احمد محمد اسماعیلی/صبا؛ به جرات میتوان ادعا کرد که با ساخته شدن فیلم «نارونی» سر فصل جدیدی برای فیلمهای شاعرانه و معناگرایانه در دهه شصت کلید خورد و «نارونی» به عنوان نمونهای از یک فیلم آن هم در زمانی که تب دیدن فیلمهای آندری تارکوفسکی و سرگئی پاراجانف در ایران داغ داغ بود نام خودش را درسینمای ایران حک کرد. کارگردان این فیلم سعید ابراهیمیفر سینماگر متفکر و فرهیخته سینما است. اما او جزو فیلمسازان بدشانس سینمای ایران محسوب میشود که با داشتن فیلمهای خوب و مهم در کارنامهاش به ناحق مهجور مانده است. «نارونی»، «تک درختها»، «مواجهه» و… از عمده کارهای شاخص فیلمسازی ابراهیمیفر محسوب میشوند. با وی مروری داریم به دوران فیلمسازی و حواشیای که همیشه برایش وجود داشته است.
دوران نوجوانی و جوانی شما در دهه پنجاه مصادف با اوج سینمای نوین ایران بود آیا در آن دوران سینما میرفتید؟
بله، فیلمهایی چون قیصر، گاو و مغولها را در سینما دیدم.
با چه کسانی به سینما میرفتید؟
با دائیام مصطفی اسلامیه که مترجم و نویسنده شهیری بود و کلا تحت تاثیر ایشان علاقهمند به ادبیات و سینما و فیلم دیدن شدم.
اهل دیدن فیلمفارسی هم بودید یا گزینشی به دیدن فیلمهای خاصی میرفتید؟
فیلمفارسی هم میدیدم. یک نوجوان ۱۵ ساله طبیعی است که هنوز به مرحله انتخاب برای فیلم دیدن نرسیده باشد و همه نوع فیلمی را در سینماهای محل زندگیام میدیدم. یادم میآید سینمای اروپا در اواخر دهه چهل، صبحهای جمعه فیلمهای کودکان میگذاشت و مشتاقانه میرفتم و این فیلمها را میدیدم.
دانشآموز درسخوانی بودید؟
نه زیاد، جزو متوسطها بودم اما شش سالی که در دبیرستان هدف درس خواندم بهترین دوران زندگیام است. بتدریج که علاقهام به سینما بیشتر شد، در کنکور شرکت کردم اما قبول نشدم. در آن زمان برادر یکی از دوستانم به من گفت «چرا برای ادامه تحصیل به آمریکا نمیروی؟» و من را به فکر وا داشت و برای رفتن تمایل پیدا کردم.
وضع مالی خانواده خوب بود؟
پدرم صنعتگر بود و یک کارخانه کوچک فیلتر سازی داشت و سطح زندگیمان متوسط بود.
واکنش خانواده به تصمیم شما برای رفتن به آمریکا چه بود؟
آنها خیلی استقبال کردند و شهریور ۵۳ تصمیم به رفتن گرفتم و ماه بعدش به آمریکا و شهر اوکلاهما رفتم.
در دانشگاه اوکلاهما در رشته سینما تحصیل کردید؟
نه، برای فرا گرفتن زبان آنجا رفتم و هنوز برای تحصیل در رشته خاصی تصمیم نگرفته بودم و اولین واحدهایم در دانشگاه ریاضی و مهندسی بود. بعد از مدتی به ایالت آراکانزاس رفتم و مهندسی را ادامه دادم. سال سوم مهندسی درسها برایم خسته کننده شد و برای تنوع رفتم چند واحد سینما برداشتم و چون برایم جذابیت داشت، تغییر رشته دادم. با تغییر رشته در گرایش سینما و رادیو و تلویزیون تحصیلم را ادامه دادم و سه سال بعد فارغ التحصیل شدم.
الان پشیمان نیستید که مهندسی را ادامه ندادید؟
نه، الان هفتاد سالمه و اگر بگویم پشیمانم یعنی روی ۵۰ سال زندگیام خط بطلان کشیدهام.
در زمان تحصیل در رشته سینما حتما هدفمندتر به دیدن فیلم میرفتید.
با دیدن فیلمهای برگمان علاقهمند به فیلمهای مستقل و متفکر شدم.
با توجه به هزینههای زندگی و تحصیل در آمریکا حتما مجبور به کار کردن هم شدید.
از سال دوم تحصیل سوای کمک مالی خانواده در پیتزا فروشی هم کار میکردم.
چه سالی به ایران برگشتید؟
سال ۵۹ بود که به این نتیجه رسیدم در آمریکا امکان بازار کار برایم وجود ندارد و فقط توانستم چند فیلم ۱۶ میلیمتری بسازم، بنابراین تصمیم گرفتم به ایران برگردم. آن دوران چون حوالی خیابان انقلاب زندگی میکردیم. فضای جامعه و دانشجویان برایم خیلی جذاب بود. دورانی که سینما تقریبا نیمه تعطیل بود.
بعد از بازگشت به چه شغلی پرداختید؟
به عنوان مترجم در یک شرکت ژاپنی که تونل و کانال آبرسانی طراحی و میساخت مشغول به کار شدم و تا سال ۶۳ آنجا بودم. بعد از بیرون آمدن از آن شرکت در اردیبهشت ماه ۶۳ متوجه شدم فیلمی با عنوان «صف» قرار است ساخته شود و دوستی من را به کارگردان فیلم علی اصغر عسگریان معرفی کرد و در این فیلم دستیار کارگردان شدم.
اولین تجربه حرفهای در سینما برایتان چه ویژگیهایی داشت؟
در این فیلم با تعدادی از آدمهایی آشنا شدم که در سینما معروف و سرشناسی بودند مانند حسین ایری، رسول نجفیان، ایرج رامینفر، مهوش شیخالاسلامی، رضا رضی، فرخ مجیدی و خیلیهای دیگر. بنابراین شروع خوبی در سینما داشتم. قراردادم در این فیلم را هم داوود ملاپور کارگردان فیلم «شوهر آهو خانم» که در این فیلم مدیر تولید بود بست.
چقدر دستمزد گرفتید؟
ماهیانه ۱۵ هزار تومان که دستمزد خوبی بود و در طول پنج – شش ماه کار بالای صد هزار تومان شد. همان روز بستن قرارداد گفتم من عکاسی بلدم و اگر میشود دوربینم را بیاورم سر صحنه و عکاسی کنم و عکاسی را در همان زمان پیش تولید شروع کردم و با نشان دادن علاقهام به این حرفه، کم کم در پروژه جایگاهم مستحکم شد. تا جایی که در برخی از مواقع کارگردان من را میفرستاد تا بازیگران نقشهای فرعی را انتخاب کنم.
چگونه برای نوشتن فیلمنامه فیلم «ماموریت» انتخاب شدید؟
بعد از خاتمه فیلمبرداری فیلم « صف» چون با ایری دوست شده بودم با هم فیلمنامه مینوشتیم و پایم به شبکه دو باز شد و کارگردانی سه مستند در شهرستانها را گرفتم و یکی را هم ساختم اما برای گرفتن بودجه تعیین شده هشت ماه بعد از خاتمه کار مدام میرفتم سازمان به همین علت از ساخت دو تای دیگر انصراف دادم و روی نوشتن فیلمنامه با حسین ایری تمرکز کردم و البته در این میان در چند فیلم دستیار کارگردانی کردم. در آن زمان با ایری فیلمنامهای نوشتیم به نام «رونوشت برابر اصل» که بعدا نامش به «ماموریت» تغییر و حسین زندباف آن را کارگردانی کرد.
آیا از فیلم ساخته شده راضی بودید؟
نه، فیلمنامه مبتنی بر کمدی موقعیت و کار جذابی بود. البته فیلمنامه را هدایت فیلم پسندیده بود و آن را میخواست و قرار هم بود یدالله صمدی بر اساسش فیلمی بسازد. رفتیم دفتر هدایت فیلم و سر مبلغ قرارداد به توافق نرسیدیم و در نهایت حسین فرحبخش و امیر توسل فیلمنامه را از ما خریدند.
مبلغ توافقیتان با حسین فرحبخش بالاتر از رقمی بود که هدایت فیلم برای پرداخت در نظر داشت؟
هدایت فیلم با هشتاد هزار تومان میخواست فیلمنامه را بخرد اما فرحبخش صد و پنجاه هزار تومان خرید و کارگردانی کار را به حسین زندباف سپرد.
خیلی از منتقدان دهه شصت معتقد بودند که شما با ساخت «نارونی» باعث رونق ساخت فیلمهای معناگرایانه شدید که با موفقیت فیلمتان تعدادی زیادی کارگردان به سراغ ساخت فیلمهایی با این مضمون رفتند. این قضیه را چگونه ارزیابی میکنید؟
سال ۶۶ بحبوبه جنگ شهرها بود و دو فرزند داشتم و بحث این بود که اگر صدام موشک با کلاهک هستهای بزند در تهران چه میزان تلفات خواهیم داشت و برایم جالب بود که چقدر راحت درباره جان آدمها حرف زده میشد. از این جا بود که جرقه نوشتن «نارونی» برای من و حسین ایری زده شد. در این میان ملاقاتی هم با ساموئل خاچکیان داشتیم و کلی خاطره برای ما گفت و آن خاطرات بیس فیلمنامه ما شد. البته برای نوشتن فیلمنامه عزیز تورسه که شاعر بود هم به تیم نویسندگی ما پیوست.
این خاطرات چه ربطی با نوشتن فیلمنامه «نارونی» داشت؟
خیلی ربط داشت. «نارونی» راجع به دفترچه خاطرات مرد پا به سن گذاشتهای است که خاطراتش را مرور میکند. ایده کتابچه درون فیلم هم بر اساس رفت و آمدهایم به کانون و ملاقات با ناصر زراعتی دستیار کیارستمی بر میگردد که تازه «خانه دوست کجا است؟» را ساخته بود و ایده دفترچه هم در این فیلم وجود داشت.
آیا آن زمان به کیارستمی پیشنهاد ندادید که بتوانید با او کار کنید؟
نام و اعتبارش آنقدر زیاد بود که جرات نمیکردیم چنین خواهشی داشته باشیم اگر چه دیگر دوست نداشتم دستیاری کنم و هدفم ساختن فیلم بود. اتفاقا اواخر سال ۶۵ دعوت شدم تا در فیلم «دیدهبان» دستیار ابراهیم حاتمیکیا بشوم. به دفتر ایشان رفتم و گفتم ترجیح میدهم در این مقطع فیلمسازی کنم تا دستیاری.
برگردیم به نحوه شکلگیری و ساخته شدن «نارونی»؟
خاطرات خاچکیان، دفترچه کیارستمی و موشک باران تهران سه بیس اصلی نوشته و ساخته شدن «نارونی» شدند. اصلا نمیتوانستم پیش بینی کنم که «نارونی» اینقدر جریان ساز بشود. فیلمسازی به زعم من یک زبان و بیان است و فیلمسازی که به عنوان یک زبان به سینما می پردازد اصلا به فروش و تاثیرگذاری و عدم تاثیرگذاری اثرش فکر نمیکند. میخواهد حرف و جهانش خلق شود.
چقدر در ساخت «نارونی» آزادی عمل داشتید؟
دستم باز بود و تنها فیلمم هست که از همه چیزش راضی بودم و با آسودگی آن را ساختم.
آیا از فارابی هم برای ساخت این فیلم پولی دریافت کردید؟
فارابی من را به بانک صادرات معرفی کرد و یک وام دو میلیونی گرفتم.
آیا فارابی از فیلم «نارونی» مصادره به مطلوب برای جریان سازی سبک فیلمسازی کرد؟
البته تلاش سیدمحمد بهشتی مدیر عامل وقت فارابی و دارو دستهاش برای جریان سازی سینمای عرفانی بیشتر در مورد فیلم «آن سوی مه» که خودش فیلمنامه آن را نوشته بود آغاز شد. بهشتی تلاش زیادی میکرد تا تفکرات عرفانی مورد نظرش در فیلمها لحاظ بشود ولی نقطه نظراتش هیچ تاثیر و نقشی در شکل گیری و ساخت «نارونی» نداشت.
با توجه به نگاه ایدئولوژیک مدیران وقت، فیلمنامه شما با مشکل رو به رو نشد؟
یک سال فیلمنامه را به وزارت فرهنگ میدادیم و مدام رد میشد و جوابی هم نمیدادند.
چه کسانی در وزارت فرهنگ این کارها را انجام میدادند؟
ذوالمجد مسئول مستقیم کار ما بود و مدام ما را به فارابی پاس میداد که برویم و درباره چرایی عدم تصویب فیلمنامه حرف بزنیم. آفریده و اقدامی و اسفندیاری آن زمان در شورای فیلمنامه فارابی حضور داشتند. بارهاو بارها از این شورا به آن شورا میرفتیم و مدام روی فیلمنامه ایراد میگرفتند!
یعنی با هر بار مراجعه به شما اصلاحیه میدادند؟
اصلاحیه مشخصی نمیدادند و هیچ راهکاری به ما نمیگفتند که انجامش بدهیم و مجوز بگیریم. فکر میکنم خودشان هم نمیدانستند چرا به فیلمنامه گیر میدهند. در یکی از دفعات اقدامی گفت که «چرا در فیلمنامه زن به قتل میرسد؟» و آفریده زد به پایش که این مربوط به فیلمنامه دیگری است، نه «نارونی»! بعد از گذشت یک سال در بهار ۶۷ سیاست گذاریهای جدید اعلام و گفته شد که برای ساخت لزوم تصویب فیلمنامه وجود ندارد. من هم از این مصوبه استفاده و پیش تولید «نارونی» را شروع کردم. مهوش شیخ الاسلامی به عنوان مدیر تولید و رسول نجفیان به عنوان دستیار کارگردان در ابتدا کارشان را شروع کردند.
برای گرفتن تسهیلات بیشتر سراغ بهشتی رفتید؟
نه، به امثال من راه نمیدادند که چنین درخواستی داشته باشیم.
جهانگیر الماسی در آن دوران جزو بازیگران پر کار و معروف بود. آیا به همین دلیل او را انتخاب کردید؟
الماسی انتخاب اولم برای نقش اصلی بود و با او از قبل آشنایی داشتم و همکاری خوبی در طول کار با من داشت. «نارونی» در جشنواره همان سال انتخاب اما تا شبهای آخر زیاد دیده نشد. قبل از اختتامیه جشنواره، شجاع نوری به من زنگ زد بیا فلان جا که پیر هانری دولو از جشنواره کن آمده و میخواهد فیلم تو را انتخاب کند. این موضوع توجه و نگاهها را به فیلم تغییر داد و دولو از من خواست تا اوایل اردیبهشت ماه فیلم را زیرنویس شده برای کن آماده کنم که من گفتم نمیتوانم این کار را انجام بدهم زیرا وقت بر بود چون یا باید به بلژیک و یا هلند ارسال میشد تا در آنجا کارهای زیرنویس فارسیاش انجام شود که این پروسه حداقل سه ماهی طول میکشد و دولو گفت خب برای حضور در مونترال انتخابش میکنم. شاخکهای فارابی تکان خورد و همان شب تصمیم گرفتند فیلم را حمایت کنند و ناگهان فیلم در ۹ رشته کاندیدا شد و سیمرغی که قرار بود به کمال تبریزی بدهند به من دادند! (باخنده). در هیات داوران آن دوره ابراهیم فروزش و مرحوم سیفالله داد بودند که از قبل فیلم را دوست داشتند.
از این موارد دست بردن در آرای هیات داوران از همان ابتدا و تا همین جشنواره امسال هم وجود داشت؟
درست است، متاسفانه این جریان وجود دارد. مجله فیلمیها از جمله گلمکانی فیلم را دوست نداشتند و نقدهای خوبی بعد از جشنواره درباره «نارونی» ننوشتند.
ولی در اکران قضیه تفاوت کرد؟
بله، پرونده برای فیلم درست کردند و طالبی نژاد با من گفتوگوی مفصلی کرد و فیلم را حسابی تحویل گرفتند. اینجا قاطعانه میگویم «نارونی» به طور کاملا مستقل و بدون هیچ حمایت دولتی ساخته شد و فارابی برای این فیلم کار خاصی انجام نداد. اگر فیلم در ۴۰ جشنواره خارجی رفت صرفا کیفیت خود فیلم باعث شد و فارابی در این مورد کاری نکرد.
از فروش «نارونی» راضی بودید؟
فیلم در دو سینما ( کریستال و عصر جدید) اکران شد که به نظر من اکران این فیلم در کریستال کار اشتباهی بود و نفروخت. مرحوم کاوه مدیر سینمای عصرجدید به من گفت «فیلم در ۴۴ روز یک میلیون و چهار صد هزار تومان با بلیط ۵۰ تومانی فروش داشته و سالن نیمه پر بوده ولی در آخر تمام سانسهای سالن پر میشد» ، حتی گفتند «به بهشتی گفتم این فیلم تماشاگر خود را پیدا کرده و بگذارید اکرانش ادامه پیدا کند ولی بهشتی قبول نکرد.» و در چنین حالتی فیلم «گلنار» را که اکران دومش بود جایگزین کردند.
علت این مخالفت را متوجه شدید؟
شاید علت چنین کاری زیر بار نرفتن من برای فروش «نارونی» به فارابی بود که چنین اکرانی را برای فیلم در نظر گرفتند.
فارابی به چه مبلغی قصد داشت فیلم را از شما بخرد؟
گفتند فیلم را واگذار کن و هر چقدر در تهران فروخت مال شما و من قبول نکردم. واقعیت تا آماده شدن فیلم برای اکران بیش از ۷ میلیون تومان هزینه کرده بودیم و تازه برای همان دو میلیون وام مرتب از بانک برای من اخطار میآمد و مجبور شدم قرض بگیرم. بعد از این فیلم کلی درد سر مالی متحمل شدم.
آیا امکان نبود با همان دو میلیون فیلم ساخته شود؟
مسلما نه، آن دوران میانگین بودجه ساخت یک فیلم چیزی بین ۷ تا ۱۰ میلیون تومان بود.
برای گرفتن تسهیلات بیشتر به سراغ بهشتی نرفتید؟
نه، به امثال من راه نمیدادند که چنین درخواستی داشته باشیم.
به الماسی چقدر دستمزد دادید؟
۲۰۰ هزار تومان.
با چالشهایی که مطرح کردید ظاهرا بازیگری بی دردسرتر از تولید فیلم در مقام تهیهکنندگی و یا کارگردانی است. در مقطعی حضورتان در بازیگری به خصوص فیلمهای مستقلی نظیر «ماهی و گربه» زیاد شد. دلیل این رویکرد چه بود؟
من بازیگری را زیادی جدی نمیگیرم و بیشتر در فیلمهای دوستانم بازی میکنم و شاید برای اینکه زیاد از فضای سینما دور نشوم برخی از این پیشنهادات را قبول می کنم و البته به لحاظ مالی هم برایم دست آوردهایی دارد.
بیشتر از کدام یک از تجارب بازیگریتان راضی هستید؟
اولین تجربه بازیگریام در فیلم «یک شب» نیکی کریمی بود و هر کدامشان تجارب متفاوتی هستند ولی اگر به لحاظ فیلمنامهای و کارگردانی بخواهم انتخابی داشته باشم به فیلم «ماهی و گربه» اشاره میکنم چون با فیلمنامه بسیار دقیق و مهندسی شدهای مواجه بودم.
در فیلمهای کارگردانهای جوان هم بازی کردهاید، آیا آنها از شما در بحث کارگردانی مشاورهای هم میگرفتند؟
در فیلم «اشکان، انگشتر متبرک ئ جند داستان دیگر» که اولین تجربه فیلم بلند شهرام مکری بود اسم من به عنوان مشاور کارگردان هم لحاظ شده است. اما به لحاظ کارگردانی مشاورهای به مکری ندادم و بیشتر در تولید کمکش کردم.
آیا نیکی کریمی باندازه بازیگری در فیلمسازی هم موفق است؟
فیلم «یک شب» امتیاز ویژهای برای کارگردانی نداشت و بیشتر صحنهها در ماشین به قدرت حسین جعفریان به عنوان فیلمبردار معطوف بود. البته در بحث دانش بازیگری، نیکی کریمی کارش را بلد است.
این روزها مشغول چه کارهایی هستید؟
سرم به کارهای خانه گرم است. کتاب میخوانم، فیلمها و سریالهای خارجی نگاه میکنم، گاهی اوقات چیزهایی هم مینویسم، برای چه و کی و کجا؟! نمیدانم، فقط مینویسم، معتقدم در این شرایط فیلم ساختن کار درستی نیست. سینمای این سالها بیشتر ارگانی شده و با پول مردم فیلم ساخته میشود و در شبکه نمایش خانگی منبع مالی برخی از فیلمها مبهم و شبهه برانگیز است. برای برخی از همکارانم متاسفم که به صرافت بزرگ کردن خانه، خرید ویلا و تعویض ماشینشان در چنین پروژههایی حضور پیدا میکنند و مطمئنم روزی باید پاسخگو باشند.
برای عید امسال چه برنامهای دارید؟
سالها است که عید برایم جذابیت ندارد.
به چه دلیل؟
خب، عید نوروز همیشه با خانه تکانی و سپس دید و بازدید همراه است و بهترین عیدهایم سالهایی بود که مشغول فیلم ساختن بودم. البته یک سریال ۱۴ قسمتی هم به نام «عید آن سالها» درباره نوروز ساختهام که در سال ۱۳۷۷ تولید شد و در سال ۱۳۷۸ با اعمال ممیزی و حذف ۲۰۰ دقیقه از ۸۴۰ دقیقه این مجموعه از شبکه ۲ پخش شد.
سپاس از حضورتان در این گفتوگو و پیشاپیش عید باستانی نوروز را به شما تبریک میگویم. امیدوارم سال آینده سالی خوب و پر باری برای همه ایرانیان و همچنین توام با بازگشت دوباره شما به فیلمسازی باشد و آثارتان برای نسل امروز نیز همچون نسل ما خاطره ساز شود.
من هم آرزوی سلامتی و شادی برای مردم ایران بخصوص مخاطبان روزنامه صبا در سال ۱۴۰۴ دارم.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است