تجربه ندیدن با «آب سیاه» | پایگاه خبری صبا
امروز ۲۹ فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۲۳:۵۶
نهال۲۰ با صبا

تجربه ندیدن با «آب سیاه»

با نگاهی که فیلم تجربی «آب سیاه» ساخته آرزو ظهیری‌پورزرندی [فیلم تحسین‌شده منتقدان نهال۲۰] در مخاطب ایجاد می‌کند، می‌توان گفت که گاهی اوقات ندیدن بهتر از دیدن است و چه بسا که در این زمانه هرچه انسان از قوه بصری‌اش کمتر بهره بگیرد، با خیالی آسوده‌تر به زندگی ادامه می‌دهد.

به گزارش صبا، یاسین حسین‌زاده کارشناسی ادبیات نمایشی دانشگاه هنر در یادداشتی بر فیلم «آب سیاه» ساخته آرزو ظهیری‌پورزرندی از دانشگاه هنر در بخش تجربی نهال۲۰ با عنوان [سیری بر خاموشی جهان] نوشت:
فیلم «آب سیاه» فیلمی به دور از فراز و نشیب‌های محسوس است و در جایگاه خود فقط می‌خواهد مسئله‌ای ساده را به دور از پیچیدگی و بلاتکلیفی برای مخاطب نمایش بدهد.
در درجه اول و با گذشت چند دقیقه از زمان فیلم شاید این سوال برایمان پیش بیاید که که آیا «آب سیاه» فیلمی تجربی است یا صرفا درحال ساختن روایتی خطی از یک تجربه زیستی است؟ شاید اگر از خود کارگردان فیلم نیز سوال کنیم که آیا قصد ساختن فیلمی تجربی را داشته است یا خیر، جوابش به این سوال، خیر باشد. در واقع فیلمی تجربی است که هر انسانی را درگیر ماجرای خود کند و به این فکر وادارد که تجربه به تصویر کشیده شده نیز با تجربه فرد همخوانی دارد یا حداقل در یک نقطه از زندگی او احساس شده است… مثل تجربه تولد یا تجربه مرگ یا از دست دادن یکی از اعضای خانواده.
در واقع فیلم «آب سیاه» بیشتر شبیه به یک فیلم داستانی و روایت‌محور است که در تلاش است با بهره‌گیری از یک تجربه تلخ داستانی منسجم و تفکربرانگیز خلق کند. فیلمی که با کمک گرفتن از قابلیت‌های بصری و کم‌کردن وضوح تصویر در دو-سوم ابتدایی، سعی دارد مخاطب را در جسم فرد مبتلا جای‌گذاری کند و او را به تجربه روایت‌شده نزدیک گرداند یا به عبارت دیگر اتفاق رخ داده در فیلم را برای تماشاگر ملموس سازد. فیلمی که دست به دامن دستمایه‌های فرمالیستی شده تا بتواند حق مطلب را ادا کند و با گرفتن نمای POV سعی بر آن داشته تا بیش از پیش تجربه ندیدن یا مختل‌شدن بینایی را ملموس کند.
فیلم در مورد به اضمحلال رفتن عضوی است که برای دیدن هر چیزی لازم است و همین امر شاید کمی آن را به گونه وحشت جسمی نزدیک کند، زیرا این مسئله و آگاهی از اینکه روزی قرار است بینایی و مشاهده چیزهای مختلف در جهان واقعی ممکن نباشد مسئله‌ای وحشت انگیز و استرس‌زا است. از همین رو می‌توان آن را وحشتناک و خوف‌انگیز خواند و روند آن را ترسناک پنداشت؛ اما از طرفی فیلم خالی از دستمایه‌های وحشت است و اتفاقا سعی دارد با نگاهی امیدوارانه و مثبت به ماجرا نگاه کند. مانند شخصیت اول که راوی فیلم است و ما فقط با شنیدن صدای او و تفسیر اتفاقات از زبانش نه تنها دلسرد و وحشت‌زده نمی‌شویم، بلکه لحن آرامی که او برای توصیف اتفاقات پیش گرفته است، باعث آرامش و قوت‌قلب بیننده و در نهایت همدردی او با شخص اول فیلم می‌شود. در نهایت با رسیدن به فصلی می‌رسیم که پایان بخش فیلم است – یعنی فصل خواب و خاطره- که به نحوی نقطه عطف فیلم نیز به حساب می‌آید. در آن هم تصاویر تیره و تار بخش اول به صورت واضح نشان داده می‌شوند و هم نظر پایانی کارگردان در مورد آب سیاه بازنمایی می‌شود.
شاید مخاطب هنگامی که تصاویر تیره و تار شده ابتدایی را به صورت واضح مشاهده می‌کند در می‌یابد که چیز خاصی را از دست نداده و تصاویر، تصاویری کاملا معمولی و روزمره بوده‌اند. با این نوع نگاه که در مخاطب ایجاد می‌شود، می‌توان گفت که گاهی اوقات ندیدن بهتر از دیدن است و چه بسا که در این زمانه هرچه انسان از قوه بصری‌اش کمتر بهره بگیرد، اتفاقات بهتری برایش افتاده یا حداقل با خیالی آسوده‌تر به زندگی ادامه می‌دهد. شاید کارگردان با کنار هم چیدن این تصاویر و ترتیب قرار گیری آنها همین نگاه کنایه‌آمیز را به پدیده دیدن داشته است؛ اینکه اگر انسانی تنها در خواب و خاطرات خود بینا باشد، می‌تواند چیزهایی به مراتب بهتر از زندگی خود را ببیند و آنها را درک و دریافت کند.
هر چه که باشد و فارغ از اینکه چه جهان‌بینی و فلسفه‌ای فیلم را تحت‌تاثیر قرار داده است و فیلم در چه ژانری در حال روایت است، می‌توان گفت که فیلم توانسته به نقطه خوبی برسد و حداقل به نمایندگی از کسانی که از این بیماری رنج می‌برند، فیلم قابل‌تاملی را به مخاطبین سینمای کوتاه عرضه کند.
نشر اول: بولتن بیستمین جشنواره نهال

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


آخرین اخبار

پربازدیدها