فرهاد عشوندی، صبا: اجرایی که علیرضا قربانی در وصفش چنین میگوید: «همیشه رویایمان بود تصاویری که از کنسرتهای چندده هزارنفری خارجی میبینیم را در کنار شما مردم خوبمان تجربه کنیم. با همه کاستیهایی که داریم، بخش خصوصی تمام تلاشش را کرده تا بهترین کیفیت ممکن را برای ساختن یک خاطره مشترک با شما داشته باشیم.» این نقلی به مضمون است از شب دوم اجرای کنسرت «ایرانم» که در ذهن من و ۶ همراه دیگرم مانده. ما که جایمان تقریبا وسط سازه ۸هزار نفری بود. جایی که شاید صورت قربانی را به وضوح نمیدیدیم اما در یک شب طوفانی تهران، در دل ملغمهای از باد و خاک، صدا را به وضوح میشنیدیم.
۸هزار نفر در هر شب احتمالا برابر است با نیمی از مارکت موسیقی هر شب کشور که برای تور کنسرت «ایرانم» علیرضا قربانی، هر شب مسیری سخت را بر میگزینند.
مسیری سخت چون ساعت اجرا و محل اجرا درست در مسیر پیک ترافیک است. پیک ترافیک بازگشت به خانه جمعیت زیاد غرب تهران و مسافران هر روزه کرج و شهریار و شهرهای غربی پایتخت.
به طوری که رسیدن به درهای غربی آزادی از مرکز شهر بیش از زمان کنسرت علافی به همراه دارد.
این تازه بخشی از مشکل است کهعدم تجربه برگزاری کنسرتی با این جمعیت وعدم آشنایی مخاطبان قربانی با اتمسفر ورزشگاه آزادی و خروجیهایش و کمکاری آشکار در استفاده از پرسنل راهنمایی کننده پارکینگها، سرسامی در زمان خروج را هم به همراه میآورد که زمانی برابر با زمان رسیدن را از مخاطب میگیرد.
چالش بزرگتر آن اجرا چالش باد بود. تندبادهای عصرگاهی تهران بهاری. همان که غبار را با غلظت به صورتت میکوبد. همان که گروه را در سختترین تجربه اجرایش قرار داد. همان که علیرضا قربانی در میانه اجرا برایش گفت: «ما مدام با سازمان هواشناسی در ارتباطیم. ببخشید برای تاخیر. سعی کردیم زمانی شروع کنیم که این چالش باد و خاک کاهش یافته باشد.»
تاخیر و ترافیک و باد و خاک باید حس نارضایتی بر میانگیخت اما اقلا قدم زدن در میان خیل جمعیت در پایان اجرا برای من که تمام عمرم آزادی را از والیبال و فوتبال تا شنا و بیسبال گز کردهام درست حسی را داشت به سان یک برد شیرین ملی. همه دست در دست، آغوش در آغوش؛ «خدا رو چه دیدی» را زمزمه میکردند و خارج میشدند تا برسند دوباره به کابوس قفلی پارکینگهای خروجی.
آنچه در اجرای شب دوم از تور کنسرت ایرانم نمود داشت تغییرات در انتخاب ترانهها بود. از کل تورکنسرتهای قبلی شاید سه کار باقی مانده بود و آثار جدید از جمله «مست عشق»، «تاسیان»، ترانهای که زمستان گذشته و در سوگ همسرش اجرا کرده بود و اثری با شعری از بابا طاهر و یک بداههنوازی عالی به ترکیب آثار افزوده شده بود.
آثاری که مخاطب میشناختشان. قطعه پر طرفدار «بیگناه» همان قطعه دوم بود. تعداد کارهای اجرا به ۱۶ اثر رسیده بود به رغم آغاز با تاخیر، مخاطب بیش از ۱۰۰ دقیقه با اجرا همنوا میشد. در آن جمع چند هزار نفری و در آن باد شدید که قربانی مقایسهاش کرد با اجرایی زیر باران در جنگلهای اطراف پاریس، البته از آن صندلیهای ردیف پایانی یکی دو باری گلایه کمی صدا هم شنیده شد یا مخاطبی که ۲۰ باری خواست برایش قطعه «شب دهم» اجرا شود تا علیرضا قربانی پشت میکروفن بگوید: «متاسفانه امشب «شب دهم» را اجرا نخواهیم کرد! »
اینجا تعداد آثاری که مخاطب با قربانی همنوا میشد به مراتب افزایش یافته بود. دیگر جمعیت نباید پایان کنسرت و اجرای «روزگار غریب» به انتظار مینشستی.
حتی اجرای «ارغوان» و باز تنظیمش فرصتی برای زمزمه را به مخاطب میبخشید. کاری که انگار هم برگزارکنندگان اجرا دوستش دارند و هم حال دل جمعیت را خوب میکند.
این بار تنوع توجه به هنر نوازندگان حسام ناصری افزایش یافته بود. غیر از خودش حالا میشد همنوا شد با صدای فلوت زیبای شقایق صادقیان که اصالت پالت را با خود به این اجرا آورده است یا شاهکار دارا دارایی با گیتارش که از دل داماهی پر کشیده و ترکیبش با کمانچه یا دوتارنوازی سامان صمیمی انگار جادو میکند. درست مثل ویولونسلنوازی پروشات زندآیین و رفقایش یا نوای شنیدنی ویولننوازی بقیه بچههای گروه. ترکیب این تنوع نواهای هنرمندانه با صدای علیرضا قربانی و اشعاری از بهترین شعرای معاصر و تاریخمان کمترین حاصلش قطعا بالا بردن سطح سلیقه مخاطب موسیقی است.
آری علیرضا قربانی در ۲۵ شب برای ۲۰۰ هزار نفر میخواند. او دیگر آن خواننده پنج سال قبل نیست. او آگاهانه قدم به تولید و اجرای موسیقی برای عام رفته. رویایی که اقلا هر ایرانی یکبار کنسرتش را تجربه کند.
رفتن به این مسیر حتما با انتقادهایی درباره صنعت فرهنگی و تجاری شدن هنر روبرو خواهد شد اما در دوگانه افزایش سطح سلیقه مخاطب یا گزیده گزینی هنرمند، کدام ارجح است؟ مارکتی که میتواند تا ۲۰۰هزار نفر را برای ساعاتی مهمان موسیقی فاخر کند، اقلا انتخاب قابل ستایش من یکیست، با احترام به سلیقه دوستان خوب منتقد فرهنگیام که تمام تلاششان توسعه سطح سلیقه فرهنگی مردم ماست.
«ایرانم» قربانی برای من که اقلا این دهمین حضورم در اجراهای سالهای متمادی اوست، در یک شب توفانی، تجربهای دلچسب بود. هنوز فشار اجراها تارهای صوتی خواننده را نخراشیده بود. سازها به درستی در خدمت موسیقی بودند و سازه شبیه به کلوزیوم ساخته شده در ورزشگاه آزادی نشان از تلاش و جسارتی داشت برای نوآور بودن. اگرچه شاید میشد با ۳۶۰ درجه کردن اجرا امکان تسلط بیشتر و واقعیتر مخاطب به اجرا داده شود.
اما از تخت جمشید تا آزادی، علیرضا قربانی و گروهش گام به گام سعی دارند رویای اجراهای بزرگ چند ده هزار نفری را محقق کنند. جایی که شاید چند شب اجرا در ورزشگاهی به بزرگی آزادی جایگزین اجراهای طولانی شود و اینگونه کیفیت برگزاری کنسرتها هم به سطح سلیقه منتقدان فرهنگی نزدیکی بیشتری داشته باشد. این تلاش و این جسارت با همه کاستیهایش برای من یکی ستودنیست.