مقداری از این قضیه که ضریب نفوذ نظرات وزیر در وزارتخانه تحتامرش چقدر باشد، به قدرت جایگاه وزیر ارشاد در وزارتخانهاش برمیگردد و مقدار دیگر به ویژگیهای شخصی وزیر و اینکه چه میزان از همت و دغدغه او به بعضی مسائل معطوف باشد. اگر مورد اول مشکل داشته باشد، یعنی وزیر در وزارتخانهاش قدرت خاصی نداشته باشد، اساسا طرح موضوع دوم معنا ندارد. به این معنا که وقتی حرف وزیر برش یا ضمانت اجرایی نداشته باشد، دیگر یکنفر که در آن جایگاه قرار گرفته، چه همت جدی داشته باشد و چه نه، این اصلا مشخص نمیشود و فرقی ندارد، پس بحث اصلی میتواند بر سر این باشد که وزیر ارشاد در خود وزارت ارشاد چه قدرتی دارد؟ حقیقت این است که مقدار قابلتوجهی از قدرت یکمدیر به مسائل مالی مجموعه تحتامرش و تسلط او بر آن مسائل برمیگردد. وقتی یک مدیر بر سازمانی حکمرانی کند که بودجه قابلتوجهی ندارد، طبیعتا قدرت او در اعمال نظراتش کاهش جدی پیدا میکند و کسی از او حرفشنوی ندارد. مدیری که بودجه بهتری در دستانش باشد، میتواند هم برای مجموعه تحتامرش تعیین مسیر کند و هم وقتی با چیزی مخالف بود، با قدرت در مقابلش بایستد و جلوی آن را بگیرد. در دولتهای یازدهم و دوازدهم بودجه وزارت فرهنگ بسیار پایین و توجه شخص رئیسجمهور به آن خیلی کم بود. این قضیه در دولت سیزدهم که البته نیمهکاره ماند، مقداری تغییر کرد. بخشی از این تغییرات به علاقه رئیسجمهور فقید نسبت به حوزه فرهنگ برمیگشت و مقداری هم به رفاقت شخصی وزیر فرهنگ با رئیسجمهور مربوط بود. محمدمهدی اسماعیلی بیستم اردیبهشت امسال در اینباره گفت: «دولت سیزدهم در بودجه فرهنگی انقلابی را ایجاد کرد؛ سالی که وزارت فرهنگ را تحویل گرفتم بودجه وزارت فرهنگ ۱,۲۰۰ میلیارد تومان بود ولی امسال بودجه اصلی ما به نزدیک ۲۰ هزار میلیارد تومان رسید.» چنین وضعیتی طبیعتا کار وزیر جدید فرهنگ را برای پیشبرد نظراتش بسیار آسانتر میکند و این توقع را ایجاد خواهد کرد که عباس صالحی در موارد بعدی بهجای تذکرها و دستورات سرگشاده برای ثبت در تاریخ، بتواند حتی بیاینکه قضیه را علنی کند، کاری را که درست میداند پیش ببرد و به انجام برساند.
نشر اول: روزنامه فرهیختگان- میلاد جلیلزاده
There are no comments yet