احمدرضا حجارزاده/ صبا؛ یکم/ از آنتوان لورنِ فرانسوی پیشتر رمان «دفترچهیادداشت قرمز» را خوانده بودم که رمانی کمحجم، عاشقانه و معمایی بود و خیلی دوستش داشتم. بعد از آن کتاب، بلافاصله تصمیم گرفتم آثار دیگر لورن را هم بخوانم اما خیلی طول کشید تا فرصتی برای خواندن «کلاه رییسجمهور» به دست بیاورم. رمان «کلاه…» گرچه موضوعی کاملاً متفاوت با رمان قبلیاش دارد، ولی به لحاظ تِم و شیوهی روایت میتوان شباهتهایی میان این دو اثر پیدا کرد که بیانگر علاقهی خاص نویسنده به گمشدنِ اشیاء و ردیابی آنها توسط آدمها در فضایی معماگونه است. اگر در رمان «دفترچه…»، خانوم لور والادیه،کیف دستیاش به سرقت میرود تا طی یک فرایند پرماجرا، آقای لوران لتِلیِر آن را پیدا بکند و از طریق دستنوشتههای لور در دفترچهیادداشت شخصیاش به او برساند، اینجا در «کلاه رییسجمهور»، فرانسوا میتران (رییسجمهور فرانسه در اوایل دههی هشتاد تا اواسط دههی نود میلادی)، شبی کلاهش را ـ ظاهراً ـ در رستورانی جا میگذارد و مردی به نام دنیِل مِرسیه،که شاهد ماجراست،کلاه را به جای پسدادن به رییسجمهور، برای خودش برمیدارد! و ماجرا از همین لحظه شروع میشود.کلاه مهمترین شخصیت سیاسی فرانسه بین افراد مختلف در طول رمان دستبهدست شده و هر کس که کلاه را در اختیار دارد، از جسارت، شجاعت و موفقیتهای غیرمنتظرهیی در زندگیاش برخوردار میشود.
دوم/ این داستان، یک فانتزی تخیلیست که البته در روند ماجرا، علاوه بر شرح مسیری که کلاه بین برخی شهروندان خاص فرانسه طی میکند، موجب آشنایی خواننده با وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فرانسه در زمان ریاستجمهوری فرانسوا میتران خواهد شد. هرچند افرادی که کلاه را برای مدتی کوتاه به دست میآورند، تحت تاثیر باور خرافیِ جادوی موفقیتآفرین کلاه قرار میگیرند اما انگار کلاه رییسجمهور حکم تلنگری را برای تحرک آنها در زندگی دارد، چون این اشخاص، حتا پس از گمکردن کلاه، به روال سابق زندگی خود برنمیگردند و حالا دیگر میدانند چگونه باید در مسیر زندگی با کسب افتخار و پیروزی پیش بروند.
سوم/ آنتوان لورن در رمان «کلاه…» هم از تِم ماجراجویانه و معمایی غافل نبوده و همین انتخاب،کتاب را خواندنیتر کردهاست.گرچه در فصول ابتدایی کتاب به نظر میرسد قرار نیست با اتفاق خاصی روبهرو بشوید، ولی پایان کتاب به شدت غافلگیرتان میکند؛ جایی که کلاه دوباره به دست اولین یابندهاش برمیگردد و او ناگهان تصمیم عجیبی میگیرد که موجب میشود پرده از راز شگفتانگیزی برداشته بشود، رازی که البته هیچگاه نه دنیل مرسیه از آن مطلع میشود و نه هیچکدام از دیگر دارندگان موقت کلاه رییسجمهور.
چهارم/ نثر نویسنده، جذاب، خوشخوان و راحت است و خواننده را درگیر پیچیدگیهای روایی و تکنیک خاصی نمیکند. فقط یک بار در میانهی کتاب، روایت خطی داستان وارد فاز نامهنگاریهای برخی شخصیتها میشود که هر کدام به نوعی با کلاه درگیر بودهاند و در چند صفحه، ماجرا در قالب نامههای آنها و یک مصاحبهی چاپشده از پییر اصلان (عطرساز مشهور) در روزنامه بازگو میشود. ترجمه ساناز فلاحفرد نیز روان و ساده است و خواننده را برای درک داستان اذیت نمیکند اما نقدی که بر ترجمه وارد است اینکه مترجم، نام بسیاری از شخصیتها، مکانها، مجلهها، برنامههای تلویزیونی و عطرهای معروف فرانسوی را نه تنها به تلفظ فارسی برنگردانده،که اصل کلمه را هم با حروف و زبان فرانسه در متن کتاب آورده و این اتفاق موجب از دستدادن اسامی فراوانی میشود که خواندنشان برای خوانندهی ناآشنا به زبان فرانسه دشوار است. بنابراین یا باید از خیر خواندنِ آن واژهها بگذرد یا با تلفظ احتمالاً غلط بخواندشان. با اینحال، رمان «کلاه رییسجمهور» میتواند تجربهی متفاوتی در ادبیات داستانی برای دوستدارانِ رمانهای فانتزی و مهیج باشد که اندکعلاقهیی هم به شناخت بیشترِ جامعه، فرهنگ و سیاست فرانسه دارند.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است