به گزارش صبا، نمایش «قضیه تفنگ چخوف» که از ۱۶ مرداد در سالن هامون روی صحنه رفته با توجه به استقبال مخاطبان برای بار سوم هم تمدید شده است. کارگردانی این نمایش بر عهده اشکان پیردل زنده است که مخاطبان تئاتر او را بیشتر با اجرای نمایش «چخفته» در تئاتر شهر به یاد دارند و نویسندگی آن را احسان بدخشان انجام داده است. این نمایش چند کاراکتر مشهور را در فضای پس از مرگ درگیر یه بازی پیچیده میکند.
نیکو پشوتن بازیگر این نمایش گفت: من از سال ۸۹ تئاتر را آغاز کردم و سعی کردم که تحصیلات و حوزه کاریام هم در یک راستا باشد. در مقطع کارشناسی ادبیات نمایشی و برای کارشناسی ارشد بازیگری خواندم. از همان زمان که دانشجوی ادبیات نمایشی بودم به واسطه دوستیها و فضایی که در دانشگاه وجود داشت موفق شدم که تئاتر کار کنم و پیش از اینکه به دانشگاه بیایم نیز این اقبال را داشتم که اولین کار حرفهای که انجام دادم در جشنواره فجر حضور پیدا کند.
او درباره پیوستن به «قضیه تفنگ چخوف» و همکاری با اشکان پیردلزنده گفت: یکی از دوستانم باعث این آشنایی شد و قرار شد که من به عنوان دستیار ایشان فعالیت کنم. من پیش از این تجربهای در پشت صحنه نداشتم ولی از آنجایی که از چالشهای استقبال میکنم و با توجه به تعریفهایی که دوستم از این کارگردان و گروهش داشت، موقعیت را مناسب دیدم که یک بار هم در زمینه دستیاری فعالیت کنم تا ببینم میتوانم از پسش بر بیایم یا نه. ماهها دستیار ایشان بودم و یکی دو ماه آخر به عنوان بازیگر به پروژه اضافه شدم. ما برای این نقش با چالش روبرو بودیم، چون نقش پرچالشی بود که حداقل روی کاغذ، سخت و اذیت کننده بود به همین علت بسیاری میآمدند، میدیدند، دوست نداشتند و میرفتند و با برخی از گزینهها نیز گروه کارگردانی مایل به همکاری نبود. اشکان پیردلزنده میدانست که کار اصلی من بازیگری است بنابراین این فرصت را به من داد و بر اساس اتودهایی که من انجام دادم ایشان نقش را به من سپرد و من به عنوان آخرین عضو گروه به تیم بازیگری اضافه شدم.
او درباره رسیدن به شکل اجرای نقش منشی ویل دورانت در این نمایش گفت: تقریباً میتوانم بگویم که به مرور زمان این اتفاق افتاد. خب من دستیار و در جریان همه چیز بودم، بازیها و نحوه ارائه تمام بازیگرانی که برای این نقش آمدند و رفتند را دیده بودم و با متن نیز خیلی سر و کار داشتم و پس از هر کسی که میآمد و میرفت ما راجع به نقش صحبت میکردیم و من نظراتم را میگفتم و شاید این فرصت برایم پیش آمد که بتوانم به نسبت، بیشتر از بقیه در این نقش غور کنم و بر آن مسلط شوم. از این لحاظ که تعداد زیادی برای نقش اتود میزدند و من جنبههای متفاوتی را میدیدم و هر بار در ذهنم خوانشهای متفاوتی از آنچه که اجرا میشد شکل میگرفت. زمانی که کار به من سپرده شد نیز تلاش کردم اتودهایی که میزنم فراتر از متن باشد چون در متن برای این کاراکتر بیشتر دیالوگ میبینیم تا توضیح صحنه یا چیزهایی که بتواند به کاراکتر و شخصیت پردازیاش کمک کند. میتوانم بگویم که بیشتر صحبتهایم با نویسنده و کارگردان اتفاق افتاد تا چیزی که در متن بود و نقش رفته رفته شکل گرفت. البته این ترس همراه من بود که مبادا کاراکتر از آن سوی بام بیفتد و تبدیل به یک شخصیت لوس و دوست نداشتنی شود. بابت همین نیز یک مقدار دست به عصا حرکت کردم و به مرور به این کاراکتر افزودم. نویسنده هم به من لطف داشتند و یک مقدار دستم را باز گذاشتند و من توانستم یک سری چیزها را به این کاراکتر اضافه و یک سری چیزها را کم کنم تا کاراکتر به آنچه که میخواستم چه به لحاظ دیالوگ و چه به لحاظ اکت و کنش نزدیکتر شود.
نشر اول: روزنامه صبا- مریم عظیمی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است