مریم عظیمی/صبا؛ در این اثر بازیگران نام آشنایی چون احمد ساعتچیان، بورژین عبدالرزاقی، پاشا رستمی، الهام اخوان، رضا یزدانی و … به ایفای نقش پرداختهاند. این روایت آهنگین از شاه لیر با تهیهکنندگی علی اوجی به نمایش در آمده است. در ادامه گپ و گفت خبرنگار صبا با او را درباره این نمایش میخوانید.
چرا از میان آثار متعدد شکسپیر، «شاه لیر» را انتخاب کردید و در ادامه چه تغییراتی روی آن اعمال شد؟
ما در آموزشگاه بازیگریمان که مدیریت آن را همسرم، آقای امین زندگانی، بر عهده دارد، روند آموزش را با آثار کلاسیک آغاز میکنیم و از همان ابتدا، شکسپیر یکی از متون پایهای ماست؛ چرا که معتقدیم آموزش زبان و بیان آرکائیک به هنرجویان، باعث میشود که بیان محاورهای برایشان بسیار راحتتر و طبیعیتر شود. ما پیشتر نیز تجربهی اجرای نمایشهایی چون «رویای شب نیمه تابستان» به کارگردانی آقای زندگانی را داشتیم و سال بعدش من تصمیم گرفتم که نمایش «هملت» را با هنرجویان روی صحنه ببرم که البته این هم ایده امین زندگانی بود. بازخورد آن اجرا باعث شد متوجه شویم تأثیر تبدیل کلام به تصویر و موسیقی بسیار زیاد است. به همین دلیل، پس از پایان اجرای «هملت» در آبان ۱۴۰۲، تصمیم گرفتم به سراغ «شاه لیر» بروم. شاه لیر تراژیکترین اثر شکسپیر است و چالشی برای اجرا محسوب میشود. ایده من این بود که بخشهای زیادی از متن را به ترانه تبدیل کنیم تا از یکسو با مخاطب امروز ارتباط برقرار کند و از سوی دیگر، تأثیر عمیقتری بگذارد. علاوه بر این به نظرم مدت زمان اجرای اثر به همان شکل کلاسیکش خارج از حوصله مخاطب امروز است. بنابراین سعی کردیم خط قصه را نگه داریم، تحلیلها را امروزیتر کنیم و با نگاهی جدید به شخصیتها و زبان نمایشنامه، اثری خلق کنیم که هم وفادار به اصل و هم معاصر باشد.
آیا میتوان این اثر را نمایشی موزیکال دانست؟
ایده اصلی من یک کار موزیکال بود، اما آقای حسن علیشیری، مترجم اثر، پیشنهاد داد که ترانهها متناسب با همان زبان آرکائیک نمایشنامه باشند به همین دلیل این اثر یک نمایش موزیکال محسوب نمیشود و نامگذاری آن تحت عنوان «شاه لیر روایتی آهنگین» به همین علت است. موزیکال یعنی ریتمیک کردن کلام در حالیکه در این نمایش تمام بخشها به ترانه تبدیل شدند و میتوان گفت که شاید این یک شیوه نوین اجرایی است.
با توجه به کادر پر تعداد بازیگران علاوه بر کارگردانی نقش «گونریل» را نیز ایفا میکنید. از روند پرداخت این کاراکتر برایمان بگویید.
راستش را بخواهید، در ابتدا تمایلی نداشتم در این پروژه عظیم که تمام فکر، وقت و انرژیام را میگرفت، بازی کنم. اما از طرفی علاقه زیادی داشتم که یکی از شخصیتها که فضای متفاوتی با دیگر کاراکترهایی که تاکنون بازی کردهام دارد را بازی کنم. در شخصیت پردازی دختران لیر این نکته که لیر، کوردلیا را محبوبترین دختر خود میداند اهمیت زیادی داشت. با نگاه امروزی به این موضوع، به نظر میرسد که ما با پدری روبهرو هستیم که بهوضوح میان فرزندانش تفاوت قائل شده است. طبیعی است که دختری که محبوب پدر بوده، یعنی کوردلیا، اعتماد به نفس ابراز نظر دارد اما آن دو دختر دیگر، که هرگز محبوب پدر نبودهاند، دچار کمبود عاطفی و اعتماد به نفس شدهاند و برای جلب محبت یا قدرت، به چاپلوسی روی آوردهاند. در پرداخت شخصیت «گونریل»، که من خودم آن را ایفا میکنم، سعی نکردم او را فردی جسور یا خشن تصویر کنم، بلکه او پس از رسیدن به قدرت، حتی نمیداند با این قدرت چه کند. حتی دیالوگهایی که در نمایشنامه به او نسبت داده میشود و به نوعی برای برنامهریزی علیه پدر است، در نسخه نمایشی ما به مشاورش، «ازوالد»، سپرده شده است. این مشاور کسی است که با تحریکات زیرپوستی، مسیر گونریل حتی ریگان را به سمت تصمیمات خشن و بیرحمانه سوق میدهد.
در واقع شما یک نگاه روانشناختی به این کاراکترها و نمایشنامه دارید؟
بله در تحلیل من، هر دو خواهر با آسیبهای روانی (تروما) عمیقی مواجهاند. یکی از آنها به فردی خشن تبدیل میشود که کاخ را به شکنجهگاه مردم بدل میکند و دیگری، شخصی دائمالخمر که حتی توان بیان یک جمله ساده به پدرش را ندارد و در صحنهای که از پدرش کتک میخورد از شدت ترس، زبانش بند میآید و این جزئیات، هرچند که در متن اصلی نیامدهاند، اما باعث شدهاند شخصیتها برای تماشاگر امروزی ملموستر و باورپذیرتر شوند. تحلیل روانی لیر نیز یکی از ستونهای اصلی اجرای ماست. در متن اصلی، دیگران میگویند که او دیوانه شده، یا توصیفهایی از رفتارهای عجیبش داریم. مثلاً گفته میشود که لیر تاجی از گلها درست کرده و در بیابان سرگردان است. ما این دیالوگها را حذف و به تصویر تبدیل کردیم یعنی مخاطب در اجرای ما، بجای آن دیالوگها لیر را میبیند که دچار توهم شده، تاج گل میسازد، با خودش حرف میزند.
مواجهه لیر با مردمان رنج کشیده سرزمینش و روندی که برای رسیدن به آگاهی طی میکند نیز از لحظات تامل برانگیز اثر است.
بله در صحنهای مهم از پرده سوم، او برای نخستینبار با مردم عادی روبهرو میشود و به نوعی میتوان گفت آغاز جنون لیر لحظهای است که مردمان ژنده پوش سرزمینش را میبیند و حال لیر نیز میخواهد مانند مردم باشد و میگوید «ما تبدیل به چیزی شدهایم که نیستیم» و از جایگاه پادشاهی، به درک تازهای از رنج انسانها میرسد. او بهتدریج لایههای تحمیلی هویتش را کنار میزند. نه فقط لباس و ظاهر، بلکه حتی قدرت، عنوان، جایگاه اجتماعی، و حتی عطر و رفتار تحمیلی هم کنار میروند. در واقع، او به عریانی انسانی بازمیگردد که چیزی به او تحمیل نشده و آنطور که هست در جهان حضور دارد. این، مسیر جنون لیر است؛ اما همزمان، مسیر بیداری و آگاهی او هم هست. مسیری که شاید دیر آغاز شود، اما در نهایت او را به فهم عمیقتری از زندگی و اشتباهاتش میرساند.
در مورد سبک بازی بازیگران، آیا مخاطب در «شاهلیر، روایتی آهنگین» با نوعی فانتزی مواجه میشود؟
ما در جنس بازیها با نوعی غلو روبهرو هستیم. شخصاً اعتراف میکنم که به نوعی «غربزده»ام و از این موضوع هم ناراحت نیستم، چون تئاتر اساساً یک پدیدهی غربی است که ما در ایران فقط چند دهه است بهصورت جدی با آن برخورد میکنیم، درحالیکه در کشورهای پیشرفته قرنهاست که تئاتر بهطور حرفهای جریان دارد. در تمام نمایشهای موزیکالی که من دیدهام بازیها از حالت صرفاً رئالیستی خارج میشوند و به سمت فانتزی میروند. در نمایش ما نیز همین اتفاق افتاده است وقتی با صد نفر بازیگر، گروههای فرم، صحنههای آهنگین و فضایی پرتحرک طرف هستیم، اگر بازیگری بخواهد خیلی نرم، طبیعی و کاملاً رئال بازی کند، در آن فضا گم میشود. بهویژه در سالنهایی مانند تالار اصلی تئاتر شهر معتقدم که هرچقدر بازیها در این جنس از آثار درشتتر ایفا شوند تماشاگر میتواند راحتتر کلوزآپ بگیرد و لذت بیشتری میبرد در نتیجه با شخصیتها و اثر بیشتر همراه میشود و در نظرات مخاطبان هم میبینم که بیشتر بازیهایی که به سمت فانتزی رفته است را پسندیدهاند.
معمولا در بیگ پروداکشنها در کنار خلاقیت فردی کارگردان بیشتر بعد هماهنگ کنندگی بین تمام اجزای یک اجرا اهمیت پیدا میکند این مسیر برای شما چگونه و با چه چالشهایی همراه بود؟
این پروژه فوقالعاده سخت و سنگین بود. گاهی شما از ابتدا میدانید که با چه چیزی روبهرو هستید و از روز اول برای یک اجرای عظیم برنامهریزی میکنید اما ما اینطور شروع نکردیم. در واقع ما روی یک نمایشنامه کار میکردیم و هر چه پیش میرفتیم ابعاد پروژه بزرگتر میشد. در همین راستا حس کردیم که نیاز به کمک داریم و خدا رو شکر میکنم که علی اوجی قبول زحمت کرد و تهیهکنندگی کار را به عهده گرفت چرا که به غیر از این به سرانجام رساندن این پروژه ممکن نبود و حضور علی اوجی سبب شد که بتوانیم در مسیری که میخواهیم پیش برویم. از طرفی نزدیک به هشت ماه گروه حرکتمان که تماماً از هنرجوهای خودمان بودند، هر روز، چند ساعت، با امیر آقاجان (طراح حرکت) تمرین میکردند و فقط در همین یک مورد، حتی اگر پروداکشن، دکور و لباس و … را در نظر نگیریم هشت ماه تمرین بیوقفه، خودش یک هزینهی هنگفت روی دست گروه اجرایی میگذارد بخصوص در شرایطی که هنرمندان بسیاری حتی حاضر نیستند که ماهها بدون حقوق تمرین کنند چرا که دستمزد ما در تئاتر معمولا مربوط به اجرای نهایی است، نه تمرینها. اما اعضای این گروه، از ابتدا تا انتها، با جان و دل کار کردند تا ما توانستیم این اثر را به اجرا برسانیم. بنابراین هر چند که ابعاد مختلف کار برایم چالش بر انگیز بود اما وجود این همراهی و همدلی همینطور مشاورههای فوقالعاده سروش کریمینژاد که علاوه بر ایفای نقش دلقک به عنوان مشاور طراحی حرکت در کنار امیر آقاجان و ما بود، ایدههای بی نظیر احمد ساعتچیان و برادرم بورژین عبدالرزاقی که تجربه کارگردانی بیشتری نسبت به من دارد ادامه مسیر را ممکن ساخت وگرنه این اثر نمیتوانست محصول یک نفر باشد و این فقط یک پروژهی شخصی نبود.
سخن پایانی
ما همیشه دغدغه آموزش تئاتر به کودکان و نوجوانان را داشتیم و در کشورهای دیگر میبینیم که مثلا نمایشنامه هملت برای کودکان یا نوجوانان دارند و این نمایشنامهها را از همان کودکی میشناسند اما در ایران، وقتی نمایش شاهلیر را اجرا میکنیم، بسیاری از مخاطبان ما حتی اسم شکسپیر را هم برای اولین بار میشنوند. با این حال، شگفتانگیز است که در طول این اجراها، تماشاگر ۱۰ سالهای داشتیم که تا پایان کار بدون وقفه و با علاقه نشسته و دنبال کرده، یا تماشاگران نوجوانی که کاملاً درگیر نمایش شدند بنابراین فکر میکنم حداقل کاری که به عنوان کارگردان این اثر انجام دادهام این است که یک طیف مخاطب گستردهای با نمایش شاه لیر و اسم شکسپیر آشنا شدند. حال برای تماشاچی حرفهای یک سری ابعاد نمایش مهم و بدنبال آن لایههای عمیقتر است و برای تماشاچی عام، یا کسی که چندان با تئاتر آشنا نیست باید یک جنس و فضای دیگری داشته باشید و استنباط من این است که یک نمایش باید همه طیف مخاطبی را در بر گیرد. به عقیده من اولین رسالت هنر نمایش سرگرمی است و تفکر زمانی شکل میگیرد که مخاطب اول جذب و سرگرم شود و بعد آنجا که میخواهید حرف مهم اثر را مطرح کنید، با دقت گوش کند و اگر قرار باشد از ابتدا تا انتهای نمایش فقط حرفهای مهم گنجانده شود بدون اینکه مخاطب را به لحاظ بصری یا فضا با خودت همراه کرده باشی، مخاطب آرامآرام ارتباطش را با نمایش از دست میدهد. در ۲۱ اجرایی که تاکنون داشتیم خوشبختانه حتی یک بار هم پیش نیامده که مخاطب سالن را ترک کند یا از فضا جدا شود و فیدبکهایی که از مخاطبان حرفهای گرفتیم هم گویای این بود که تا لحظهی آخر میخکوب و مشتاق بودند که ببینند در صحنهی بعدی چه اتفاقی خواهد افتاد و چه تصویر جدیدی خواهند دید به هر حال بازی با نور، صحنه، رنگ، ریتم و… کمک میکند که مخاطب را در ابتدای کار جذب کنید و بعد کمکم محتوا و ایدهها را منتقل کنید و تماشاگر را تا انتها همراه نگه دارید که فکر میکنم کار بسیار سختیست، خصوصاً وقتی نمایشت کمدی نیست.