به گزارش صبا، محسن سوهانی مدیرکل هنرهای نمایشی رادیو و مدیر رادیو نمایش یادداشتی را منتشر کرد؛ در این یادداشت آمده است:« حسینقلیخان صدرالسلطنه، پسر میرزا آقاخان نوری و کارمند عالی رتبه وزارت امور خارجه بود. وقتی قرار شد در دوره ناصری، برای اولین بار سفیری به ینگه دنیا(آمریکا) بفرستند قرعه به نام او افتاد. در ظاهر برازنده و به زبان های انگلیسی و فرانسه مسلط بود. اما، غافل از این که سواد لازم را نداشت: فن و هنر و مهارت چندوجهی و میان رشته ایِ ارتباط با بیگانه که «دیپلماسی» می گویند. زبان خارجی را می دانست، ولی مهم ترش، زبان ارتباط با خارجی را نه!…
خلاصه، حسینقلی خان که در بین مردم به حاجی واشنگتن معروف شده بود، قدم به خاک کشوری گذاشت که نه خودش نه دیگر ایرانی ها چیز زیادی از آن نمی دانستند. حتی فتحعلی شاه گمان می کرد آمریکا کشوری در زیر زمین است! هارفورد جونز بریج(سفیر مختار بریتانیا) در کتاب خاطراتش نقل می کند که شاه قاجار از او پرسیده: «اینکه میگویند ینگهدنیا زیر زمین است حقیقت دارد و آیا اگر ۲۰۰ ذرع زمین را بکنیم به آن جا می رسیم؟!»
از دست گل های حاجی واشنگتن یکی این که به یُمن عید قربان در بالکن هتل معروف والدورف-آستوریا در شهر نیویورک، گوسفندی را ذبح و با حوصله در برابر چشمان متعجب مردم شقه کرد. آن چه این صحنه را عجیبتر ساخت، وقوعش در بالکن هتلی مجلل و در معرض دید همگان بود که سبب شد در نشریات آمریکایی منعکس و به سخره گرفته شود. در تاریخ مشهور است اتفاقاتی از این دست باعث شد پس از بازگشت حسینقلی خان به ایران؛ ناصرالدین شاه خطاب به او بگوید: «ما را نزد جوانترین دولت دنیا بیآبرو و ملت چندین هزار ساله مان را سخره عالمیان کردی. خدا از تو نگذرد.»
ماجرای آبرویی که حاجی واشنگتن از ایران برد و سوژه کتابی از اسکند دلدم و فیلمی از زنده یاد علی حاتمی نیز شد، و یا توهمی که فتحعلی شاه از زیرزمین بودن آمریکا داشت، نه صرفاً اتفاق تلخ تاریخی، بلکه نمادی از یک “بیماری ارتباطی” قابل تامل است که تا امروز و هنوز نیز گرفتارمان ساخته.
این روزها بسیاری از بزرگان، حتی مراجع و عالمان دینی، بر عنصر «هویت ایرانی» تاکید ویژه ای دارند. از سوی دیگر شاهد پدیده نوظهوری به نام «سفیر-بلاگر» در فضای مجازی کشورمان هستیم: سفیر انگلستان طی مستندی داخل ساختمان قدیمی اش را به مردم ایران نشان می دهد، سفیر کره جنوبی با لهجه ای شیرین و همراهی ارکستر، به زبان فارسی آواز «پُرسون پُرسون» را می خواند، سفیر آلمان ویدئویی از نوستالژی دونرکباب خوردنش در تهران منتشر می کند و…
رابطه این دو محور را باید در کلیدواژه ای درک کرد که سکه رایج عصر جدید قدرت در سطح بین الملل است: «دیپلماسی عمومی» یا زمین و قاعده بازی در: «جنگ جهانی هویت»، مفهوم «قدرت سیاسی» در معادلات جهان امروز، چه در سطح داخلی و چه بین المللی، بیش از هر چیز بر ساحت نرم، یعنی: شکلدادن به ترجیحات دیگران از طریق جذب و جذابیت استوار است. بر این اساس جوزف نای، نظریه پرداز “قدرت نرم”، عاملی به نام “دیپلماسی عمومی” را مهم ترین رکن آن بر می شمرد. دیپلماسی عمومی(Public diplomacy) یعنی کسب قدرت نرم و اثرگذاری هویتی یک دولت_ملت بر افکار و ترجیحات مردم دیگر کشورها با ابزارهای مختلف فرهنگی، رسانه ای، هنری، آموزشی و… . به عبارت ساده به وسیله این اسب تروآ می توان بدون خون و خون ریزی کشورها را فتح کرد.
طی این چهارچوب و در امتداد نظریه پردازی هایی مانند: «جنگ تمدن ها»ی ساموئل هانتیگتون و «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاما، امروز شاهد یک “جنگ نرم تمدنی و هویت مدار” بین کشورهای مختلف و در میدان دیپلماسی عمومی هستیم. شاهد مثال، به عنوان نمونه هایی پیرامون خودمان: کره جنوبی در جنوب شرق آسیا و در قالب موج کره ای(Hallyu) و سبک هایی مانند k-pop(موسیقی کره ای) یا k-drama(فیلم و سریال کره ای)، قطر در غرب آسیا با تبلیغ ویژه نمادهای بومی خود در رویدادهایی چون جام جهانی، همسایه دیوار به دیوارمان ترکیه ضمن مصادره به مطلوب مولفه های فرهنگ ایرانی در صنایع خلاقی مانند سریال سازی و بسیاری دیگر از رقبای منطقه ای و جهانی، به شدت در هویت سازی تمدنی از خود موفق عمل کرده می کنند. در این بین باید پرسید: جایگاه ایران کجاست؟!
این جنگ در شرایطیست که ما از یک گنج مغفول و میراث مجانیِ قدرت نرم برخورداریم: «هویت و فرهنگ ایرانی» که با قوامی فوق العاده هزاران سال، مردمانی با نژاد و قومیت، دین و مذهب و عقاید و سلیقه های گوناگون را در قالب یک ملت و کشور[=ایرانِ عزیز]، به هم پیوند و جلوه های درخشانی چون دفاع مقدس را در همین روزگار معاصر رقم زده. این هویت جذاب و قدرت نرم عجیب، همواره اقوام مهاجم مانند مغول را درون خود هضم و نفحاتی از خویش را در سراسر جهان گسترش داده.
در توصیفش همین بس که: شیر ایرانِ فرهنگی اگر در آوردگاه قدرت نرم سر برآورد، بسیاری از مرزهای سیاسی را خواهد گسست. چرا که مردمان خیلی از کشورها اگر به مولفه های هویتی، عناصر فرهنگی و گذشته خویش نیک بنگرند، خود را ایرانی خواهند یافت.
با این وصف، دلیل ناکامی و پابندی که «قدرتِ نرمِ شیرِ ایرانِ فرهنگی» را به زنجیر کشیده، باید در مواردی چون «سندرم حاجی واشنگتن» جست و علاج کرد. حوزه های ارتباطی مانند دیپلماسی، بر مدار مثلث طلایی ارتباطات شکل می گیرد. این منظومه به انسان های خلاق و چند وجهی نیاز دارد که بر هر سه ضلع: پیام (محتوای هویت و فرهنگ اصیل ایرانی_اسلامی)، رسانه(ویژگی های خاص ابزار ارتباطی مثلا شبکه های اجتماعی و…) و مخاطب (ویژگی ها ی خاص فرهنگی کشورهای مقصد) اشراف کامل داشته باشند. به قول دیالوگ طلایی زنده یاد علی حاتمی: ملتی کهن باشیم نه مردمانی کهنه… .»
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است