به گزارش صبا، در چند روز اخیر، جمع زیادی از هنرمندان نسبت به تجاوز اسرائیل به خاک ایران واکنش نشان دادند. برخی در صفحات مجازی خود استوری و پست گذاشتند، برخی مصاحبه کردند و عدهای هم یادداشت نوشتند. این واکنشها اگرچه به همدلی بیشتر مردم کمک شایانی کرد اما زوایای متفاوتی دارد که نگاه به آنها خالی از لطف نیست.
در اولین ساعات پس از حمله، به بیان دقیقتر در اولین روزی که چشم مردم ایران به روی جنگ با رژیم صهیونیستی باز شد، واکنش هنرمندان بیشتر چاشنی احساسات داشت. به خصوص که در اولین شب تجاوز رژیم صهیونی به کشور، چند عکس رسانهای شد که موج هیجان را در ۲۴ ساعت اولیه پس از تجاوز، افزونتر کرد. یکی از عکسها عروسک دختر بچهای را میان آوار قاب بسته بود و دیگری، تصویر کودکی بود که روی آوار افتاده و جان داده بود.
این تصاویر که در کنار چند قاب دیگر، دستمایه برخی هنرمندان شد تا موج اولیه واکنش نسبت به جنگ، با تصاویر کودکان و دخترانِ میان آوار همراه باشد. نیما جاویدی، پریناز ایزدیار و روح الله حجازی بخشی از هنرمندانی بودند که این گونه نسبت به جنگ واکنش نشان دادند.
کمی که از واکنشهای معمول و فورانهای احساسی گذشت، موج دیگری راه افتاد که آگاهانه از احساساتگرایی نسبت به زنان و کودکان فاصله گرفت و در شکلی وسیعتر، طعم همراهی و هموطنی میداد. هوتن شکیبا و بهرام افشاری هر دو از همین زاویه واکنش نشان دادند و ترجیح دادند از سوی همدردی با مردم به این اتفاق نگاه کنند.
ابعاد واکنشها کم کم وسیع تر شد. اگر در ساعات اولیه، قابهایی به وسعت ویرانی یک ساختمان یا مجتمع مسکونی منتشر میشد و هنرمندان نسبت به آن واکنش نشان میدادند، کم کم مردم ایران و بعدتر کل ایران محور واکنش هنرمندان شد. رسول صدرعاملی از عشقش به وطن نوشت و نوید محمدزاده با انتشار تصویر گربهای که برج آزادی در بک گراند آن قرار داشت، پایندگی ایران را ستایش کرد.
صفحه منتسب به استاد شفیعی کدکنی اما در ادامه پستی منتشر کرد که همان، دستمایه واکنش تعدادی از هنرمندان شد. اشاره به ققنوس بودن ایران و از خاکستر بلند شدن، کنایهای ادبی داشت که هم گذشته و هم حال ایران را وصف میکرد. کسانی چون احسان علیخانی، هومن سیدی و حامد بهداد ترجیح دادند به جای واکنش مستقیم، این پست را استوری کنند و نظر خود را بیان کنند.
ارجاع فرامتنی شرایط حال حاضر به ادبیات و اشعار، به موسیقی هم کشیده شد و چند هنرمند تک مصرع «لگد کردی لگد میشی» از قطعه «کولی» محسن چاوشی را منتشر کردند.
در این بین آنچه جالب توجه است، کنایه برخی هنرمندان به دو قطبی یا چند قطبیهایی است که پس از ناآرامیهای ۱۴۰۱ در ایران تشدید شد؛ سوگیریهایی که هم هنرمندان را مقابل هم قرار داد و هم آنها را به مقابله مستقیم و غیر مستقیم با شرایط حاکم بر کشور تشویق کرد.
حالا اما کثرتی که از لابه لای کتابها و اثاثیه به زیر آوار مانده، جریان پیدا کرد و به وحدتی همدلانه به وسعت ایران رسید، تمام قطبها را در یک کلمه خلاصه کرد و نام آن را ایران گذاشت.
ساعد سهیلی واضحا نوشت که تنها یک دو قطبی وجود دارد و آن ایران و اسرائیل است. علی شادمان هم از زاویه دیگری نگاه کرد. او گفت که اگر عشق به وطن سمتوسو دارد، من همان سمتی هستم که وطن هست. این اظهارات به طور دقیق نشان میدهد که در این شرایط، هنرمندان به اختلافات پیشین دامن نزدند و همه در یک سو عمل کردند.
زاویه نگاه برخی هنرمندان نیز شکل دیگری داشت. محسن تنابنده صحبتهای رئیس مجلس درباره انتقام گرفتن از صهیونیستها را استوری کرده بود و خواسته بود که انتقام گرفتن وعده نباشد و عملی شود. این سطح از کنش البته با همه کنشها متفاوت بود و جنبه تلنگر داشت. حالا که کنشها از احساسات صرف جدا شده بودند، علی ضیا نیز گفته بود که با همه انتقادات، تعرض به این خاک باعث ناراحتی من میشود.
در بین واکنشها هنرمندان کمی بودند که به اقدامات خیانتکارانه برخی به وطن نیز اشاره کرده باشند. کاظم دانشی با انتشار یک استوری نوشته بود که امیدوارم بمیرم اما وطن فروش نباشم.
تعداد هنرمندانی که به این وجه ماجرا اشاره کنند، بسیار کم بود و بیشترین واکنشها را همان وحدتی در پی داشت که ذکر آن رفت، وحدتی که آگاهانه و بر پایه خاطرات جمعی از جنگ شکل گرفت، پا برجا ماند و همچنان ادامه دارد.