به گزارش صبا، اجرای تک پرسوناژ «جایی که گوزنها آواز میخوانند» از کودکیها و شور و شوق آن دوران میگوید تا سالهایی که چندان هم از ما دور نیست، همین نزدیکیهاست؛ کمی پیشتر یا کمی هم عقبتر.
در این اجرا، نادر فلاح با میزانسنی درست و انتخاب موسیقی بجا، به بهانه سینما و عشق به سینما، بخشی از تاریخ یک نسل را روایت میکند.
«این آدما دنیای من رو ساختن»، «سینما، اوستای اول و آخر من بوده» سینمایی که در نهایت یاوری میشود آپاراتچی آن.
از استیو مک کوئین «پاپیون» میگوید که «من هنوز زندهام» و تنگه وحشت؛ تنگه وحشتی که اسم محلهشان را گذاشتهاند و بعدها میشود نام اثری از مارتین اسکورسیزی.
کودکیهایی که در همان محله تنگه وحشت میگذرد. دو نسل روایت میشود؛ از یک نسل که شعرهای حافظ و سعدی را ابر بود و میخواند و نسلی که شد نسل جنگ و…
نیمچه سیاستی هم از سینما یاد گرفته؛ از «فاشیست» تا «گوزنها».
«من در این سینما قد کشیدم.»
به بهانه سینما بخشی از تاریخ یک نسلی را روایت میکند.
نادر فلاح میگوید: شاید در زمان آتشسوزی سینما رکس، خودم بچه بودم اما روایتی است از این که بر سینما چه گذشت و چه اتفاقی و چه تحولی رخ داد. فقط سینما نیست. این که چگونه دچار تغییر و تحول شدیم. بخشی از تاریخ این سرزمین، تاریخ معاصر را مرور میکند.
تم اصلی داستان عشق بود. کارگردان پیشکسوت تئاتر درباره تم اصلی نمایش میگوید: عشق تمام نشدنی است در زندگی بشر. همیشه میشود به قول حافظ عاشق شد. «یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب کز هر زبان که میشنوم نامکرّر است، قصًه عشق و غصًه هایش، درهمه جا یکیست.»
فلاح گفت: عشق همیشه هست برای این است که آدمها با آن در هر زمانهای، تاریخی و سرزمینی ارتباط میگیرند. عشق هست و خواهد بود؛ عشق مادر به فرزند، عشق به سینما و کشور. عشق به رفیقش رضا منیژه و عشق به بی بی موسی. زنی که به خاطر یاور و عشق به بزرگ کردنش حتی از ارثیهاش میگذرد.
او با تاکید بر این که در نمایش اشاره زیادی به سینمای امروز نکردم افزود: یک سری از آدمها در آن سینما بودند که بعد از انقلاب نمی توانستند در سینمای بعد از انقلاب باشند. اشارههایی به سینمای امروز، فیلمهای زمان جنگ، جمشید هاشمپور و فرامرز قریبیان داشتم.
فلاح در نمایش خود حتی زمان کم میآورد؛ میگوید: زمان آنقدر طولانی شده بود که دیگر سینمای آن دوران و امروز را مقایسه نکردم و از آن بخش گذشتم و اشاره کردم به هنرپیشههایی که بودند. سینمای ما هم که بعد از انقلاب، داستان و قصههای خودش را داشته است. چون زمان اجرا خیلی طولانی شده بود باید از بخشهایی کمی میگذشتم، اما آن نوستالژی را داشتم.
و در نهایت این که؛ «اگر این(سینما) نبود دنیا دو قرون هم نمیارزد سینمایی که عاشق میکند.» «نسل ما آنقدر جنگیده که ته همه چیز را درآورده است.» و «من همیشه جنگیدهام.»
نشر اول ایرنا
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است