به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، نویسندهای ایدهای روانشناختی و مسئولانه در ذهنش دارد، سعی میکند آن را بنویسد، خودش کارگردانی بکند و برای به تصویرکشیدن آن خلاقیت در نورپردازی،کارگردانی و نمایشنامهنویسی را کنار هم بچیند اما کنار هم قراردادن همه این جزییات برای یک کارگردان و نویسنده کار اولی سخت است و چفت و بست کار خوب از آب درنمیآید.
نمایش «رگتیچ» به نویسندگی و کارگردانی امیرطاها سلکی،که این روزها در تماشاخانه نوفللوشاتو روی صحنه رفته، تلاش یک فارغالتحصیل رشته بازیگری است که نمایشنامهی خلاقانهای نوشته، ولی به این دلیل که جزییات زیادی برای به تصویرکشیدن آن به کار برده، تمرکز اصلی را از دست داده و از نکات زیادی غافل شده است.
سوژه این نمایش، فردی است که با گرههای درهمتنیدهای از دوران کودکی خود دست به گریبان است و با پیچیدهتر کردن آنها، خودش را بیشتر در این گرداب غرق میکند.
سلکی دربارهی دغدغهاش از نوشتن این نمایشنامه میگوید:«در زندگی بسیاری اوقات پیش میآید که ما خودمان را گول میزنیم و صادقنبودن با خودمان باعث میشود مشکلات نهتنها کم نشود، بلکه افزایش هم پیدا کند».
این کارگردان تصمیم گرفته نقش اول نمایش خود را در همین سردرگمی نگه دارد و او را از آن رها نکند. خودش در اینباره میگوید:«هدفم این نبود گرهای را که این شخص در آن گیر افتاده، باز کنم. میخواستم نشان بدهم او در این چرخه گرفتار شده و این اتفاقی است که برای یک نسل از افراد افتاده و از والدین به فرزندان منتقل شده است».
سلکی که در اجرایی ویژه، از روانشناسان برای تماشا و نقد اثرش دعوت کرده بود، ادامه میدهد:«من برای نوشتن این نمایشنامه از روانشناسی کمک گرفتم و علاوه بر مطالعاتی که داشتم، از کمکهای یک روانشناس به عنوان مشاور بهره بردم».
کارگردان و نمایشنامهنویس تئاتر رگتیچ با وجود بهرهبردن از یک شخصیت روانشناس در اجرای خود، نمیکوشد در داستانش به حل مسئله مخاطب کمک کرده و پیام روانشناسی را منتقل بکند، بلکه آنچه برای او مهم است و ذهنش را مشغول داشته، همانطور که خودش اشاره میکند، به تصویرکشیدن انتقال تلههای ذهنی از یک نسل به نسل دیگر است که تا حدودی هم از پس این کار با موفقیت برآمده است.
در مقابل هم قراردادن زمان گذشته و حال یک کاراکتر به شکل خلاقانهای با استفاده از دو بازیگر، از دیگر تلاشهای کارگردان برای نشاندادن کشف سایههای تاریک شخصیت نقش اول و مواجهشدن او با آنها است. امیرطاها سلکی کوشیده تعلیقهایی را نیز به کار خود بیفزاید که به خاطر ضعف بازی بازیگران، در مخاطب غافلگیری لازم را ایجاد نمیکنند. انتخاب بازیگران و سعی در کمکگرفتن از فاکتورهایی از جمله دراماتورژیکردن اشیایی که برای مخاطب فاقد بُعد معنایی هستند، با کمتجربگی کارگردان درآمیخته و سبب شده تعدادی از گرههای داستان به نتیجه نرسند و در خدمت هدف آن نباشند.
غافلماندن از میزانسن و سردرگمی تعدادی از شخصیتها در اثنای کار و ضعف نورپردازی از جمله دیگر حلقههای مفقوده و نقاط تاریک این اثر است؛گویی نویسنده تفکر بزرگی در سر دارد که قصد داشته با کمکگرفتن از المانهای متعدد به آن عینیت ببخشد اما از این موضع سربلند بیرون نیامده، چراکه به تصویرکشیدن این اندیشه تجربه و مهارت زیادی میطلبد.
ملیکا بهزادی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است