به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، عوامل نمایش «تایتان» که این روزها در مجموعه تئاترشهر از ساعت ۱۸ الی ۲۰ روی صحنه میرود، با حضور در مجموعه رسانهای صبا درباره این نمایش صحبت کردند. «تایتان» روایت فرمالیستی و انتزاعی قصهای است که با ارجاعاتی به اساطیر یونان باستان مفاهیم محیط زیستی امروز در زیر متن خود بیان میکند. میزانسنها و تابلوهای سراسر تصویر این اثر حضور جدی کارگردان را در تمام طول نمایش به مخاطب گوشزد میکند. «تایتان» پیشتر در رویداد همآغاز تئاترشهر نیز به روی صحنه رفته بود و به عنوان اثر برتر از دید مخاطبان برگزیده و معرفی شد. بازیگران این نمایش حسین کشفی اصل، ایمان میرهاشمی، محمد نیازی، اودین روشن، علی ایزدی سفیددشتی، طاها احمدی، عارفه احمدپور، سپیده سعیدینیا، میلاد شریف، راضیه شریفی، میرا امیرنسب، محمدرضا محمدپور، نازنین طلوعی، هانیه بهرامی، فاطمه محمدی، ملینا محمودزاده هستند و در خلاصه داستان آن آمده است:به گزارش خبرگزاری های جهان، خدایان المپ بعد از به قدرت رسیدن زئوس به زمین حمله کردهاند و در لحظات نابودی زمین تصمیم میگیرند انسانهای منتخب را به قمری در زحل (تایتان) برده و روی آنها آزمایشاتی انجام دهند.» در ادامه، گفتوگوی خبرنگار صبا با بابک محمودزاده کارگردان، رضا بهکام نویسنده و محمد لهاک مدیر تولید نمایش «تایتان» را میخوانید.
*** درباره دغدغه خود در بر عهده گرفتن کارگردانی یک نمایش ابزورد و سورئال بگویید… «تایتان» از کجا شروع شد؟
بابک محمودزاده: من از سال ۱۳۹۶ تصمیم به کارگردانی گرفتم. البته قبل از کارگردانی بازی هم میکردم، اما احساس کردم که میتوانم حرفی برای گفتن داشته باشم و به واسطه فضایی که در تئاتر به وجود آمده بود و کارهایی که میدیدم، احساس میکردم که با توجه به خلاءهای موجود میتوان کاری را که در آن تفکر، قابسازی و جزئیات زیباییشناسانه وجود داشته باشد، روی صحنه برد. همان مسیری که قبل از این، رضا ثروتی، همایون غنیزاده و دیگران طی کردند و چندسالیست که کمرنگ شده است. به همین منظور تصمیم گرفتم که کارگردانی را شروع کنم. علاقه من به یکسری از متون بود. علاقه شخصی به دنیای کافکا و بعد بکت، باعث شد که به متن فعلی برسم… سال ۱۳۹۸ تصمیم گرفتم که این متن را کار کنم و این سوال همواره با من بود که چطور میشود متن ابزورد را در فرهنگ ایرانی، آورد و اجرا برد و موفق هم بود. بر اساس رویکردی که در بحث فیزیکال یا تئاتر اکسپرسیونسیم داشتم، تصمیم گرفتم که این متن را دراماتورژی کنم و آن را کار کنم. اول قرار بود با یکی از داستانهای کوتاه کافکا به نام «سرزمین محکومین» شروع کنم ولی در ادامه رضا بهکام به من پیشنهادی دیگر داد و ما چند اسطوره یونان را بررسی کردیم و کشورهای مختلف را مد نظر قرار دادیم و در نهایت به اساطیر یونان رسیدیم و چرایی متن بکت (و در واقع پاسخ این سوال که چرا آدمها در آخرالزمان گیر افتادهاند) را باز کردیم.
*** درباره فرآیند تمرین بیشتر توضیح دهید… چقدر زمان برد تا این اثر به جشنواره «همآغاز» و به صحنه تئاترشهر برسد؟
بابک محمودزاده: برای روی صحنه بردن «تایتان» خیلی فرایند سختی را طی کردیم. بعد از اجرای اتاق هملت یک کارگاهی گذاشتم و قرار بود یک متن دیگری را در حد همان بچهها اجرا ببرم ولی به جریانات سال ۱۴۰۱ برخوردیم و میتوان گفت از دی ماه ۱۴۰۱ بود که تمرینات «تایتان» آغاز شد؛ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۲ نیز دیگر بازیگران به گروه بچههای کارگاه اضافه شدند و تا مهر ماه ۱۴۰۲ برای جشنواره همآغاز آماده شدیم. علت طولانیبودن تمرینات این بود من در بحث اجرایی واقعا کارهای سختی را از بازیگران میخواستم و ما صرفا حدود ۵ ماه روی بدن بازیگران کار میکردیم و اصلا سمت دیالوگها و دورخوانی نمیرفتیم. در مجموع هزار و صد ساعت تمرین کردیم و در فروردین ماه ۱۴۰۳ نیز تغییراتی در گروه بازیگران اتفاق افتاد و برای اجرا در تئاترشهر آماده شدیم.
*** پس ایده و طرح نمایشنامه توسط خود کارگردان مطرح شد و نویسنده آن را بسط داد، جناب بهکام از فرآیند نگارش نمایشنامه «تایتان» و تلفیق رویا با رئالیسم، سورئالیسم و ابزورد برایمان بگویید.
رضا بهکام: ورود به متون ساموئل بکت خیلی مشکل است و اگر که حواستان جمع نباشد، اتفاقهای بدی میافتد؛ من همیشه پیش خودم این مثال را میزنم که ورود به این متن، مثل شکافتن سنگ کوارتز است، حتی استاد خودم، آقای چرمشیر گفت به متنهای بکت (به ویژه آخر بازی یا دست آخر) ورود نکن چرا که بسیار ریسکی است… ولی ما سال ۱۳۹۸ هسته اولیه متن را شکل دادیم و به هرحال من ورود کردم، چون میشد از منظر روانشناسی شخصیتها، یک روزنه را باز کرد و ورود کرد… اینکه ما بگوییم نمیتوانیم به هیچ متنی از اسطورههای ادبیات نمایشی ورود کنیم، به نظرم یک جمله سطحی است و تمام این اتفاقات به نظر من امکانپذیر است. خب، طبعا کار سختی بود و تلفیق فضای اسطورهای با متن بهشدت سخت بود. بکت سازوکار ابزورد و پوچانگارانه دارد و من تلاش کردم که در ترسیم فضای آخرزمانی کار، از بحث روانشناسی شخصیتها، به عنوان یک بال بهره بگیرم تا بتوانم به هسته مرکزی نمایشنامه «دست آخر» ورود کنم. در واقع اینجا یک اقتباس درجه سه یا برداشت و نگاه آزاد رخ داد و حتی اسامی عوض شد. بابک محمودزاده دوست داشت پنج شخصیت وارد داستان شود که من بحث اسطورهها را پیشنهاد دادم و به مطالعه شجرهنامه اساطیر یونان پرداختیم و پنج فرزند اصلی اسطوره های زئوس و هرا را به صورت مینیمال به نمایشنامه «دست آخر» ورود دادیم و حاصلش آن چیزی شد که میبینید.
***مخاطب شما چه قشری بود و کارگردان چقدر بر نوشته شما پایبند بود؟
رضا بهکام: ما مفهوم را روی بقای بشری گذاشتیم و با یک نگاه نیچهای وارد کار شدیم. به معنای این که در نهایت بشر به خودش و سرشت پاک کودکیاش برمیگردد. تمام تلاش کارگردان این بود که به متن پایبند باشد و روی متن ایستادگی کرد. البته متنی که من نوشتم، وابسته به میزانسن بود، ولی بابک محمودزاده یک کارگردان آوانگارد و بهشدت ریسکپذیر و جسور است. بنابراین میزانسنها را بر اساس ماحصل دراماتیک کلی تغییر میداد و رسم و خب طبعا یکسری از دیالوگها از کارکرد میافتاد. این متن دوازده بار بازنویسی شد و ما تمام این زنجیر را باز میکردیم تا به یک حلقه اتصال پلاتمحور برسیم و بعد از نسخه دوازدهم هم با محدودیت زمانی مواجه شدیم و سعی کردیم موجزنویسی کنیم. ما حتی به سمت یک فضای شاعرانه نیز رفتیم. تعامل خیلی خوبی داشتیم و تلاش کردیم تا نمایشنامه همهفهم باشد. البته جامعه هدف ما دیگر تقریبا به سمت یک جامعه الیت و نخبه رفته است اما در نسخه دوازدهم شخصیت هرا را اضافه کردیم که یک شخصیت استحاله یافته و هیبریدی است و از ظرفیت راویبودنش استفاده کردیم تا در جاهایی از نمایشنامه، بیاید و روایت کند و غالبا هم، همه نمایشنامه را متوجه شدند.
*** نام سجاد افشاریان به عنوان تهیهکننده صرفا برای گیشه استفاده شد؟ اصلا ایشان «تایتان» را دیده است؟
محمد لهاک: سجاد افشاریان با اینکه یک آدم جوان است اما بهشدت برای خود من به عنوان کسی که در مارکتینگ تئاتر نقش به سزایی داشته و نظیر ایشان را نداشتهایم، به عنوان هنرمندی خاص قابلاحترام است. همیشه گفته ام یک رویه نو را پیش گرفتند. بعضی موقعها حضور فیزیکی کمکی به اثر نمی کند و مواقعی است که حمایت معنوی بیشتر کمککننده است. ایشان همیشه حمایت معنوی داشته است. متاسفانه سقف جامعه تئاتریها کوتاه است و اگر کسی در این جامعه موفق شود، همه فکر میکنند که آدم بدی است!! افشاریان آدم موفقی است و از گروههای بسیاری حمایت کرده است. او مورد به مورد تبلیغات و کیفیت کارها را کنترل کرده است. آدم چه جا مانده و چه وامانده باشد، فرقی نمیکند، میآید و به عنوان اپوزیسیون میگوید اثر را روی صحنه بردم و دیده نشد یا مخاطب آن را نفهمید؛ خب باید یدانیم که قطعا یکی از شاخههای تئاتر در شناخت بازار و مخاطب آن است. سجاد افشاریان آدمی است که دغدغه دارد تا به گروههای تئاتری فروش خوب و اقتصاد تئاتر را یاد دهد.
***یعنی حمایت معنوی ایشان این است که اجازه دهد نامش در این اثر به عنوان تهیه کننده ذکر شود؟
محمد لهاک: برمیگردم به جملهای که به خیلی از بچههای تئاتری که دارند تئاتر کار میکنند، گفتهام. کسی که تئاتر کار میکند باید گلادیاتور باشد و باید توانایی این را داشته باشد که با همه مشکلات بجنگد. باید در مرکز هنرهای نمایشی بجنگد و سالن دولتی و سالن خصوصی هم ندارد. تفاوت سالن دولتی و سالن خصوصی شاید در این نقطه باشد که کارگردان وسرمایهگذار در سالن دولتی از میزان بازدهی و بازگشت سرمایه اطمینان بیشتری دارند البته در نهایت زیر بار بدهی هم میروند اما خب مشکلات حراستی هم وجود دارد و خیلیها میگویند در سالن دولتی اثری را نمیبینند… مشکل دیگری که در سالن خصوصی وجود دارد این است که چند سانس اجرا در سالنها وجود دارد و یک اتاق گریم را به چند گروه مختلف میدهند و عملا امکان تغییر دکور و برپایی دکوری خاص وجود ندارد. البته این چالش در سالنهای دولتی هم هست، همچنین خروج مخاطب در سالن دولتی باید قبل از ۱۱ شب اتفاق بیفتد اما در سالن خصوصی این معضل وجود ندارد.
***درباره ویژگیها و تمهیداتی که در کارگردانی، گریم، نورپردازی، طراحی لباس و موسیقی به کار گرفتید و باعث شد نمایش «تایتان» پرفروشترین نمایش تئاترشهر در این بازه زمانی شود، بگویید.
بابک محمودزاده: اصولا در تمام کارهایی که میخواهم کارگردانی کنم به تمام جزئیات دقت میکنم و سعی میکنم همه در یک راستا طراحی شوند. در کارهایی که کارگردانی میکنم به تصاویر و خلق تصاویر به خلق رویاها خیلی فکر میکنم. یکی از مهمترین دغدغههای کارگردانهای دنیا این است که بتوانند خواب و یا رویا را در تئاتر به تصویر بکشند. سعی بر این است که در کارهایم، بتوانم تصاویر بدیع را خلق کنم که اگر مخاطب آن تصویر را جایی ندیده باشد، در ناخودآگاه خود آن تصویر را به صورت رویا دیده باشد. همچنین استفادهای خاص از اشیا انجام میدهم و این را مدیون رضا ثروتی هستم؛ تا به حال از مخاطبان شنیدهام که خیلی برایشان هیجانانگیز و خوشایند است که چین تصاویری را به صورت زنده و نفس به نفس میبینند و این دقیقا چیزی است که مخاطب در سینما نمیبیند و این اتمسفر و انرژی که در سالن تئاتر هست در سینما وجود ندارد… به نظرم این شاخصه بهترین شاخصه است و حالا در گریم، لباس، نور و موسیقی سعی کردم که این نگاه متفاوت و فضاسازی به صورت دراماتیک برای مخاطب جذاب باشد. یکی از نکاتی بود که ما در ممیزی از کنارش عبور کردیم، نشان دادن صحنه بارداری یک زن است. میگفتند حق نداری زایمان را نشان دهی اما من نه از خط قرمزها عبور کردم و نه از حالت هنری گذشتم!
*** چه چالش هایی را در روی صحنه بردن این اثر داشتید؟
بابک محمودزاده: اولین چیزی که در واقع برای تولید یک اثر به عنوان کارگردان با آن چالش ها رو به رو شدم، هزینه های تولید است که هیچ حمایتی برای این موضوع وجود ندار دو یک دوره حالا مرکز هنرهای نمایشی کمکی هم می کرد اما الان همان کمک هم برداشتند. همین دوران تمرین هم هزینه بالایی دارد و من فقط صد میلیون تومان هزینه پلاتو بماند حالا هزینه های لباس، گریم و خیلی چیزهای دیگر نیز بسیار بالا است. دومین چیزی که یک ذره در بحث تئاتر متاسفانه اتفاق افتاده و این از سال ۱۴۰۱ خیلی پررنگ شد همدل نبودن بچه های تئاتر است و این چند دسته ای که د به وجود آمده آسیب بزرگی به بدنه تئاتر زده است. انقدر مسائل اقتصادی پررنگ شده و مسائل سیاسی که به بدنه تئاتر وارد شده کار را دو چندان سخت کرده است و واقعا سخته خیلی کم می شود آدم هایی را پیدا کنیم که کنارهمدیگر دغدغه تئاتر داشته باشند. مشکلات خیلی زیاد شده و مفاهیم تغییر کرده است و این نبود همدلی و نبود پذیرش آزار دهنده است. یک سری سیاست های غلط هم هست که همیشه وجود داشته و حالا بزرگ تر از ما و اساتید ما همیشه گفته اند و هیچ اتفاقی نیفتاده است و این موضوع گریبان ما را هم که نسل جدیدی هستیم و داریم وارد این بدنه می شویم، گرفته است. این موضوع یک کاری می کند که ما جرات نکنیم یک سری کارها را انجام دهیم. سیاست های کلی باعث شده که یه سری آثار اجرا بروند که به نظر من نبودن یا نبودنش هیچ تاثیری در تئاتر ندارد و خیلی از کارگردانی که من الان در واقع آرزوم هستش که یک روز به کیفیت کارم به کیفیت کار آن ها برسد دیگر نمی توانند کار کنند.
*** با توجه به اینکه علاوه بر نویسنده بودن، منتقد هم هستید و ما این روزها با خلا نمایشنامههای ایرانی روبهرو هستیم، چه پیشنهادی را برای رشد کمی و کیفی این حوزه مطرح میکنید؟
رضا بهکام: ببینید باز پای محدودیتها به وسط میآید. یعنی برای اینکه نویسنده از فضای سانسور فرار کند، یک متن خارجی را اجرا میکنند یا اقتباسی از آنها را انجام میدهد و حالا داخلش به شکلی خیلی ظریف یا حتی گل درشت و مانیفستگونه پیام ایرانیزه شده هم میگذارد. به این علت است که به قصههای ایرانی حالا چه کهن، چه مدرن کمتر در عرصه تئاتر پرداخته میشود. چون نویسنده مینویسد، کارگردان با هزار زحمت و هزینه تولیدش میکند و بعد میآید و پشت سد سانسور مرکز قرار میگیرد و کار نابود میشود. یا کارگردان باید نصف نمایشنامه را دور بریزد و یا کار نکند. تاریخ خودمان غنی است و میتواند کاملا در تئاتر جهانی جریانساز باشد و به شدت میتواند بسط فرهنگی داشته باشد. این موانع همیشه باعث شده که رویکرد نویسندگان حال حاضر بدین شکلی درآید که میبینید و گرنه به عنوان نویسنده شاید قصه خیلی خیلی خوبی هم بنویسیم ولی مهمان کتابخانه خودمان باشد! به طور مثال در اردیبهشت ماه سال جاری کتاب «پاریس بیمادر» را بر اساس یک روایت خارجی منتشر کردم. البته داستان و پلات ارژینال است و هیچ اقتباسی صورت نگرفته… از فضای دو کشور بوسنی و فرانسه استفاده کردم و یک قصه ارژینال را خلق کردم و آن را در مدیوم نمایشنامه هم آوردم.
*** بر اساس اعلام رئیس پروژه کانون کارگردان تئاتر بعد کرونا هزینه تولید تئاتر ده برابر شده است، می خواهم بدانم که الان این هزینه ها با فروش شما همخوانی دارند؟
محمد لهاک: بهتر این است که ما بپرسیم آیا ورودی مخاطب قبل از کرونا با مخاطب بعد از کرونا یکسان است؟ بحث تولید نیست بلکه بحث فروش است. ممکن است یک کارگردان فوقالعاده یا نویسنده فوقالعادهای اثر بسیار درخشانی را تولید کنند و آن اثر درخشان به دلیل اینکه آن آدم بازاریابی را نمیشناسد یا بلد نیست، یک گوشه خاک بخورد. متاسفانه شورای نظارت همه کاری میکند جز ارزشیابی. فقط به عنوان یک مبصر، چک میکند و آن هم سلیقهای است. ما چیزی که الان نیاز داریم و آن را نداریم، شورای حمایت است به جای شورای نظارت! چندین روز است که اجرای ما آغاز شده است و هنوز داریم تلاش میکنیم تا یک روز از فروش گیشه را دریافت کنیم تا بتوانیم ادامه دهیم، ما ماهیتی شدیم که منوط به ادامه دادن هستیم چون از قبل چیزی نداریم. باید به فکر این باشیم که چگونه میشود یک شورای حمایتی درست کرد که از گروههایی که جانانه تلاش میکنند و خروجی هم ندارند، حمایت کنند. در بحث تبلیغات هم جایی را نداریم یعنی جالب است که مرکز هنرهای نمایشی به این ایده رسیده که ما باید بیایم و در واقع یک جوری از تیوال این قدرت را بگیریم و بیایم گیشه تئاتر را رانت کنیم. شمایی که میگویید انحصارطلبی را میخواهیم بشکنیم، ما که نباید تاوانش را بدهیم. مشکل اینجاست که حتی اجراهای سولد اوتی هم ضرر دارند، ۱۰ بلیت باید به گیشه تئاتر دهیم، ۳۵ درصد این مبلغ سوخت میشود و اگر در سالن مولوی اجرا بروم باید از ورودی حراست مولوی که مربوط به دانشگاه تهران است و بهشدت متفاوت است با آن برندی که دارد، عبور کنم، ۵ درصد به تیوال بدهم و … .اگر رئیس جمهور آگاه داشتیم وزیر ارشاد فهیم داشتیم (و امیدوارم که داشته باشیم) و به این فکر میکرد که من باید برای مالیات این افراد بجنگم. افرادی که نه بیمه دارند نه امکاناتی دارند و نه حمایتی از آنها میشود. اصلا چرا مخاطب باید برای خرید کالای فرهنگی ۱۰ درصد مالیات بر ارزش افزوده بدهد؟ مگر این چیپس و پفک یا کالایی لوکس است؟ مگر داعیهدار این نیستند که فرهنگ تعالی پیدا کند؟ حداقلش این است که ۱۰ درصد مالیات بر ارزش افزوده را نگیرند. چرا هزار میلیارد بودجه در صندوق فرهنگ و هنر میآید و هزینه چهار اجرای خصوصی میشود؟ متاسفانه سالن گرفتن هم معضل بزرگی است و تمام سالنهای دولتی را به صورت رانت اجرا میدهند و این زحمت را به خود نمیدهند که بازبینی بگذارند و شاید اثری واقعا درخورتر باشد… نکتهای که الان خیلی به ما آسیب میزند این است که ما در جامعهای زندگی میکنیم که سازمان تئاترش متحجرترین مدیران را دارد. مخاطب در سالنی که ما اجرا میرویم، ۹۰ دقیقه در سالن دربسته است و سیستم سرمایشی ندارد و ما خودمان از خانه پنکه بردهایم! از محوطه تئاتر شهر که نگوییم! آنقدر ناشیانه دور مجموعه را حصار کشیدهاند که شما باید از میان دستفروشها به داخل بروی و بسیاری از مهمانان ما نتواتسند حتی مسیر را پیدا کنند!
پگاه زارعی
There are no comments yet