«سوءتفاهم» درباره تنهایی انسان امروز است | پایگاه خبری صبا
امروز ۲۰ دی ۱۴۰۳ ساعت ۰۱:۳۴
گفت‌وگوی صبا با «حسین کشفی اصل»،کارگردان و «طاها احمدی»، بازیگر نمایش «سوءتفاهم»

«سوءتفاهم» درباره تنهایی انسان امروز است

این روزها تازه‌ترین نمایش حسین کشفی اصل با نام «سوءتفاهم» به نویسندگی آلبر کامو و تهیه‌کنندگی سروش سلطانی، در پردیس تئاتر شهرزاد (بوتیک تئاتر ایران) روی صحنه رفته و با استقبال خوب تماشاگران روبه‌رو شده است.

احمدرضا حجارزاده/ صبا؛ در این نمایش، مهتاب باجلان،کیمیا جواهری، طاها احمدی، محمد نیازی و آناهید ادبی ایفای نقش می‌کنند. کشفی اصل که پیش از این، آثاری مانند «پزشک پوشالی»،«تقصیر»،«در پوست شیر»،«سلام و خداحافظ»،«افرای ژاپنی»،«تجربه‌های اخیر»،«عددهای نشده» و «لئوناردو داوودنژاد» را کارگردانی کرده بود، از سال‌ها پیش دغدغه اجرای این نمایش‌نامه مشهور کامو را داشت و بالاخره امسال نوبت به آن رسید. این نمایش درباره مسافرخانه‌ای بین راهی‌ست که توسط مادر و دختری اداره می‌شود و شبی مسافری غریبه وارد آن می‌شود. به بهانه اجرای «سوءتفاهم»، با حسین کشفی اصل (کارگردان) و طاها احمدی (یکی از بازیگران) به گفت‌وگو نشستیم.

 

حسین کشفی اصل: من اصولاً آدم سکوت و سکون هستم!

 

شما جزو هنرمندان پرکار تئاتر در عرصه بازیگری و کارگردانی هستید که تاکنون نمایش‌نامه‌های مختلفی را روی صحنه برده‌اید اما از سال‌ها پیش همیشه در بروشور کارهای‌تان می‌نوشتید «اجرای آینده گروه: سوءتفاهم». چرا اجرای آن تا امروز طول کشیده و زودتر سراغ کارگردانی‌اش نرفتید؟

 

یک زمانی در دهه‌های شصت، هفتاد و حتی دهه هشتاد، بروشور نمایش‌ها حرمت داشت، یعنی از آنها به عنوان بادبزن استفاده نمی‌شد! در ۹۵ درصد بروشورهای آن زمان نوشته می‌شد «کارهای گذشته‌ی گروه و کارهای آینده گروه». تماشاگر از این طریق می‌دانست کار بعدی آن گروه چیست و واقعاً همان نمایش را هم اجرا می‌کردند. مخاطب منتظر کار بعدی فلان‌کارگردان که وعده داد بود، می‌ماند اما شرایط تئاتر و کلاً همه‌چیز آن‌قدر تغییر کرد که خیلی چیزها در این میان رنگ باخت، ولی من سعی کردم این رسم را تا جایی که می‌توانم زنده نگه دارم. ما در بروشور چیزی داشتیم به نام «یادداشت کارگردان» تا شما با رویکرد و تفکر او آشنا بشوید. می‌خواهم بگویم من هم مثل خیلی از کارگردان‌های دیگر، یکسری متون مورد علاقه‌ام هستند و دوست دارم آنها را روی صحنه بیاورم یا بعضاً متونی وجود دارند که دوست دارم کاراکترهای‌شان را بازی بکنم. شاید جالب باشد که بگویم نزدیک به دو دهه است مترصد یک روز بازی در نقش مکبث هستم! آرزوی من است مکبث را بازی بکنم و تا امروز پیش نیامده اما نمی‌دانم این چه حکمی‌ست که طی سال‌های اخیر غالباً متونی را که کار کرده‌ام که چند سال خاک می‌خوردند و من مترصد رفتن سراغ آنها بودم.

 

یعنی کسی سراغ آن متون نمی‌رفته؟

یا کسی سراغ‌شان نرفته یا شاید رفتند و با اجرای بعدی آن متن، خیلی فاصله افتاده. مثلاً نمایش «افرای ژاپنی» را که سال ۹۸ کار کردم، ۵ سال بود می‌خواستم روی صحنه بیاورم، یا «تجربه‌های اخیر» را که سال ۱۴۰۱ کارگردانی کردم، شش سال بود می‌خواستم روی صحنه بیاورم و جور نمی‌شد.

 

در مورد نمایش‌نامه «سوءتفاهم»، چرا دغدغه اجرای آن را داشتید؟

در مورد «سوءتفاهم» کامو، با احترام به نمایش‌نامه‌های «حکومت‌نظامی» و «کالیگولا» و رمان‌هایی که نوشته، ولی «سوءتفاهم» برای من یک چیز دیگر است. خیلی‌ها کالیگولا را برترین متن کامو می‌دانند. منم عاشق آن هستم و خیلی دوستش دارم، ولی برای من «سوءتفاهم» یک چیز دیگر است، چون من اصولاً آدم سکوت و سکونم و این، در جنس آثاری که تا امروز کار کرده‌ام، معلوم است. این‌گونه متن‌ها با روحیه من سازگارترند. میان متن‌های کامو، به نظرم در «سوءتفاهم»، سکون و سکوت و رخوتی هست که دوستش دارم اما در پاسخ به پرسش اول، با شرایطی که بر جامعه و تئاتر ما حاکم است، شما برنامه‌ریزی‌های زیادی دارید، ولی به دقیقه نود که می‌رسید، باز هم نمی‌شود و همه‌چیز از هم می‌پاشد. من تا الان دو سه بار تصمیم داشتم «سوءتفاهم» را روی صحنه بیاورم، ولی نشده! همیشه از این دریچه نگاه می‌کنم که زمانش الان بوده!

 

از اولین‌باری که تصمیم به اجرای «سوءتفاهم» گرفتید، همین ایده‌های اجرایی را برای نمایش داشتید یا ایده‌های شما به مرور زمان تغییر کردند و به چیزی رسیده‌اند که اکنون روی صحنه می‌بینیم؟

قطعاً ایده‌های اولیه‌ام به این پختگی نبوده. یکسری ایده‌ها برای خودم داشتم، ولی فکر می‌کنم چیزی که الان روی صحنه آمده، پخته‌ترین شکل ممکن بوده که من می‌توانستم از «سوءتفاهم» روی صحنه بیاورم، چون من بارها و بارها «سوءتفاهم» را روی صحنه دیده‌ام. اصولاً متنی‌ست که خیلی کار می‌شود. متنی‌ست که دانشجویان خیلی خاطرخواه آن هستند و حتی اهل فن و آدم‌های حرفه‌ای. همین امروز با دکتر دلخواه صحبت می‌کردم و فهمیدم ایشان «سوءتفاهم» را در آمریکا روی صحنه برده! هفته پیش با آقای اصغر همت صحبت می‌کنم و فهمیدم پایان‌نامه خانوم افسر اسدی،«سوءتفاهم» کامو بوده و آقای همت در آن بازی کرده. در دنیا هم این نمایش‌نامه بسیار مورد توجه است، ولی چیزی که الان روی صحنه می‌بینید، پخته‌ترین شکلی‌ست که از خروجی کار حسین کشفی اصل می‌توانست بیرون بیاید.

 

معمولاً در دنیای هنر می‌گویند هنرمند باید دغدغه مردم جامعه را داشته باشد. در فضای تئاتر نیز چنین انتظاری از هنرمندان وجود دارد. نمایش‌هایی که تا امروز کار کرده‌اید، فارغ از کمدی یا تراژدی، شاید به طور مستقیم ربطی به وضعیت جامعه ما نداشتند اما همیشه حرفی برای مخاطبشان داشته‌اند. نمایش «سوءتفاهم» غیر از این‌که دغدغه خودتان بوده، چه‌قدر دغدغه مردم جامعه امروز ماست؟ این نمایش قرار است به مخاطب خود چه بگوید؟

تنهایی را. انسان دنیای امروز، انسان تنهایی‌ست؛ انسان گوشه‌گیری است و اصولاً خلوت را انتخاب می‌کند. من غالب آدم‌ها را می‌گویم. انسان امروز، تنهاست و البته عصیانگر. فکر می‌کنم در متن «سوءتفاهم»، غالب ماجرا قطعاً همین است، یعنی آدم‌ها، آدم‌های گوشه‌گیر و تنهایی‌اند. آدم‌هایی‌اند که در ارتباط برقرارکردن ساده گیر کرده‌اند. حتی دو نفر از کاراکترها، یعنی پسر و همسرش که پنج سال است در فضا و دنیای دیگری زندگی می‌کنند، از نگاه من شاید دختر در این قصه پیش‌برنده باشد، چون طلب کرده که تنها نباشد و جفتی برای خودش داشته باشد و نوع دیگری از زندگی را ادامه بدهد، ولی پسر از جنس او نیست. با این‌که پنج سال با یکدیگر زندگی می‌کنند. پسر هنوز غرق در گذشته و تنهایی خود است. بنابراین باید بگویم من همیشه به این فکر می‌کنم که با نمایشم چه حرفی می‌توانم بزنم. در مورد سینما و تلویزیون خیلی این حرف را نمی‌زنم اما در مدیوم تئاتر همیشه نگاهم این بوده که شما باید بتوانید حرف روز جامعه‌تان را بزنید. صادقانه بگویم، شاید ما نتوانیم در جامعه خودمان، خیلی از حرف‌های روز جامعه را بزنیم، چون بحث ممیزی و گیر و گرفت‌هایی که در جامعه داریم وجود دارند، ولی به هر حال می‌توانید اشاراتی به ماجرا داشته باشید. در «تجربه‌های اخیر» هم این‌گونه بود. حتی در «لئوناردو داوودنژاد» که نمایشی کاملاً کمدی بود، ما آدم‌هایی را نشان می‌دادیم که اگر شما در زمان اجرای نمایش از سالن انتظامی خانه هنرمندان بیرون می‌رفتید، آن آدم‌ها را می‌دیدید، یعنی نمونه بارز سه پسری را که در نمایش بودند، می‌دیدید.

 

آن‌جا هم دغدغه تنهایی در نمایش دیده می‌شد.

کاملاً. دغدغه اجتماعی، فردی و خلوت و تنهایی آدم‌ها بود. در «سوءتفاهم» هم نگاهم اینست که گرچه متن متعلق به یک نمایش‌نامه‌نویس فرانسوی الجزایری‌الاصل است و چند دَه سال قبل نوشته شده، ولی همچنان حرف آن، حرف روز جامعه است. نویسنده‌هایی مثل آلبر کامو که در تاریخ ادبیات نمایشی و ادبیات کلاسیک تاثیرگذار بوده‌اند، به همین دلیل هیچ‌وقت کهنه نمی‌شوند و تاریخ‌مصرف ندارند. ببینید، چندصدسال از شکسپیر می‌گذرد و هنوز متن‌هایش کار می‌شود و حرفش، حرف روز جامعه است، ایبسن و چخوف همین‌طور و البته آلبر کامو.

 

طاها احمدی (بازیگر): بازی در نقش‌های متفاوت را دوست دارم

 

طاها احمدی، دارای مدرک لیسانس تربیت‌بدنی‌ست و از سال ۹۹ وارد دنیای بازیگری شده. نخستین نمایشی که او بازی کرد،«جسدهای پستی» نوشته «داریو فو» بود و پس از آن، با نمایش‌های «هملت»،«ماراساد» و «تایتان»، مسیر خود را در بازیگری ادامه داد. احمدی در نمایش «تایتان» با حسین کشفی اصل هم‌بازی بود و این تجربه مشترک، موجب همکاری آنها در نمایش «سوءتفاهم» شد. او در این نمایش، ایفاگر نقش خدمتکاری‌ست که تنها یک کلمه دیالوگ دارد و همین موضوع، چالش سخت و جذابی برایش ایجاد کرده است. با طاها احمدی در مورد نقش خاص و پرزحمت «خدمتکار» در نمایش «سوءتفاهم» حرف زدیم.

 

به عنوان بازیگر این نمایش، احساس و برداشت شما از متن «سوءتفاهم» چه بود؟

درکی که از متن «سوءتفاهم» دارم این‌ست که ما دو قربانی در نمایش داریم؛ یان و همسرش. البته اگر با جزییات دقیق‌تر نگاه کنیم، تمام افراد این متن قربانی شده‌اند. پدر این خانواده که معلوم نیست کیست و کجاست، ولی دو نفر یک فرزندی را به دنیا آورده‌اند و شرایط زیستی که برای او به وجود آورده‌اند، باعث می‌شود این شخص از کشورش فرار کند. خب این اتفاق خیلی سخت است. حالا او به هر دلیلی، شاید دل‌سوزی یا هر چیزی دیگری، برمی‌گردد تا خانواده‌اش را نجات بدهد؛ با این‌که آن شرایط بد را برایش به وجود آورده‌اند اما باز هم او را می‌کشند! یعنی از اول این اتفاق رقم خورده که او قرار نیست زنده بماند. او قرار بوده به دنیا بیاید و زجر بکشد. حالا یک مدتی رفته و خوش گذرانده و برگشته، حالا باید بمیرد. ما هم در جامعه از این‌مدل خانواده‌ها زیاد داریم. یک فرزندی به دنیا می‌آید، بدون هیچ برنامه‌ای زجر می‌کشد و بزرگ می‌شود. در متن «سوءتفاهم»، شخصیت پسر جسمی کشته می‌شود، ولی ما در جامعه، افرادی داریم که از لحاظ روحی زنده نیستند. مرده‌های متحرکند. فقط هستند تا بمیرند.

نقش پیرمردی که بازی می‌کنید، نقش سخت و پرچالشی‌ست که خیلی خوب از عهده اجرای آن برآمده‌اید. چطور به این شکل از اجرای نقش رسیدید؟

فکر می‌کنم بازیگر به تنهایی نمی‌تواند به نقش برسد. بخصوص در تئاتر.کارگردان قطعاً در این مساله دخیل است. بازیگران دیگری که در تمرین‌ها هستند و کنش و واکنش‌هایی که با آنها اتفاق می‌افتد،کمک می‌کند به بازیگر تا به نقشی برسد که بازی می‌کند. برای من هم این اتفاق افتاد. امیدوارم کسانی که به تماشای این نمایش می‌آیند، از بازی من لذت ببرند.

با توجه به این‌که خودتان جوان هستید و نقش یک پیرمرد را بازی می‌کنید، در چالش با این نقش چه عوامل دیگری به شما کمک کرد تا نقش را این‌قدر باورپذیر و خوب خلق بکنید؟

ببینید، قشر کارگر و خدمتکار و مستخدم ایرانی با خدمتکار خارجی خیلی متفاوت است. در تاریخ اثبات شده یکسری از افرادی که داخل یک خانه یا کاخ هستند، تاثیرگذارند. من اول فکر کردم این کاراکتر چه تاثیری می‌تواند روی درام قصه ما داشته باشد.کلیت بازیگری در هر سبکی، استانیسلاوسکی، مه‌یر هولد،گروتفسکی، همه این‌ها در نهایت به یک نکته می‌رسد که شما روی صحنه، خودآگاه، ناخودآگاه باشید. من هم سعی کردم با هدایت‌های درست آقای کشفی و سایر دوستان، بتوانم این کاراکتر را زیست بکنم. این نقشی‌ست که خود آلبر کامو تغذیه‌اش را می‌دهد. شاید در متن حضور پررنگی نداشته باشد و فقط یکسری حضور جسمی داشته باشد اما اگر متن را بارها خوانده بشود، به این نتیجه می‌رسیم که آن آدم در این متن،کار عجیبی می‌کند! وقتی یکی از دوستانم که هم‌دوره من در آموزشگاه بازیگری بود، آمد نمایش «سوءتفاهم» را دید و خیلی هم دوست داشت، درباره برداشتش از نقش گفت «حس می‌کنم این خودِ کامو است که بازیگران را چیده و از دور آنها را هدایت می‌کند». این دیدگاه برایم خیلی جذاب بود.

با توجه به این‌که نقش شما دیالوگ ندارد و بازی‌تان متکی بر احساس است، تعامل‌تان با بازیگران مقابل چطور بود؟

وقتی حال شما با افراد یک پروژه خوب باشد، خیلی از اتفاق‌ها خودش پیش می‌رود. خوشبختانه در این پروژه، برخی بازیگران را به صورت نزدیک یا دورادور می‌شناختم. با محمد نیازی در «تایتان» هم‌بازی بودم، خانوم مهتاب باجلان را می‌شناختم. فقط خانوم ادبی و خانوم جواهری را نمی‌شناختم، ولی وقتی تیم با هم آشنا شد، دیدیم همه‌چیز خودش پیش می‌رود. در پروسه تمرین‌ها، ما مدام اتود می‌زدیم و آن نگاه و احساسی که بین کاراکترها روی صحنه می‌بینید، در تمرین‌ها شکل می‌گرفت.

حرف ناگفته‌ای اگر مانده بفرمایید.

فکر می‌کنم حال تئاتر ایران خوب نیست. امیدوارم تئاتر ما کمی جدی‌تر گرفته بشود. در تمام دنیا اولین چیزی که گفته می‌شود، اینست که تئاتر یک کشور، فرهنگ آن کشور را نشان می‌دهد. اگر تئاتر ما جدی‌تر گرفته بشود، می‌تواند اتفاق‌های خیلی پویایی برای کشورمان بیفتد.

عکس‌ها: زهرا طاهریان، رامتین جهانبانی

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


آخرین اخبار

پربازدیدها