محمد خراط زاده آستیم/ کارگردان و نویسنده: فیلم آخر مهرشاد کارخانی اتفاقی بود که انتظارش را نداشتم، کارخانی را بیشتر به عنوان فیلمسازی میشناسیم که همواره کوشیده فیلمهای به اصطلاح خیابانی، با ضد قهرمانهای طبقات پائین جامعه را در همان بستر اجتماعیشان بسازد و بهترین نمونهی مثالزدنی از فیلمهای قبلی کارخانی با این رویکرد می تواند ریسمان باز و دربست آزادی باشد. ولی فیلم لالهی کبود حکایت از یک جهش بلند مهرشاد کارخانی در نوع نگاهش به سینما دارد. در این فیلم دیگر خبری از آن کوچه پس کوچه های همیشگی و شخصیت های کوچه و بازار نیست. هر چند کارخانی به دلیل اینکه سینما را با عکاسی شروع کرده همواره در فیلمهایش از قابهای مهندسی شده و درست استفاده کرده، ولی این ویژگی در فیلم لاله کبود به یکی از شاخصههای فیلم تبدیل شده و میتوان به راحتی گفت که کارخانی فیلم آخرش را توسط عکسهای چشمنواز و درست روایت کرد و در این روایت موفق هم بود.
نکتهی جالب توجه برای من پرداختن کارخانی به موضوع زن بود، زنی که بر خلاف فیلمهای قبلی او دیگر در حاشیه نیست و اینجا روایت اصلی داستان را به دوش می کشد. زنی که هم مستقل است و تنها، هم خانواده را هنوز میفهمد و کنار تنهایی خود جا برای زخم خوردههای جوانتر دارد. هسته اصلی داستان هر چند بسیار ساده و شاید حتی تکراری بود، ولی فرمی که کارخانی برای روایت این هسته و داستان ساده و تکراری انتخاب و اجرا کرده بود قابل اعتنا بود. روایت یک داستان در لانگ شات، با دیالوگهای کم و مختصر و مفید به مدد نماهای بسیار چشمنواز و در نهایت تماشای یک فیلم با نمره قبولی حاصل اثر آخر مهرشاد کارخانی بود و می توان امیدوار بود که یک فیلمساز قدیمی به پختگی لازم برای خلق آثاری با امضای خودش رسیده و از همه مهمتر اینکه کارخانی با تلاش در این سالها انگار به زبانی مخصوص خود برای روایت فیلمهایش دست پیدا کرده ، زبانی که دیگر نه تحت تاثیر استادش امیر نادری است و نه وامدار سینمای خیابانی دهه ی پنجاه . لاله ی کبود فیلمی بود به متانت خود مهرشاد کارخانی، با نگاهی موشکافانه به یک زیست اجباری که گویا سرنوشت محتوم شخصیت ها بود و روایت گر میانسالی فیلمسازی که بی شک سینمای خودش را یافته و زبان سینمایی خودش را پیدا کرده.
امید است که سینمای مستقل ایران بتواند بستری مناسب برای فیلمسازانی مثل مهرشاد کارخانی ایجاد کنند تا در این تکاپوی هنرمندانه به یک کنشمندی سینمایی درست برسند و از این دست آثار را در سینمای ایران بیشتر ببینیم. لاله ی کبود با بودجه ی شخصی و محدود ساخته شده بود ، سلبریتی نداشت ، ادا و ادعایی نمی کرد و با تمام اینها یک فیلم بود. یک فیلم به معنی واقعی کلمه که بعد از تماشایش باید نشست و درباره ی آن اندیشید. حتی استفاده ای که کارخانی از فرم در این فیلم کرده بود هم جای امیدواری داشت که در آثار بعدی اش انتظار فیلمی داشته باشیم که برای سینمای مستقل ایران کسب آبرو کند. طراحی صحنه ی فیلم هم نقطه ی قوت دیگری بود که در کنار دیگر گذاره های فیلم کاملا در خدمت اثر بود. موسیقی نیما اورکی هم با اینکه بسیار کم و مختصر بود ، ولی حق مطلب را به خوبی ادا کرده بود و در جای خود به خوبی نشسته بود. فیلمسازانی مثل مهرشاد کارخانی سخت فیلم می سازند چون مستقل اند ، در نتیجه فرصت اندیشیدن به تمام جزئیات مد نظر خود را دارند ، ولی از بین آنها کمتر می توان کسی را مثل مهرشاد کارخانی پیدا کرده که هر فیلمش بهتر از فیلم قبلی باشد. لاله ی کبود بهترین فیلم در کارنامه ی فیلمساز است و حیف که در یک اکران محدود سی روزه طیف گسترده تری از مخاطب را برای تماشا به سالن سینما نکشاند.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است