مریم عظیمی/روزنامه صبا؛ نمایش «سه نمایشنامه از محمد مساوات» که از سه اپیزود کوتاه تشکیل شده همانگونه که از نامش پیداست نوشته سیدمحمد مساوات است و به کارگردانی سجاد تابش در سالن شماره دو تماشاخانه لبخند روی صحنه رفته است. نقشهای مختلف این سه اپیزود را سجاد تابش، آذین نظری و الهام شفیعی بر عهده دارند. نمایش برشی کوتاه از نقطه عطف سه داستان مختلف است که باور و انتخاب کاراکترها را به چالش میکشد. در ادامه گپوگفت خبرنگار صبا با عوامل این نمایش را میخوانید.
سجاد تابش، کارگردان و بازیگر: مخاطب تئاتر ایران غیر قابل پیشبینی است
چرا سه نمایشنامه از محمد مساوات؟
به نظر من امروز سیدمحمد مساوات جزو چند کارگردان و نویسنده برتر تئاتر ایران است و اگر بخواهیم از سه صاحب سبک این عرصه سخن بگوییم که در حال حاضر نیز مشغول به کار هستند البته با احترام به تمام دوستان و همکارانی که کار میکنند، میتوانیم از امیررضا کوهستانی، محمد مساوات و علی شمس نام ببریم. رفاقت دیرینهای بین من و محمد مساوات است و همیشه دوست داشتم که با او همکاری داشته باشم اما تا این لحظه فرصتش ایجاد نشده بود. یک سال و نیم پیش که این متنها چاپ شدند تا مدتی مرا به شدت درگیر خود کرد و حداقل تا یک هفته به داستانهای این نمایشنامهها فکر میکردم با این حال دغدغه اجرایش در ذهنم نبود. در راستای همین علاقه به همکاری من بود که محمد مساوات پیشنهاد داد این سه نمایش را در قالب یک اثر تولید کنیم و من هم استقبال کردم و بر اساس همین علاقه شخصیام به محمد مساوات بود که خواستم نام نمایش نیز سه نمایشنامه از محمد مساوات باشد.
با این اوصاف در طول تمرینات و تولید نمایش این ارتباط و همکاری با آقای مساوات همچنان وجود داشته؟
محمد مساوات واقعاً مثل یک برادر برای من هستند و من در زندگی شخصیم نیز با ایشان در ارتباطم و همیشه از ایشان مشورت میگیرم چه رسد به اینکه بخواهم کاری انجام بدهم. بنابراین در طول تمرینات هم ایشان کنار ما بودند و جلسات طولانی داشتیم، راجع به کار صحبت میکردیم، سر تمرینات حاضر میشد و از نقطه نظراتش استفاده میکردیم.
در کارگردانی این نمایش یک قدم عقب ایستادهاید؟
در کارگردانی این نمایش به نظرم هر چقدر که متن صادقانهتر اجرا میشد بهتر بود حال منظورم این نیست که فقط به صورت یک روخوانی از متن باشد بلکه اگر به ریز نکتههای متن فکر میکردیم و متن را اجرا میکردیم کار درست انجام شده بود. چون از نظر من آنقدر این متنها کامل هستند و به دقت یک موقعیت کوتاه را میسازند که باید به سادهترین و صادقانهترین شکل ممکن فقط متن را اجرا میکردم. در فرم نمایشی هم من این اثر را به شدت بازیگر محور میدیدم در این حالت بازیگر باید موقعیت و کاراکتر را درک کند و دستش برای ایفای نقش باز باشد تا در طول نمایش تالیفی توسط خود بازیگر ارائه شود به خصوص که خود من هم پیش از آنکه خودم را کارگردان، نویسنده و یا هر چیز دیگری بدانم خود را یک بازیگر میدانم به همین علت وقتی احساس کردم که این نمایش باید بازیگر محور باشد دست بازیگرانم را در تمرینها خیلی باز گذاشتم تا بتوانند خود را آزادانه به سمت و سویی که متن هدایت میکند بسپارند و سعی کردم کاری جز اجرای متن نکنم. وقتی که اجرا را میبینید احتمالا حس میکنید که کارگردانی وجود ندارد، من سعی کردم خودم را حذف کنم تا تنها متن و بازیگر دیده شود وگرنه میشد کارهای مختلفی انجام داد و میشد به این متن با فرمهای دیگری نگاه کرد اما هدف من بیشتر دیده شدن متن و بازیگر بود.
طراحی صحنه مینیمال و غیر رئالیسی است. استفاده از سلفون برای محدود کردن بیشتر صحنهای که خود نیز چندان بزرگ نیست و دو مکعب که کارکردهای متفاوتی در طول نمایش دارند. لطفا در مورد این انتخابها و روندش بگویید.
موقعیتهایی که در نمایشنامه به آن پرداخت شده به محدودیتهای اشاره میکنند که برای انسانها وجود دارد و انسانها در این محدودیتها تصمیم میگیرند که کاری را انجام بدهند یا نه و کاراکترها با خودشان در مواجهه هستند. طراح صحنه ما، علی پویا قاسمی برای این کار سعی داشت که یک نگاه استرلیزه شده به فضای متن داشته باشد، فضای لامکان و لازمانی که بتوانیم هر سه نمایش را در آن اجرا کنیم. در ابتدا و زمانی که با علی پویا قاسمی صحبت میکردم گفتم که من تنها به یک باکس سفید فکر میکنم اما علی پویا پیشنهاد دیگری داشت و سلفون را به واسطه اینکه پک، بستهبندی و همه چیز را استرلیزه و فشردهتر میکند پیشنهاد داد. پیشنهادی که به فضا و کانسپت کار میخورد، اینکه آدمها در مخمصهای هستند و اگر در مخمصهای نباشند هم خودشان را در مخمصه قرار میدهند و تلاش میکنند تا در آن مخمصه یک واکنش و یا کنش داشته باشند. میتوانم بگویم که فعلاً از طرح صحنه راضی هستم و به نظرم بهترین انتخاب بوده اما شاید در شبهای دیگر اجرا، کارهای دیگری انجام بدهیم چون خودم نیز مشغول آزمون و خطا هستم و اینگونه نیستم که فقط در تمرینات یک اثر چیزی را کم یا زیاد کنم بلکه از همان آغاز اجرا و در طول آن ممکن است تغییراتی انجام بدهم. مثلاً جای اپیزودها را تغییر بدهم و یا هر چیز دیگری، یعنی فکرم نسبت به اتفاقاتی که ممکن است در ادامه ایجاد شود باز است.
با توجه به اینکه این سه نمایشنامه بی شباهت به فیلم کوتاه نیستند آیا بازیگرهایی که تجربه تصویر دارند بهتر از عهده این نقشها بر میآمدند؟
من با این مطلب چندان موافق نیستم و تفاوتی در فرم بازی سینما و تئاتر نمیبینم. شاید به واسطه فضای بازتر تئاتر و اینکه در این فضا ذهن سیالتر عمل میکند سبک و سیاق و آثار متفاوتی در تئاتر میبینیم که بازیهای متفاوتی نیز میطلبند ولی در سینما مخصوصاً در سینمای ایران به واسطه مسائل پروداکت، هزینهها و اینکه شاید آن اشرافی که باید را به سبکهای متفاوت سینما نداریم، اغلب آثار رئالیستی هستند. ما اینجا با سه نمایشنامه رئالیستی روبرو بودیم که میشد به فرمهای دیگری هم اجرا شوند ولی سعی من بر این بود که به رئالیستیترین شکل ممکن اجرا شود و با بازیگری رئالیستی که آذین نظری و الهام شفیعی خیلی خوب در آن ظاهر شدهاند و دقیقاً به همین علت وقتی هم که در سینما و تصویر کار میکنند، درخشان هستند چون بازیگران قدری در بازی رئالیستی هستند.
یکی از مخاطبان نمایش سوالی بر این اساس مطرح میکند که آیا نمایش میتواند به کوتاهی تعریف کردن یک اتفاق و حتی لطیفه باشد و آیا آن تاثیرگذاری در این حالت خواهد داشت؟
به نظرم ما نمیتوانیم نقطه گذاری کنیم و تعریف درستی از زمانبندی، مقدار و اندازه یک تئاتر داشته باشیم. به نظر من یک تئاتر میتواند ۵ دقیقه ولی کامل باشد همانطور که میتواند یک اجرای ۷ ساعته باشد. در واقع مدت زمان یک اثر خطکشی برای سنجش ماهیت یک اثر نیست و نمیتواند تعیین کند که این اثر تئاتر هست یا نه، بلکه متر و معیارهای مختلف دیگری وجود دارد که متخصصین امر میتوانند در مورد آن صحبت کنند.
شاید برای بسیاری از مخاطبان این امکان پیش نیامده باشد که در کشوری دیگر یک اجرایی صرفا چند دقیقهای را ببینند اما اکثر ما شنیدهایم که در دیگر کشورها چنین اجراهایی وجود دارد. به نظر شما مخاطب امروز تئاتر ما آماده پذیرش چنین آثاری شده است؟
به نظر من مخاطب تئاتر ایران غیر قابل پیشبینیترین مخاطب تئاتر در جهان است. به همین علت یکسال نمایش «لانچر» بهترین و پرفروشترین اثر تئاتری میشود و سال دیگر نمایش «سقراط»، یعنی دو نمایش کاملا متفاوت از هم بنابراین و به نظر من اگر یک نمایش بتواند کارش را درست انجام دهد و به دل تماشاگر نفوذ کند جوری که تماشاگر نسبت به آن سمپاتی حس کند از طرف تماشاگر مورد پذیرش قرار میگیرد حال چه «کالیگولای» همایون غنیزاده باشد یا «سه نمایشنامه از محمد مساوات»، البته از نظر فرم میگویم و نمیخواهم که خودم را با آقای غنیزاده مقایسه کنم.
دو کاراکتر کیارش و کیوان را در این اثر خودتان بازی میکنید یکی کاراکتری احساسی است و دیگری کاراکتری به شدت سرد و خشن، لطفاً در مورد این کاراکتر پردازیها به عنوان بازیگر این نمایش بگویید.
همانطور که گفتم من قبل از هر چیزی خودم را بازیگر میدانم و عملاً از بازی بازیگرانی لذت میبرم، دوست دارم کارهایشان را دنبال کنم و به نوعی الگوی خودم هستند که در هر اثری شکل و شمایل و کاراکتر جدیدی ارائه میکنند. بنابراین خودم نیز بر این باور بودم و حال در این متن و در کاراکتر پردازیهای آن این تفاوتها وجود دارد و من هم تمام تلاشم این بوده که این تفاوتها عینیت بیرونی داشته باشد و خدا را شکر میکنم که این اتفاق افتاده چون کامنتهایی که میگیرم بر این مطلب صحه میگذارند اما معتقدم که این بیشتر متن است که این کار را انجام میدهد و بعد من بازیگر، یعنی در ابتدا این متن است که کاراکترهای متفاوت از هم ایجاد کرده و اگر بازی من در کاراکتر کیوان و کیارش خوب است متن خوب باعث آن شده است.
تئاتر لبخند به تازگی به جمع سالنهای خصوصی نمایش پیوسته از همکاری با این سالن و ویژگیهای آن بگویید.
من از افتتاح هر سالن جدیدی خوشحال میشوم به هر حال تئاتر ما به سمت تئاتر خصوصی رفته و در کنار همه کاستیها نقاط قوت خود را نیز دارد که خارج از بحث ماست اما به شخصه از بسته شدن هر سالن تئاتری ناراحت و دلسرد میشوم. سالن تئاتر لبخند، یک سالن با امکانات کامل است که به نظرم بهترین سالن خصوصی حال حاضر تئاتر ایران است. در واقع افتتاحیه سالن شماره ۲ این مجموعه با نمایش ما بود و این در حالی بود که بسیاری از کم و کاستیهای سالن هنوز برای خود مجموعه هم جا نیفتاده بود. بنابراین ما چالشهایی داشتیم اما این چالشها ربطی به امکانات سالن و مدیریتش نداشت میتوانم بگویم که همکاری بسیار خوبی با این سالن داشتیم و دوست دارم این همکاری ادامه داشته باشد و حداقل سالی یک نمایش در این سالن داشته باشم و فکر میکنم اضافه شدن این سالن کامل و عالی به سالنهای تئاتر ایران اتفاق بسیار مهمی است.
الهام شفیعی، بازیگر: بازی رئال در تئاتر میتواند سختتر باشد
نقشآفرینی شما در سریال «در انتهای شب» مسلما در خاطر مخاطبان مانده است اما در دو اپیزود این نمایش دو کاراکتر متفاوت را بازی میکنید. از تفاوتهای این دو کاراکتر که در نقش پردازی به آن بیشتر توجه کردید بگویید.
در اپیزود اول این نمایش نقش پرستاری به نام آبان را بازی میکنم و در اپیزود آخر نقش زنی به نام هانا که مترجم زبان آلمانی است. مثل هر اثر دیگری در این دو نمایشنامه هم بر اساس موقعیتی که طراحی شده و بر اساس دیالوگها و برخوردی که کاراکترها با موقعیت دارند به شناخت از کاراکترها رسیدم. با توجه به فرصت کوتاه هر اپیزود، برای بازی کردن این کاراکترها باید موقعیتها به درستی هر چه تمامتر درک میشد. کاراکترهایی که من بازی میکنم به نسبت موقعیتی که تجربه میکنند هر دو بسیار مضطرب هستند و باید خودشان را از موقعیتی که برایشان پیش آمده نجات دهند و برای من خیلی مهم بود که تلاش کنم این دو کاراکتر را از هم تفکیک کنم. کاراکتر اپیزود اول یعنی آبان را کم سن و سالتر و کم تجربهتر در نظر گرفتم و تلاش کردم اضطرابش بیرونیتر باشد و ویژگیهایی را برای بیان و بدنش در نظر گرفتم. برای نقش هانا نیز اضطراب و تنش درونیتری را در نظر گرفتم، در واقع میخواستم که او بالغانهتر رفتار کند. در همین راستا تلاش کردم زن جا افتادهتری از خود به نمایش بگذارم که امیدوارم این اتفاق افتاده باشد و این دو کاراکتر برای مخاطب تفکیک پذیر بوده باشد.
آیا بازی رئالیسی در تئاتر با توجه به اینکه در مدیوم تئاتر مخاطب تک تک اجزا و حرکات بازیگر را میبیند سختتر است؟
به نظرم بازی رئال در تئاتر میتواند سختتر باشد به دلیل اینکه مخاطب به شما بسیار نزدیک است و شما میتوانید به سادگی لو بروید. باید حضور تمام و کمال داشته باشید و این حضور صد درصدی است که باعث میشود مخاطب با شما همراه شود. بنابراین کارتان سختتر خواهد بود و همانقدر که سختتر است لذت بخشتر هم هست. در سینما شما میتوانید تکرار و برداشتهای مختلف داشته باشید و از ترفندهای سینمایی مختلف برای بازی شما استفاده شود اما از آنجایی که در تئاتر به صورت بیواسطه با مخاطب روبرو هستید کارتان سختتر است. در عین حال وقتی در تئاتر با تمرین، تمرکز و حضور به نقش دست پیدا میکنید لذتش چند برابر میشود.
آذین نظری، بازیگر: ما بچههای تئاتر چشم به راه مخاطبان هستیم
در دو اپیزود از این نمایش به دو کاراکتر متفاوت پرداختهاید که تفاوت در ژستهای بدنیشان کاملا محسوس است تا جایی که این تصور ایجاد میشود که این دو کاراکتر از نظر وزنی هم متفاوت هستند.
خیلی خوشحالم که چنین تفاوتی را حس کردهاید و بله واقعیت این است که این دو، کاراکترهای کاملاً متفاوتی هستند. در اپیزود اول پرستار یا همان کاراکتر سایه در مواجهه ابتدایی با اتفاقی که در واقع بسیار هم بزرگ است خیلی راحت برخورد میکند و تصور من این بود که احتمالا از آن دست پرستارهایی است که در جمع دوستان و همکارانش کمی شوخ طبعتر از دیگران مینماید، با مسائل راحتتر کنار میآید و حتی ممکن است سابقه کاریاش بیشتر از بقیه باشد. بنابراین میتواند با چنین مسئلهای راحتتر مواجه شود و حتی همکارش را دلداری بدهد. زمانی که همه این فکتها و اتفاقات را کنار هم میگذاریم قطعاً در شرایط بدنیمان به عنوان بازیگر هم تاثیر میگذارد. شخصاً سعی کردم که صورتم، صورت رهاتری باشد و خوشحالم که این مسئله در اکت بدنیام مشهود بوده است. کاراکتر ساره اما دقیقاً برعکس کاراکتر سایه است دغدغه زیادی نسبت به آیندهاش و شرایط رابطه عاطفیاش دارد و با مسائل زیادی درگیر است. در شرایط فعلی اکثر ما اتفاقاتی نظیر این دیدهایم و در اطراف، خانواده یا بین دوستانمان بودهاند کسانی که به خاطر تحصیل، کار یا مسائل دیگر مجبور به مهاجرت میشوند و همه ما این دغدغهها را درک میکنیم. در این میان وابستگی برای زنان معنای وسیعتری دارد و همین وابستگی کاراکتر ساره را از سایه تفکیک میکند. یعنی حتی در بدن این دو کاراکتر تفاوت محسوسی ایجاد میکند، اینجا و در مورد ساره شاید با یک بدن تنها روبرو هستیم. من یک سری کلمات را به عنوان یادآوری کننده در نظر گرفتم تا بتوانند در شرایط بدنیام تاثیرگذار باشند در مورد ساره این تنهایی و وابستگی بسیار پررنگ است در اولین مواجهه ساره در آن هیاهوی فرودگاه تنها به نظر میرسد به همراه چمدانی که متعلق به خودش نیست. از این تنها بودن و اینکه حتی دم رفتن هم مسئولیت چمدان یک فرد دیگر را به دوش میکشد متوجه میشویم که این فرد به شدت دغدغهمند است و این سرتیترها آنقدر بزرگ است که بتوانیم این دو کاراکتر را از هم تفکیک کنیم.
از جذابیتی که منجر به این همکاری شد بگویید.
یکی از مهمترین عوامل برای من نام محمد مساوات است، اسم محمد مساوات به خاطر کارهایی که کرده و سابقهای که دارد ذهنیتی طی این سالها برای من ایجاد کرده که به صورت ناخودآگاه میدانم با یک اثر جذاب و دیدنی طرف هستم. با خواندن متن هم میبینیم که دیالوگها چه مهندسی دقیقی دارند، کاراکترهای زن در هر اپیزود چقدر جذاب و کامل هستند و با اینکه هر اپیزود نهایتاً ۱۵ دقیقه است اما کاراکترها کاملاً شناسنامه دارند و میتوانید فضای روحی و ذهنی آنها را درک کنید. همه اینها خیلی جذاب بود همینطور برای من بازیگر چالش بسیار جالبی بود که در عرض نیم ساعت تا چهل دقیقه یعنی در دو اپیزودی که بازی میکنم بتوانم دو کاراکتر متفاوت را به مخاطب نشان بدهم و این پروسه جذاب و هیجان انگیز یکی از دلایل قبول این پروژه بود. علاوه بر این خوش شانس هستم که پارتنرهای خوبی مثل الهام شفیعی و سجاد تابش دارم که مدتهاست در این عرصه فعالیت میکند و رزومه خیلی خوبی دارد و میدانستم که میتوانیم کنار هم کارهای جالبی کنیم.
سخن پایانی
در این شرایط آشفته بازار و مسائلی مانند آلودگی هوا، ترافیک، هزینههای زندگی و مسائل مختلفی که هر کسی به اندازه خود با آن درگیر است ما بچههای تئاتر باز هم چشم به راه مخاطبان هستیم و هیچ چیزی برای ما جذابتر از این نیست که تماشاگر فهیم میآید و اجرای ما را میبیند و در تیوال میبینیم که صندلیهای سالنمان پر شده و در نهایت میفهمیم که مخاطبانمان راضی بودهاند، احساس غرور میکنیم. همه اینها برای ما بسیار خوشحال کننده است و امیدوارم که این اتفاق همینطور ادامه داشته باشد و ما هم بتوانیم با اجراهای بهتر و بهتر تماشاگر را هر روز راضیتر نگه داریم.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است