنفکران، دیوژن‌وار شمع به دست گیرند و به دنبال نشانه‌های زیبا و دل‌انگیزی چون «خانه دوست کجاست؟» باشند و هرچه بجویند کمتر یابند.

من نگران روزی هستم که دیگر کسی یادی از غریبه‌ی کوچکی چون «باشو» نخواهد کرد و هیچ کس، هیچ نیازی به شعر بلند عاشقانه‌ی «نیاز» در خود نبیند و حماسه‌هایی چون «دیده‌بان» در برج تنهایی خویش بمیرند.

‌نگران حضور ویروس‌هایی که پیکره‌ی رنجور سینمای ما را به بیماری کشانده بود و روزی ما آن‌ها را از در خانه سینما رانده بودیم و اینک از پنجره آمده و حضور دوباره خویش را اعلام می‌کنند هستم.

گوش بداریم که صدای پای ابتذال به راحتی به گوش می‌رسد. آن چه روزگاری به درست یا به غلط با واژه‌ی فیلم فارسی می‌خواندیمش، ‌دوباره سر و گوشی می‌جنباند، تابلوهای رنگارنگی که فقط در کار فریب چشم‌هایند و با اندیشه و آگاهی بیگانه‌اند، دوباره در سر چهارراه‌ها حاضر می‌شوند. ترانه‌خوانی‌های کوچه و بازاری، عشقهای کاغذی و لحن‌های کلاه مخملی دوباره در فیلم‌ها ظاهر می‌شوند.

چه کسی مقصر است؟ ما به عنوان سینماگر؟ یا سیاستگذارانی که با سیاست‌های غلط چنین التهاب و تشنگی کاذب را در جامعه، ایجاد کردند یا مخاطبان ما، یعنی مردم که ذائقه‌هایی اینچنین پیدا کرده‌اند؟

من به وضوح و آشکار دامن مردم را از این پلیدی مبرا می‌دانم، زیرا که شما بهتر از هر کسی می‌دانید که ذائقه‌ها را من و شما می‌سازیم. قدرت ما یعنی قدرت سینماست که می‌تواند شیرینی را به کام مخاطبان تلخی بنماید و تلخی را شیرینی جلوه‌گر کند.

من نگران تکرار تاریخ هستم. می‌ترسم کار ذائقه‌سازی غلط ما به جایی برسد که دوباره بر اندیشمندان و هنرمندان سینماگر، ‌همان رود که به خاطر داریم.

یادمان بیاید، فیلم فارسی چنان ذائقه‌ها را به کج راهه کشانده بود که روایت صادقانه‌ای چون «طبیعت بیجان» در خلوت سینماها از یاد رفت. اما دریغ و صد افسوس، اگر آن روزگار، سینماگرانی که بر تعهد و روشنفکری پای می‌فشردند، ‌تلخی غربت و تنهایی را با جان می‌پذیرفتند و به آن می‌بالیدند،‌ اما امروز آثار برخوردهای ناصواب فرهنگی، روز به روز مرز میان سینماگران روشنفکر و سوداپیشگان فیلمفارسی را کم رنگ‌تر می‌سازد.

‌آنانی را که شناسنامه‌ فرهنگی‌شان با مهر آگاهی و شناخت، آراسته شده بود، نوستالژی فیلم‌های دهه‌ی ۵۰، در سال‌های پایانی دهه‌ی ۷۰ به بیراهه می‌کشد و این چنین است که تب و لرز امروز سینمای ما به چشم آنان نشاط و سر زندگی جلوه می‌کند.

آری، نشناختن زمان و گم کردن تاریخ دردی است که چه بسیار روشنفکران سرزمین ما به آن دچار شده‌اند…]

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۷۵/۱۷۵/۹۵۵/۵۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۸/۸۷۸/۰۶۶/۵۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۸/۷۸۰/۵۰۳/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۵/۵۹۴/۸۹۸/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۴/۰۲۶/۷۲۶/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۶/۶۰۴/۷۷۵/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۱/۶۳۳/۸۸۲/۵۰۰
  • استاد
    ۱/۰۰۱/۲۱۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۴۰۳/۳۹۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۶۷/۸۲۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۹۵/۰۷۰/۰۰۰