مریم عظیمی/ صبا؛ در نمایش «کتابخانه نیمه شب» که به تهیهکنندگی حسین کلهر و کارگردانی محمد ملکشاهی به صحنه میرود مونا فرجاد و محمد شعبانپور به ایفای نقش میپردازند. در ادامه گپ و گفت خبرنگار صبا با مونا فرجاد درباره این نمایش را میخوانید.
با وجود آن وجه کمدی پررنگ اثر، کاراکتر نورا پرداختی رئالیستی دارد. لطفا از مولفههایی که در رسیدن به این نقش و ایفای آن مورد توجهتان بود بگویید؟
در دیالوگها و اتفاقاتی که در صحنه جریان دارد، احساسات و بخشهای دراماتیک کاملا مشخصی وجود دارد که به محض خواندن متن درک میکنید و من مرتب در ذهنم به خود یادآوری میکردم که همانگونه که در دنیای واقعی حرف میزنم، جملات نورا را ادا کنم و حتی اشکالی ندارد و سخت نگیرم اگر ذرهای کلمه ها در هم سریدند و به آن شکل بیانی سفت و سخت چندان مقید نباشم. در عین حال نمیتوانستم از مدل بیان خودم در زندگی عادی برای نورا استفاده کنم چرا که از کودکی تا به امروز به دلیل تمرینهای فن بیانی که بابا جلیل به ما میداد این طرز بیان بخشی از وجودم شده است و من مرتب در صحنه به خودم یادآوری میکنم که از این بیان خودم و این چیزی که متعلق به شخص واقعی مونا است دور باشم، از آن حذر کنم و از طرق مختلف سعی کنم این کلمات از جنس دیگری بیان شوند تا در ایفای شخصیتی که تا حدی متزلزل شده کمکم کند. از سویی فکر میکردم که شاید مدل بیان فردی من در این کاراکتر، بیانگر و یادآور قدرت باشد و این چیزی بود که به دنبالش نبودم. این روزها اغلب شنیدهایم که روانشناسان مدام میگویند که مراقب اطرافیان خود باشیم، احتمالا در صفحات مجازی کلیپهای زیادی دیدهایم از افرادی که مثلا چند ساعت پیش از اقدام به چنین کاری، خیلی شاد و خوشحال به نظر میرسیدند و اصلا کسی تصور نمیکرد که چند ساعت بعد این آدم خودکشی کند و من هم فکر نمیکنم کسی که میخواهد خودکشی کند حتما باید از نظر روحی خیلی به هم ریخته به نظر برسد اما من با توجه به آن باوری که در بیشتر مردم وجود دارد و تصور اینکه حتما کسی که میخواهد به زندگی خود پایان دهد در حال روحی بسیار بدی است تلاشم این بوده که یک ذره از خود دور شوم و مدام به خود یادآوری کنم که شل تر حرف بزنم.
بازی در برابر یک کاراکتر فانتزی و تخیلی همچون کتابدار که آقای شعبانپور ایفا میکنند چه چالشی به همراه داشت؟
به نظرم کسی که کاراکتر نورا را بازی میکند باید یادش باشد که وارد فضای جعفری(کتابدار) نشود چرا که فضای جعفری یک فضای شاد، فانتزی و تخیلی است و محمد شعبانپور علاوه بر اینکه خیلی خوب بازی میکند، کارهای بسیار جذابی نیز میکند که تماشاچی میبیند و میخندد ولی من مونای فرجاد که نورا را بازی میکنم باید تمام مدت یادم باشد که من قرار نیست تماشاچی را بخندانم و قرار نیست آن آدم با نمکی باشم که بیننده به من بخندد بلکه کاراکتر محمد است که این کار را انجام میدهد و باید مدام حواسم جمع باشد که وارد این بازی نشوم. بالاخره هر بازیگری به این موضوع علاقه دارد و نشستن لبخند رضایت و شنیدن صدای خنده و قهقهه مردم بسیار شیرین و دوست داشتنی است اما من باید به خودم مرتب یادآوری کنم و این را خیلی خوب بلدم و میدانم، زمانی مردم بیشتر به محمد میخندند که من بدون ذرهای کمدی و بدون اینکه وارد فضای محمد شوم، خیلی جدی نقشم را بازی کنم. شاید آنچه به عنوان چالش در این میان وجود دارد تفاوت جنس بازیگری و نگاهی است که میتوان به این دو کاراکتر داشت اینکه همه چیز باید برای من خیلی جدی باشد و برای محمد فان، فانتزی، جذاب و با نمک و مهم این است که من وارد فضای محمد نشوم و فریب این را نخورم و وسوسه نشوم تا کاری کنم که مردم به من هم بخندند. این به نظرم چالش مهمی در ایفای نقش نورا است حالا چه برای من مونای فرجاد و چه برای هر بازیگر دیگری که بخواهد این نقش را بازی کند.
سخن پایانی.
نمایش «کتابخانه نیمه شب» یک نمایش جمع و جور، ساده و بی ادعا است که احساس میکنم تماشاچی، پس از آنکه دقایقی لبخند میزند، گاهی کمی غمگین میشود و شاید حتی اشکی هم به چشمش میآید، در پایان با یک حال خوب و پیام خوبی که این نمایش دارد از سالن بیرون میرود. بنابراین به نظرم این نمایش ارزش دیدن را دارد و اگر وقتش را دارید ما هم از دیدن صورت ماه شما مخاطبان در سالن خوشحال میشویم و فکر میکنم شما نیز از اینکه به تماشای این کار نشستهاید پشیمان نخواهید شد.