به گزارش صبا، در متن این منتقد و بازیگر در صفحه شخصیاش چنین آمده است:
ما «دکتر» خطابش میکردیم چون دانشجوی پزشکی اخراجی بود. از همنشینان اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد خانه خیابان ری روبروی بازارچه نواب بود که پاتوق ما شده بود. همان خانهای که بهزاد و دکتر آن سر از فیلم «بوتیک» درآوردند. کشف هادی مقدم دوست در صفهای جشنواره فجر بود. بسیار دانسته و مطلع بود بهطوری که گاهی حیرت زدهمان میکرد. آنچه میدانست از حوزه پزشکی خارج بود. عصیانگر و طغیانگر علیه قواعد غلط فرهنگ زیستی و اجتماعی بود و از این رو به قول خودش از خانه و خانواده و محله و مناسبات غلط آن گریخته بود. به شکل غریبی رها و آزاد و گاهی خودسپرده به اجتماع خشمگین بود. خودویرانگرانه میتاخت. با بستر خیابان آشناتر بود تا سرپناهی که لجوجانه نمیخواست. قرار سرپناه نداشت و میگریخت و گم میشد. میرفت که مدتی بیسرپناه هم سر کند. انگار این شکل زندگی را بیشتر خوش میداشت. در عین حال مثل بلبل انگلیسی حرف میزد و شعر میخواند. از هر چیزی سر در میآورد. از ادبیات تا فلسفه و از سیاست تا تاریخ و از پزشکی تا نجوم و از سینما تا تئاتر کلاسیک و مدرن. برایت پیشگویی هم میکرد. استاد غریبترین کارها و ارتباط آنها با هم؛ و قربانی کردن زندگی عادی پای عجیب و غریبترین زیستن و گذشتن از مواهب آن بود. انگار اصلا نبود ولی وقتی سخن میگفت متوجه میشدی خیلی هم هست. خیلی زیاد! بابت شورش خودخواستهاش علیه قواعد فرهنگی و ایدئولوژیک و قومی و خانوادگی و … از کسی طلبکار نبود.
ریشه مشکلات را فرهنگی میدانست. همه اینها را به تحلیل میگفت. سال گذشته دوست شاعر و فیلمسازمان مهدی سلطانی، میخواست فیلمی نیمه بلند به نام نامرئی بسازد. «بوتیک» و حضور ما را در آن دوست داشت و از این رو خواست که من و او در آن بازی کنیم. با آنکه سندروم تکزبانی داشتم اما بازی کردم و اوقات خوبی گذشت و یادگار خوبی از آن به جا ماند. عکس صحنهای از این فیلم است.