به گزارش صبا، نشست «جشنهای ایرانی و همبستگی ملی» به مناسبت جشن فروردینگان و به همت خانه کتاب ایران شامگاه چهارشنبه ۲۰ فروردین ماه در سرای اهل قلم برگزار شد.
محمد جعفری قنواتی، مدیر دانشنامه فرهنگ مردم ایران و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی در این نشست گفت: یکی از ویژگیهای فرهنگ ما پیوند عمیق آن با دیگران است. بر همین اساس، نظام فرهنگی ما نیز شکل گرفته؛ چنانکه فردوسی، نماینده بزرگ این فرهنگ، بیانکننده بسیاری از آداب، آیینها و باورهای ایرانیان بوده است.
وی افزود: در مورد شادی و ضرورت آن، باید گفت که بسیاری از جشنهای ما، بهویژه در ایران باستان، بر پایه شادی طراحی شده بودند. در آن دوران، مفهوم هفته به شکل امروزی وجود نداشت. البته به گمان من، در مناطقی که ایران با اقوام دیگر همسایه بود، شاید تقویم هفتگی نیز رواج داشته است. تقویم رسمی آن دوران بر پایه سال و شامل دوازده ماه بود. هر ماه ۳۰ روز داشت و هر روز نام ویژهای داشت.دوازده روز از هر ماه، نامی مشابه با نام ماهها داشتند. بهطور مثال، روز خرداد از ماه فروردین، زمانی که نام روز با نام ماه یکی میشد، آن روز را جشن میگرفتند. همچنین در دیماه، سه روز به نام «ماهانه» وجود داشت. نوروز نیز جدا از اینها بود؛ تطابق روز فروردین با ماه فروردین، همان «فروردینِ فروردین» بود که فروردینگان جشن گرفته میشد.
جعفری قنواتی اضافه کرد: جشنها در پیوند با هویت ملی ما هستند. هویت ملی نیز نخست از دل تاریخ مشترک؛ دوم، با آیینها، باورها، و افسانههای مشترک؛ و سوم، از راه زبان ملی و سرزمینی واحد شکل میگیرد.
وی با بیان این که نوروز یکی از آن خاطرههای مشترک فرهنگی است که در بسیاری از نقاط این سرزمین بزرگ وجود دارد به نقل از نعمتالله فاضلی (جامعهشناس، استاد مطالعات فرهنگی ایران) گفت: ایشان میگویند «نوروز، نام دیگر ایران است.» این جمله نشاندهنده جایگاه ویژه نوروز در فرهنگ ماست. برخی جشنها هنوز در گوشه و کنار ایران برگزار میشوند، اما هیچکدام نتوانستهاند جای نوروز را بگیرند. جشن اسفندگان ـ یا به تلفظ امروزی «جشن اسفندی» ـ تا سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در کاشان و توابع آن برگزار میشد. جشن، بزرگداشت بانوان بود. در دوران معاصر، با توجه به رشد مباحث مربوط به فمینیسم، میتوان این جشن را با حضوری پررنگتر و گستردهتر احیا کرد اما نشانی از این رسم در جامعه امروز وجود ندارد.
این استاد فرهنگ مردم اظهار داشت: نخستین ویژگی نوروز آن است که از اعماق اسطورهها برخاسته است. میدانیم که نوروز با نام جمشید در شاهنامه پیوند خورده است. چرا جمشید؟ چون در زمان جمشید، طبق افسانهها، بیمرگی و دادگستری رواج یافت، پیری وجود نداشت و او هر چیز را در جای خود قرار داد. بعدتر، وقتی عدالت را کنار گذاشت و ادعای خدایی کرد، سقوطش آغاز شد. نوروز این توانایی را داشت که خود را با باورهای جدید نیز هماهنگ کند. ما ایرانیها همیشه زرتشتی نبودهایم؛ بسیاری از ما مسلمان شدیم اما نوروز همچنان باقی ماند. در فولکلور ما و مردم افغانستان، باورهایی درباره نوروز وجود دارد: در میان کلیمیان این روزی است که سلیمان انگشتر خود را یافت، تورات نازل شد، کشتی نوح به خشکی نشست و طوفان پایان یافت، در میان مسیحیان روزی است حضرت عیسی به پیامبری مبعوث شد و حتی گفته شده است بر اساس تقویم خورشیدی حضرت علی نیز در همین روز تولد یافته است.
جعفری قنواتی گفت: زرتشتیان نیز باور دارند که ششم فروردین (نوروز بزرگ) روز تولد زرتشت است. نوروز همانند کریسمس نیست که فقط پیروان دینی خاص آن را برگزار کنند؛ نوروز فرادینی و متعلق به همه است. حتی در برخی روایتها آمده که نوروز، روز آفرینش انسان است. اگر چنین باشد، پس نوروز جشن همه انسانهاست، و طبیعتاً پیامی جز صلح ندارد.
وی ادامه داد: با اینکه نوروز جهانی شده، اما خاستگاه آن همین سرزمین است. همانطور که مسیحیت خاستگاهی دارد، هرچند مسیح در جای دیگری زاده یا بزرگ شده باشد، نوروز هم خاستگاهش ایران است. برخی از تحریفهای تاریخی، سعی در نادیده گرفتن این واقعیت دارند. مثلاً برخی میگویند نوروز جشن ترکان فلات ایران بوده و بعدها پارسیان آن را گرفتهاند. اما مهمترین روایت درباره نوروز، از شاهنامه است: داستان جمشید و نوروز، و روزی که جمشید به تخت پادشاهی نشست و آن را روز نو نامید. فردوسی حتی اشاره میکند که دیوان (نماد بیگانگان یا دشمنان) از آن روز متأثر شدند.
وی در پایان گفت: متأسفانه برخی از پژوهشگران، با نوروز همانند افسانه برخورد میکنند و از روی بیدقتی، حکایتهایی را نقل میکنند که سندیت ندارند. تأسف من از این است که چنین سخنانی از سوی افرادی مطرح میشود که سالها تجربه و اعتبار دارند، اما از نوروز ـ که باید مایه پیوند و همدلی باشد ـ برداشتهای سیاسی میکنند و آن را از ریشه و کارکرد اصلیاش جدا میسازند.
بهشتی: ما صاحب فرهنگ نیستیم؛ فرهنگ، صاحبخانه ماست
سیدمحمد بهشتی، رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری نیز در این نشست گفت: اواخر عصر ایلخانی زمانی است که ایران به چهار پاره یعنی قسمتی که بعدها عثمانی نامیده میشود، شمال هندوستان، آسیای مرکزی و قسمت مرکزی یا ایران فعلی تقسیم میشود، هر چهار پاره مدعی ایران بودن دارند و هریک آن سهتای دیگر را غاصب و غیراصیل در ایرانی بودن میشمارند. هر چهار منطقه نوروز را جشن میگرفتند، شاهنامه را ارجمند میشمردند و شاهنامهخوان داشتند و امروز این از آنِ خود کردن نوروز، بهنوعی دعوای خانوادگی است.
این مدرس دانشگاه افزود: همه نشانههای ایرانی بودن برای صلح است نه برای جنگ. یکی از مشخصات اصلی هویت ایرانی صلح است. سفره نوروز و جشنهای ایرانی، سفره صلح است. همه این آیینها دلالت میکند که ما متعلق به یک سرزمین هستیم. هویت ایرانی مشخصههایی دارد و ایران سرزمینی مستعد است. منابع زیستی و موانع زیستی همه بالقوه است. هنر از قوه به فعل درآوردن برای این سرزمین است. ما از باشکوهترین تمدنهای جهان هستیم و توانستهایم برای بیقراری ایران تدبیری بیندیشیم. هنر زیستن در ایران هنر قرار در بیقراری است. ما میخواهیم هر چیزی با سرشتن قوام پیدا کند، با هم ترکیب شود، به یک صلح برسد تا گوهر وجودی آن آشکار شود.
بهشتی اظهار کرد: یکی از ویژگیهای فرهنگ ایرانی قرار در بیقراری و تدبیر بیقراری است. ایرانیها اهل تصرف جوهری هستند، میخواهند به سوی گوهری که در پس پرده پنهان مانده، راه پیدا کنند. از جمله چیزهایی که میخواهند به گوهر آن راه پیدا کنند، زمان است.
وی ادامه داد: زمان دو گونه زمینی و آسمانی دارد. زمین زمان تقویم است. آسمان زمان آنجاست که در زبان خودمان از آن با واژه وقت یاد میکنیم. هر زمانی یک آسمانی دارد، باید به آن راه پیدا کنیم و بگوییم فروردینگان، بودنِ آسمان امروز است. به محض اینکه راه به آسماناش میبریم، راه به گوهری میبریم که جنبههای مادی در آن منتفی شده است. مانند شیشه عطری که باز میکنید و بوی خوش آن در فضا پراکنده میشود. جشن نوروز نیز در فضا پراکنده شده و با ۱۳ فروردین نیز به پایان نرسیده است. هنوز عطر نوروز در فضا متصاعد است.
بهشتی با بیان این که ایرانی بودن از گذشتههای دور با مفهومی فراتر از صرف داشتن یک واحد سیاسی تعریف میشده است، اظهار داشت: حتی اگر در دورهای، حکومت مشترکی وجود داشت، باز هم میان «داشتن ایران» و «ایرانی بودن» تمایز قائل بودند. مثلاً شاپور اول در کتیبههایش خود را «خدایگان ایران» مینامد و در عین حال، فرمانروای امیرانی که زیر نظر او بودند؛ یعنی اگرچه در یک حکومت بودند، اما معنای «ایرانی بودن» فراتر از آن تعریف میشده است.
وی ادامه داد: در دوران معاصر، به نظر میرسد که در بیان مؤلفههای هویتی ایرانی، گاهی افراطهایی صورت گرفته است. اما اگر در امور فرهنگی دستکاری نکنیم، خود راه خودش را پیدا میکند. دخالت ما، مثل دست زدن به یک زخم، فقط باعث تورم و التهاب میشود و واکنشهای بیشتری در پی دارد. باید درک کنیم که ما صاحبخانهی فرهنگ نیستیم؛ بلکه فرهنگ، صاحبخانه ماست. اگر این را بفهمیم، بسیاری از کارها را دیگر انجام نمیدهیم یا بعضی کارها را با درک بهتری انجام میدهیم. ما گاهی اصطلاح «فرهنگسازی» را به کار میبریم، بیآنکه بدانیم «فرهنگ» دقیقاً چیست.
بهشتی اضافه کرد: فرهنگ مثل کوه یخی است؛ بخش اعظم آن زیر سطح آب و در ناخودآگاه ماست. فرهنگ، حاصل دانایی ما و تعامل تاریخی ما با محیطمان است؛ دانشی که بقای ما را تضمین کرده و تمدن ما را ساخته. آن بخشی که در زیر آب است، اگر دچار تعدی و نادانی شویم، آسیب میبیند؛ در حالی که هزاران سال عمر دارد.
این مدرس دانشگاه گفت: نکتهی مهم دیگر اینکه مباحث هویتی در سرزمینهایی که بهصورت مصنوعی شکل گرفتهاند، با سرزمینهایی مثل ایران که اصالت تاریخی دارند، کاملاً متفاوت است. در بسیاری از نقاط اروپا، هویت ملی بیشتر حالت محلی دارد. حتی در مور کشوری مثل ایتالیا واقعیت این است که فقط ۱۵۰ سال پیش بهصورت رسمی یکپارچه شده و پیش از آن، مردمانش بیشتر به هویتهای محلی خود وابسته بودهاند.
وی در پایان خاطرنشان کرد: در مقابل، ایران سابقهای هزاران ساله دارد. بسیاری از کشورها چنین پیشینهای ندارند.هویت ایرانی، برخاسته از تجربهی زیستهی مشترک مردمان این سرزمین است: نوروز، شاهنامه، زبان فارسی و… اینها عناصر مشترکاند. فرهنگ قرار نیست ثابت بماند. چیزی که ثابت بماند، میگندد. فرهنگ موجودی زنده است که دفع و جذب دارد. به همین دلیل، ما شاهد شکلگیری عناصر جدیدی هم هستیم. مثلاً دعای تحویل سال، که شیعیان ایرانی در دورههای اخیر برای نوروز افزودهاند. این هم بخشی از تکامل فرهنگ است.
نشر اول: ایرنا
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است