زهرا شاهحاتمی کارگردان فیلم «در جهنم باران نمیبارد» که در گروه هنروتجربه روی پرده است در گفتوگو با خبرنگار سینما صبا گفت: پدرم (علی شاهحاتمی) در حال ساخت فیلمی در یک لوکیشن بود و من آنقدر به این لوکیشن که یک کارخانه متروکه بود علاقهمند شدم که در عرض چند روز فیلمنامهای نوشتم و فیلم کوتاهی ساختیم. اما این لوکیشن از ذهن من بیرون نمیرفت و دوست داشتم که از تمام نقاط این لوکیشن استفاده کنم بنابراین به این فکر افتادم فیلمی بلند در این لوکیشن بسازم. در حین صحبتها با پدرم، ایشان گفتند که زهرا فکر کن بیرون از این لوکیشن جنگی در جریان باشد. این جمله روی من خیلی تاثیر گذاشت و وقتی به آمریکا برگشتم فیلمنامه را نوشتم. البته در طول نوشتن فیلمنامه نیز پدرم خیلی به من ایده میدادند.
او ادامه داد: روش فیلمنامهنویسی من این گونه است که در ابتدا فیلمنامه را بدون دیالوگ مینویسم چون دلم میخواهد تصاویرم باشند که حرف میزنند. این فیلمنامه هم در ابتدا دیالوگ بسیار کمی داشت اما پس از مشاورههایی که داشتم به این نتیجه رسیدم که شاید در این حد کم دیالوگ بودن فیلم ارتباط برقرار کردن را برای مخاطب سخت کند. فیلمهای که من پیش از این ساختم ۱۰۰ ثانیهای بودند و هیچ کدام دیالوگ نداشتند چرا که سینما برای من زبان تصویر است و دوست ندارم از دیالوگ استفاده کنم بلکه میخواهم تصویر حرف بزند تا بیننده با نگاهش ارتباط برقرار کند.
این کارگردان درباره جنبه تئاتریکال فیلم به خاطر ویژگیهای طراحی صحنه آن، گفت: شاید جنبه تئاتریکال که به آن اشاره میکنید به خاطر همین تاثیر سینمای اروپا و کارگردانانی مثل برگمان و تارکوفسکی باشد، یعنی کسانی که دلیل اصلی فیلمساز شدنم بودند. هرچند که سبکم بسیار متفاوت است اما از آثار آنها تاثیر پذیرفتهام. من بچه جنگ نیستم و برای نوشتن این فیلمنامه حدود ۶ ماه تحقیق کردم تقریباً تمام کتابهایی که در مورد جنگ بود را خواندم و از فیلمها و مستندهایی که دیدم و کتابهایی که خواندم به این نتیجه رسیدم که نوع بیان و ارتباط انسانها با هم در زمان جنگ با مایی که در دنیایی زندگی میکنیم که نزدیکانمان نمیمیرند متفاوت است و دیالوگهایی که برقرار میشود دیالوگهای عادی نیستند. معمولاً انسانهایی که در رنج و سختی زندگی میکنند ادبیات متفاوتی دارند و دیالوگهایی که من برای کاراکترهای فیلم نوشتم به خصوص دیالوگهای بچه، دیالوگهای واقعی کودکان جنگ است که در فیلمهای مستند دیده بودم. برای دیالوگها از کتابهایی که خواندم نیز بهره زیادی گرفتم. زمانی که کتابی را میخوانم تمام چیزهایی که روی من تاثیر میگذارد را در دفتری مینویسم و وقتی که میخواستم دیالوگهای این فیلم را بنویسم از نوشتههای آن دفترچه خیلی تاثیر گرفتم. با توجه به آثار مستندی که در این رابطه دیدهام به نظرم اینگونه نیست که دیالوگها خیلی سخت هستند. یعنی در جنگ افراد در شرایطی زندگی میکنند که هر لحظه ممکن است بمیرند و دیالوگهای عادی و عامیانه میان آنها برقرار نمیشود بلکه تمام مدت در مورد زندگی، امید و مرگ صحبت میکنند و فکر میکنم که دیالوگها با شکل فیلم، ریتمش و شرایطی که شخصیتها در آن هستند همخوانی دارد.
شاهحاتمی گفت: تمامی این انسانها در یک تاریکی زندگی میکنند و آن شمعها برایشان امید است و همه آنها به جایی که منبع نور و امید است پناه آوردهاند و زندگیشان را با این شمعها روشن میکنند. در واقع خود شمع در این قصه یک کاراکتر است چرا که میتوانست در فضاهای مختلف احساسات مختلفی را ایجاد کند.
او تصریح کرد: همه کاراکترهای این فیلم میدانند که جنگ چه سرانجامی دارد و فقط دختر و پسر بچه هستند که با امیدها و آرزوهایشان زندگی میکنند. البته من فکر نمیکنم که کاراکترها همه حس افسردگی داشته باشند بلکه هر کدامشان به دنبال چیزی هستند. مثلاً پیرمرد به دنبال این است که روزی گیاهی رشد کند و امیدی شکل بگیرد، به همین دلیل به گیاهان خشک شده و درختش همچنان آب میدهد. شاید در فضای کلی فیلم احساس شود که این افراد افسرده هستند اما همه آنها برای بقا تلاش میکنند. یعنی افرادی نیستند که گوشهای بنشینند و منتظر مرگ باشند. من در فیلمنامه خیلی مراقب بودم که این تلقی ایجاد نشود که درست است جنگ بد است اما ممکن است یک اتفاق خوبی هم بیفتد. من میخواستم در این فیلم جنگ ببازد و بگویم که جنگ همه چیز را از انسانها میگیرد ولی در لابلای آن انسانهایی را نشان دهم که همچنان در آن شرایط آرزو دارند و میتوانند آرزو داشته باشند و برای رسیدن به آن تلاش کنند. امیدوارم که درآمده باشد
او درباره پایان فیلم که با جمله «میخواستم جنگ بازنده باشد» با نام فیلم معنا پیدا میکند، گفت: در ابتدا پایانبندی فیلمنامه امیدوار کننده بود اما من فکر کردم که اگر این کار را بکنم نهایتاً آدمها فکر میکنند که با وجود جنگ هم امید هست ولی من میخواستم بگویم که اساساً جنگی نباید باشد که ما به دنبال امید پس از جنگ باشیم.
او همچنین درباره تاثیرپذیری از پدر فیلمسازش گفت: در مورد سینما من خیلی از پدرم آموختم اما سبک فیلمسازی من و پدرم با هم بسیار متفاوت است. من برای فیلم «پرواز مرغابیها» چندان تشویق نشدم و همه فکر میکردند که پدرم خودش فیلمنامه را نوشته و فقط اسم من روی فیلمنامه است و این برای من خیلی سخت و سنگین بود. اما برای فیلم «در جهنم باران نمیبارد» از آنجایی که خودم کارگردان و نویسنده بودم، پدرم تهیه کننده بود و همسرم سرمایهگذار و همه چیز در دست خودم بود و این دلیل کمی راحتتر بود. اما من با تارانتینو عاشق سینما شدم و با برگمان عاشق فیلم ساختن. برگمان تاثیر بینهایت بزرگی در نگاه من به سینما داشت و سینمای دهه ۷۰ و ۸۰ اروپا را بسیار دوست دارم و فکر میکنم که فیلمم به شدت از این سینما تاثیر پذیرفته است.
زهرا شاهحاتمی در پایان تاکید کرد: من فریم به فریم این فیلم را واقعاً با عشق ساختم و آنقدر دوستش دارم که هر بار که فیلم را نگاه میکنم تمام بدنم به لرزه میافتد. برایم اتفاق بسیار خوشایندی بود که با تلاشهای پدرم فیلم به اکران رسید چرا که من خیلی دوست داشتم مردم کشور خودم این فیلم را ببینند. این فیلم را یک کمپانی آمریکایی خریداری کرده و فکر میکردم که دیگر هیچ وقت این فیلم در ایران اکران نمیشود و خیلی ممنون میشوم که اگر مردم بروند و این فیلم را ببینند. واقعاً سعی کردم به لحظه به لحظه وقتی که در سینما میگذارند احترام بگذارم و هیچ نمایی را خلق نکنم که بخواهد وقت، فکر و نگاهشان را هدر بدهد و در هر لحظه از فیلم حرفی بزنم. و در نهایت علاوه بر پدرم که بینهایت از او ممنونم از آقای روح پروری که این فیلم بدون حضور ایشان اصلاً امکان نداشت و همینطور آقای پیمان یزدانیان که هر دو فیلم مرا به لول بالاتری بردند متشکرم.
نشر اول: روزنامه صبا- مریم عظیمی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است