مریم عظیمی/ روزنامه صبا؛ در این روزهای سرد اسفند و هیاهوی پایان سال شاید بهترین سرگرمی برای کودکان تماشای یک نمایش مهیج باشد که آنها را با مفاهیمی مثل دوستی، مسئولیت پذیری و بخشش آشنا میکند. نمایش «مترسک» به کارگردانی و تهیه کنندگی مجید بذرپاچ که پرفروشترین نمایش هفته دوم اسفند ماه نیز بوده این روزها روی صحنه تالار هنر است و مخاطبان را به دیدن این اثر فرا میخواند. در ادامه گپوگفت خبرنگار صبا با عوامل این نمایش را میخوانید.
مجید بذرپاچ، تهیهکننده و کارگردان:
در این نمایش برای چهار نسل قصه میگویم
کار روی این متن چه روندی داشت؟
در ابتدای امر من و نویسنده اثر خانم صفری این متن را کامل کردیم و شاید بیش از ۵ بار متن بازنویسی شد. به هر حال در عین پایبندی به اصول متن برای اجرا نیاز به تغییراتی هم وجود دارد از طرفی کارگردان باید متن را از آن خود کند و به نوعی متن بازتابی از جهان بینی کارگردان باشد بنابراین در همین راستا و آنچه که شکل نمایشی کار ایجاب میکرد تغییراتی انجام شد. من در این نمایش برای چهار نسل قصه میگویم یکی راوی قصه یعنی دختر بچه ۶ سالهای که نماینده نسل خودش است، نسل و گروه دوم زنبورها، درخت و گلها که بخش دیگری از قصه را پیش میبرند و بعد از آن ملکه و مترسک و چهارم باغبانی که شروع و پایان قصه با اوست و به نسل پدران و مادران اشاره دارد و خوشبختانه بازخوردها آنقدر خوب بوده که به نظرم نشان از درست اجرا شدن کار است.
در مورد انتخاب بازیگران کار بگویید.
من برای انتخاب بخشی از بازیگرهای کار سری به آموزشگاههای مختلف بازیگری زدم به غیر از بازیگر نقش باغبان یعنی آقای جمال رنجبرزاده که بازیگر تئاتر و نویسنده هستند اما راوی داستان آوا امیرزاده را پیش از این و زمانی که مجری طرح سریال جیران بودم میشناختم، آن موقع سه سالش بود دوست داشتم که او این نقش را بازی کند. آقای حسین جعفرآبادی نیز از بازیگرانی است که دورهای در ایتالیا و کار بدن و نمایش انجام میدادند. مدتی که ایشان به ایران آمده بودند از طریق یکی از دوستان به این پروژه معرفی شدند و بعد از چند اتود و صحبتهایی که در مورد کاراکتر داشتیم و تواناییهایی که ایشان در مورد بدن دارند نقش کلاغ سیاه را بر عهده گرفتند و به نظرم موفق عمل کردند.
در زمینه طراحی صحنه و کارگردانی که روی آن انجام شد بگویید.
من پیش از این تهیه کننده یک نمایش کودک بودم که تلفیقی از عروسک و رئال بود و در سالنی که این اثر به اجرا میرفت دکوری مربوط به اجرای دیگری توجهم را جلب کرد و متوجه شدم که خانم سپیده زینعلی طراح دکور آن کار هستند. دکور باید برای من کاربرد داشته باشد و اینکه صرفاً یک دکور هیجانانگیز و جذاب باشد کافی نیست. همیشه اعتقادم بر این بوده که بالانس بودن صحنه، لباس، دکور، گریم، کارگردانی و… است که یک کار را میسازد بر همین اساس در این عرصه از خانم زینعلی درخواست کردیم و پس از گفتوگوهای مفصل با هم به یک جمعبندی رسیدیم. ایشان اتودهایی اجرا کردند و به حدی همراه بوده و هستند که هنوز هم سر برخی از اجراها حضور پیدا میکنند و اگر نیاز به تغییر باشد و یا پیشنهادی داشته باشند همچنان مشارکت میکنند.
بخش طراحی حرکات کار به چه صورت انجام شد؟
ما برای یک مدت طولانی و تقریبا هفتهای ۲۵ ساعت این کار را تمرین کردیم، اتودهای مختلفی زدیم و تا لحظه آخر روی حرکات روتوش میکردیم. خوشبختانه در کنارم رفیق بسیار خوبی دارم که همیشه قوت قلب من بوده و میخواهم از ایشان یاد کنم، آقای فرامرز نصیری آهنگساز درجه یکی که جوایز بسیاری دریافت کرده در این کار کنار من بود. ایشان یک بار آهنگهای کار را ساخت و ما بر اساس آن آهنگها تمرینات را پیگیری کردیم اما به خاطر اینکه بازیگران نقشهای مختلف تغییر کردند دوباره همه چیز را تغییر دادیم، بازیگرهای جدید آمدند و میزانسنها تغییر کرد و بعد از این تغییرها دوباره از فرامرز نصیری خواستیم که بیاید و دیدیم که آهنگهای قبلیمان بیربط به کاری است که حال شکل جدیدی به خود گرفته و ایشان دوباره کار را دیدند و مجدداً با گفتگوهای زیادی که آقای جمال رنجبر زاده، من و آقای نصیری با هم داشتیم دوباره موسیقیها کار شد. یک نکته مهم برای من منطقی بودن همه عناصر این اجرا بود، مخاطب هیچ حرکت و میزانسنی نمیبینید که غیرمنطقی باشد مثلا در جایی مترسک دقیقاً وسط صحنه قرار دارد چرا که به عنوان قهرمان مرکز توجه است و در جایی که بیرحمانه در مورد او تصمیم میگیرند ما به لحاظ منطق قصه او را از وسط صحنه دور میکنم و از این دست اتفاقات در این نمایش بسیار دیده میشود بنابراین همه این اتفاقات و زحمات قابل تحسینی که آقای رنجبرزاده به عنوان طراح حرکات کشیدهاند در کنار استادی مثل فرامرز نصیری محقق شده که برای من بسیار قابل احترامند و موسیقی کار از شروع تا پایان بسیار جذاب است.
آیا «مترسک» پس از تالار هنر به تالارهای دیگر خواهد رفت؟
بله صد در صد. ما در حال رایزنی با سالنهای دیگر هستیم ضمن اینکه درخواستهایی از استانهای مختلف مانند شیراز، مشهد، تبریز، رشت و … داریم و برگزار کنندههای مختلفی به این نمایش پیشنهاد اجرا دادهاند و فکر میکنم یک ایرانگردی با «مترسک» خواهیم داشت.
سخن پایانی
فکر میکنم کمتر در حوزه نمایش پیش میآید که مخاطبان جلوی درب سالن منتظر بمانند تا از من کارگردان و یا دیگر عوامل نمایش بخاطر احترامی که گروه نمایشی به مخاطب گذاشته تشکر کنند. من کارکشته نمایش کودک نیستم اما فضای کار کودک را بسیار دوست دارم و به نظرم فضای کار کودک بسیار مظلوم است. اگر نگاهی به آثار تلویزیون یا سینما بیندازیم میبینیم کار و خوراک برای کودک واقعاً کم است و من سعی کردم در حوزه نمایش در شأن پدران، مادران و کودکانشان کار درجه یکی را روی صحنه بیاورم و در نهایت این مخاطب است که در مورد خوبی و بدی و زشتی و زیبایی کار در نهایت تصمیم خواهد گرفت و از مخاطب میخواهم که پیشنهاد و انتقادش را بگوید چون ما از این پیشنهادات و انتقادات استفاده میکنیم. در نهایت فکر میکنم کارها باید آنقدر با کیفیت باشند و آنقدر رقابت میان گروههای نمایشی جذاب باشد که تلاش برای ارتقاء کیفیت آثار کودک بیشتر شود. وقتی مخاطب در فضای مجازی ما را دنبال میکند و منتظر است تا ما اثر دیگری تولید کنیم و به تماشایش بنشیند مسئولیتی که بر دوش ماست سنگینتر میشود و به نظرم ما فعالین این عرصه باید کمی مسئولیت پذیرتر باشیم، به کیفیت اهمیت بیشتری داده و به مخاطب بیشتر احترام بگذاریم و کاری را روی صحنه بیاوریم که نسل امروز بپذیرد. چرا که نسل امروز دیگر نصیحت کردن و پند گرفتن از طریق جملات شعاری را نمیپذیرد بلکه باید او را نسبت به مفاهیم مختلف کنجکاو کرد. امیدوارم کسانی که به صورت تخصصی کار کودک انجام میدهند و برای من بسیار قابل احترام هستند آنقدر کارهای با کیفیتی روی صحنه ببرند که ما وارد این عرصه نشویم و فقط گاهی در این عرصه حاضر شویم.
حسین جعفرآبادی، بازیگر:
بازیگر نباید کاراکتر را وارد ناخودآگاهش کند
پرداخت روی نقش کلاغ سیاه چگونه انجام شد؟
همان اوایل که نقش را دست گرفتم به من گفتند که این کاراکتر یک موجود شرور میخواهد بعد که کمی پیش رفتیم و بیشتر روی کاراکتر کار کردم فهمیدم که اگر این کاراکتر را خاکستری ارائه دهم بیشتر به دل دیگران خواهد نشست به همین دلیل برایش یک داستان طراحی کردم و هر روز با این داستان میخوابیدم و بیدار میشدم و یکسره با من بود تا ملکه ذهنم شود، داستانی که به گذشته کلاغ سیاه مربوط بود. وقتی که کلاغ سیاه یک جوجه کلاغ بود باغبان مزرعه اجازه داده بود که او با خانوادهاش و دسته کلاغها در آن مزرعه زندگی کنند و من ویژگیهایی مثل مهربانی و دلسوز بودن در این کاراکتر گنجاندم و از این نقطه بود که داستان آن کلاغ سیاه و اینکه چگونه به یک موجود پلید و شرور تبدیل شده را شکل دادم. من کاراکترهای سیاه و منفی زیادی بازی کردم اما به یک مسئله نسبی در اجتماع رسیدم و آن اینکه انسانهایی که ما بد میخوانیمشان نیاز به محبت انسانهای خوب دارند، آنها جایگاه خودشان را انتخاب نکردهاند بلکه بیشتر این شرایط بوده که برایشان اینگونه رقم زده است. حال اگر انسانی خوب و آگاه کمک کند آنها به ذات اصلی خود باز خواهند گشت و در اجتماع رها نمیشوند. در ادامه این جوجه کلاغ سیاه فریب چند جوجه کلاغ دیگر را میخورد و محصولات باغِ باغبان را خراب میکنند و باقی ماجراهایی که در ذهنم برای پیشینه او ساختم. نکته جالب دیگر در مورد کلاغها این است که آنها ۴ تا ۵ سال جوجه کلاغها را پیش خودشان نگه میدارند و به ندرت پیش میآید که جوجه کلاغی زودتر از موعد رها شود بنابراین این رها شدگی کلاغ سیاه برای او مشکلات زیادی ایجاد میکند و کلاغ سیاه ما یک روز بارانی تصمیم میگیرد که تمام باغها و مزارع را خراب کند.
تاثیر این پیشینهسازی در بازی نقش چه بود و اینکه آیا باید در ناخودآگاه شما به عنوان بازیگر بنشیند؟
نه به نظرم بازیگر نباید کاراکتر را وارد ناخودآگاهش کند و اساتیدی که من داشتم نیز همیشه بر این تاکید کردند که باید خودآگاه بازی کرد چون اگر نقش وارد ناخودآگاه ما شود در زندگی اجتماعی و واقعی ما نیز تاثیر میگذارد نقش باید مانند لباسی باشد که وقتی وارد سالن اجرا میشوم به تن میکنم و در حین خروج از تن بیرون میکنم. من صرفاً میخواهم از کلاغ سیاه یک منظوری را برسانم و حرکات بدنی این کاراکتر را نیز با هدف تاثیرگذاری روی کودکان بیشتر کرد در واقع هدفم از این اکتهای بدنی و پرشها این است که بر ناخودآگاه کودکی که در ارتباط با این آثار شکل میگیرد و در آیندهاش تاثیر خواهد گذاشت اثر بگذارم و وقتی کودک از این سالن بیرون میرود داستان تازه برایش شروع شده باشد و بخواهد مانند کلاغ سیاه ورزشکار شود یعنی کودک در عین اینکه از این کاراکتر آشوبگر میترسد میبیند که او نسبت به جوجه کلاغهایی که فرزندانش هستند چگونه رفتار میکند. من سعی کردم این کاراکتر را با نقاط سیاه و سفیدی که در شخصیتش وجود دارد نشان دهم و اصل هدفم این بود که کودک پس از تماشای این نمایش با خود بگوید که میخواهم ورزش کنم و در بازخوردهایی که به صورت غیر مستقیم گرفتم نیز چیزهای مشابهی شنیدم.
آیا صداسازی این کاراکتر فانتزی بود؟
بله هم برای نقش کلاغ سیاه و هم برای لحظهای که کلاغ سیاه در جلد آدمیزاد میرود که دو صداسازی مختلف داشتم. اگر به کارتونها دقت کرده باشید میبینید علاوه بر رفتارها و حرکات فانتزی کاراکترها، صداها نیز فانتزی است و من هم به این مسئله خیلی فکر کردم و به نظرم اگر بزرگسالانهتر بازی میکردیم کودک ارتباط نمیگرفت اما در این نمایش از همان ابتدا با حرکات، رقصها و موقعیتهایی که خلق میکنیم کودک ارتباط برقرار میکند.
امیر صیدآبادی، مجری طرح:
به عنوان هنرمند رسالتی بر دوش داریم
به عنوان مجری طرح در این نمایش چه بخشهایی را بر عهده داشتید؟
از لحظهای که متن «مترسک» به نویسندگی خانم فرشته صفری بهدست آقای بذرپاچ رسید موضوع این اجرا را با من مطرح کردند. ازطرفی من سالها این دغدغه را داشتم که در زمینه کودک کار کنم وفکر میکنم که ما به عنوان هنرمند رسالتی بر دوش داریم و بزرگترین رسالت ما این است که برای کودک و نوجوان این سرزمین کار کنیم.در این اثر نیز به عنوان مجری طرح با آقای بذرپاج صحبت کردیم ودر مسائلی مربوط به تمرین، انتخاب بازیگران، اجرا و… با هم جلورفتیم
با توجه به اینکه تالار هنر ضوابط خاص خودش را دارد همکاری برای اجرای این نمایش چگونه انجام شد؟
بله همانطور که گفتید تالار هنر ضوابط خاص خودش را دارد اماوقتی آقای اکبری نسب نمایشنامه را خواندند خیلی استقبال کردند وزمانی که کار به تمرین رسید و گروه اجرای جنرال رفت تصمیم بر این شد که قرارداد منعقد شود و برای بهمن ماه به ما تاریخ اجرا بدهند.دوست دارم که از همین جا از تک تک پرسنل تالار هنر که واقعاً برادرانه و دلسوزانه پای کار ایستادند تشکر کنم و امیدوارم که خروجی کار همانگونه که دوستان انتظار داشتند بوده باشد.
مترسک اولین تجربه شما در زمینه کار کودک و نوجوان است آیاچالش متفاوتی به نسبت آثار دیگرتان داشت؟
سیستم و فضای نمایش کلاً با سینما فرق میکند. فکر میکنم که ماحدوداً ۷ ماه تمرین مداوم داشتیم و این برای من بسیار جذاب بودچون نمایشنامه و نمایش ما فقط یک بازیگر کودک دارد و باقی بازیگران ما در رنج سنی بین ۱۶ تا ۳۴ سال هستند و نکته جالب دیگر اینکه این اثر اولین تجربه تئاتری بیش از ۸۰ درصد گروه بود وبا این حال توانستند مسلط و درجه یک پیش بروند. اما اگر تمام این جنبهها را کنار بگذارید وقتی نمایش اجرا میشود و بچهها را میبینید که در طول اجرا به شوق میآیند، با آهنگها دست میزنند وشادی میکنند و با حال خوب از سالن خارج میشوند انرژی خیلی مثبتی میگیرید و حال خوبی پیدا میکنید.
آیا در زمینه سرمایهگذار با بخش خصوصی یا مستقل مشارکت کردید؟
نه سرمایهگذار نداشتیم و قسمت عمده هزینهها توسط خود آقای بذرپاش انجام شد و من هم در حد توانم یک قسمت را بر عهده گرفتم تا کار به اجرا برسد.
سخن پایانی
فعالین عرصه هنر رسالتی دارند و باید هر طور که هست این رسالت را به جای آورند. ژانر کودک متاسفانه خیلی مظلوم واقع شده است به همین دلیل از تمام همکارانم و کسانی که تا این لحظه در این عرصه فعالیت نکردهاند خواهش و به آنها پیشنهاد میکنم که برای یک بار هم که شده این کار را انجام دهند تا این حال خوب را به دست آورند وخود من هم تصمیم گرفتم که حداقل سالی یک کار کودک جزوبرنامههایم باشد.
مریم کرمی، طراح لباس:
تنوع و رنگ و لعاب لباسها برایمان مهم بود
فعالیت در زمینه طراحی لباس نمایش برای شما چگونه آغاز شد؟
من از سال ۹۸ شروع به کار کردم و و در بخشهای مختلفی مثل دستیاری کارگردان، طراحی لباس، عروسک سازی، دستیاری گریم وبازیگری و… فعالیت کردم اما عمده کاری که خودم نیز بسیار به آن علاقهمند هستم طراحی لباس بوده است و طراحی لباس را بیشتر به صورت تجربی و در فضای کانون فرا گرفتم.
در طراحی لباسهای این نمایش بیشتر به چه نکاتی دقت کردید؟
برای من مهم بود که در طراحی و تولید لباسها از متریالهای مختلف و متنوعی استفاده شود و رنگ و لعاب زیادی داشته باشد تا برای مخاطب کودک و نوجوان جذاب باشد. البته به خاطر حرکات فیزیکی زیاد بازیگران با یک سری محدودیتها نیز روبرو بودیم از طرفی تعداد بازیگران هم زیاد بود و خود این مسئله نیز چالش دیگری برای ما ایجاد میکرد به همین دلیل میبایست طراحی لباسها را به لحاظ کاربردی به شکلی پیش میبردم تا توجه با زمان کمی که در اختیارداشتیم امکانپذیر باشد.
بازیگر نقش خورشید و ماه یک نفر است و بدون خروج از صحنه لباس او از خورشید به ماه و بالعکس تغییر پیدا میکند. از طراحی ویژهای که برای این لباس و اکسسوار و لباس کلاغهای نمایش انجامشده بگویید.
ما باید به لباسی فکر میکردیم که دو جانبه و قابل تعویض روی صحنه باشد و بازیگر بتواند ماهیتش را تغییر دهد تا هم خورشید وهم ماه را روی صحنه داشته باشیم. از طرفی تاج خورشید و ماه توسط بازیگر کودک هم بر سر گذاشته میشد در نتیجه باید هم با سربازیگر بزرگسال و هم بازیگر کودک تطبیق پیدا میکرد به همین دلیل ما برای لباس خورشید و ماه از یک شنل و تاجی که با یک تل سرساخته شده بود استفاده کردیم. برای کلاغها با اینکه کار رئالیستی نیست میخواستیم که لباسها به شکل واقعی و آناتومی پرندگان نزدیک باشد تا مخاطب در همان نگاه اول متوجه شود که اینها کلاغ هستند. بنابراین برایشان بال طراحی کردیم و بالهای این کلاغها نیز پوشیدنی بود و بازیگران میتوانستند خیلی راحت با دست این بالهارا کنترل کنند و باعث میشد که حرکات آکروباتیک بازیگران محدود نشود.