به گزارش صبا، رضا درستکار در این نشست گفت: هدف اصلی ما از این گردهمایی، دیدن یکدیگر و گفتوگو در قالب سلسله نشستهایی به نام «سینما سلامت» است. امیدوارم این برنامه ادامه پیدا کند. این روزها برگزاری چنین جلساتی سختتر شده است. زندگیها بسیار دشوار شده و جمع کردن دوستان و راضی کردن آنها برای حضور در فضایی این چنین، کار آسانی نیست. فیلم «گوزنهای اتوبان» هم بخشی از این چالشها را به تصویر میکشد. شاید اولین چیزی که در جشنواره به چشمم آمد و جزو فیلمهای مورد علاقهام بود، چند پلان بسیار خوب از این فیلم بود. ابوالفضل صفاری زحمت زیادی برای این پلانها کشیده بود و هر کدام از آنها امتیاز زیادی به فیلم اضافه میکردند، به ویژه رابطه عاشقانهای که بین زوج فیلم وجود داشت.
ابوالفضل صفاری در این نشست گفت: واقعاً در شرایط سختی قرار داریم و تکلیفمان مشخص نیست. متاسفانه ممیزی باعث حذف سکانسهایی شده که میتوانستند به فیلم کمک کنند. اما همچنان خوشحالم که بخشهایی از فیلم نمایش داده شد. رابطه زن و مرد در سینمای ما به ندرت تعریف میشود و این موضوع نیازمند بررسی دقیقتری است.
درستکار در ادامه بیان کرد: فیلم «گوزنهای اتوبان» یکی از معدود فیلمهای معاصر امسال است که تاریخ دارد و با واقعیتهای امروز جامعه ما ارتباط دارد. ورود به این موضوعات هزینهبر است و در شرایط کنونی، هر اقدام شما ممکن است با انتقاداتی مواجه شود. امیدوارم که بتوانیم درباره خود فیلم صحبت کنیم و نظرات دوستان را بشنویم. قالب «سینما سلامت» به دنبال مفهوم خاصی است. من مدتی وارد نظام دارویی شدم و متوجه شدم که مشکلات فرهنگی ما ممکن است نیاز به دارو را کاهش دهد. داروی اصلی ما فرهنگ است که باید به آن بازگردیم و در کنار هم باشیم.
او ادامه داد: فیلم «گوزنهای اتوبان» واقعاً با شرایط زیست ما همخوانی دارد. به ندرت پیش میآید که چنین فیلمی را ببینیم. توقع من از سینما و فرهنگ به شدت پایین آمده است. در سه یا چهار سال گذشته، به نوعی دچار انهدام شدهایم؛ چیزی به نام فرهنگ و سینما دیگر وجود ندارد. بنابراین وقتی فیلمی مانند «گوزنهای اتوبان» را میبینیم، باید آن را با دقت و احترام ببینیم و با آن گفتوگو کنیم.
صفاری همچنین درباره چگونگی ساخت این فیلم توضیح داد: واقعیت این است که من اولین فیلم سینماییام را حدود ۱۷ سال پیش در چابهار ساختم، فیلمی درباره رابینسون کروزو ایرانی. بیشتر فعالیتهایم در حوزه سینمای مستقل بوده و واقعیت این است که مناسبات اجتماعی پس از دهه ۸۰ در جامعه ایرانی دچار دوگانگی شده است. نسل جوان امروز با نسل گذشتهاش فاصله زیادی دارد و دغدغههای نسلی که نسل قبل را نمیشناسد، بسیار متفاوت است. این تفاوت نسلی باعث شد که موضوع فیلم برایم جذاب باشد. به یاد جملهای از آقای زیدآبادی میافتم که میگفت: «معلوم نیست امروز شاید یک قهرمان، فردا منفور شود و برعکس.» من و آقای سروش، نویسنده، حدود ۳ سال روی این فیلمنامه کار کردیم و با همدیگر چالشهایی داشتیم تا به این مرحله رسیدیم.
او ادامه داد: موضوع معاصر بودن برای من بسیار جذاب است. معاصر یعنی نابهنگام؛ یعنی در یک وضعیت روتین، یک فرد غیرمنتظره عمل کند. در جامعه ایرانی، به دلیل بسترهای سیاسی و اجتماعی، امکان نابهنگامی از ما گرفته شده است، اما همزمان مستعد آن هستیم که آدمهای نابهنگام باشیم. در سینمای امروز ایران، قصهها غالباً رنگ و بوی تکراری دارند. قهرمانان معمولاً درگیر مسائل اخلاقی هستند و تبعات آن را در فیلمها میبینیم. ما تصمیم گرفتیم که یک کار نابهنگام انجام دهیم و به سوژههای جدیدی بپردازیم که در جهان امروز همه چیز واقعیاش را از دست داده است. فیلم سعی کرده بر روی این ایدهها ایستادگی کند و امیدوارم این ایدهها به تماشاگران منتقل شده باشد.