نقد و بررسی سریال «شکارگاه»؛ وسترن قصه‌گو | پایگاه خبری صبا
امروز ۷ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۹:۵۷
صبا در گفت‌وگو با منتقدان سریال جدید نیما جاویدی را زیر ذره‌بین برد

نقد و بررسی سریال «شکارگاه»؛ وسترن قصه‌گو

در حالی که چهار قسمت ابتدایی سریال «شکارگاه» به کارگردانی نیما جاویدی از شبکه نمایش خانگی پخش شده، این اثر در همان گام‌های نخستین خود، با واکنش‌ها و برداشت‌های متفاوتی از سوی مخاطبان و منتقدان روبه‌رو شده است.

زهرا طاهریان/ صبا؛ سریالی که از حیث فرم، طراحی صحنه، گریم، لباس و میزانسن مورد تحسین قرار گرفته، اما از منظر روایت تاریخی و انسجام محتوایی همچنان با پرسش‌های بی‌پاسخ مواجه است. خبرنگار روزنامه صبا برای بررسی دقیق‌تر این اثر، به سراغ سه منتقد سینما «مینو خانی»، «محمد جلیلوند» و «بهزاد زهرایی» رفته است و هر سه، با نگاهی منتقدانه و تحلیلی به سریال «شکارگاه» نگریسته‌اند.

بهزاد زهرایی، منتقد سینما و تلویزیون:

وقتی وسترن در دل ایران زنده می‌شود

از نظر شما این سریال تا چه حد توانسته در قامت یک اثر تولیدشده برای شبکه نمایش خانگی، استانداردهای حرفه‌ای لازم را در جنبه‌های مختلف رعایت کند؟

سریال «شکارگاه» جذابیت خوبی دارد، چون داستانی جذاب و خاص خودش را روایت می‌کند. از فضای بیش از حد شهری و سوژه‌های تکراری شهری و روستایی و قشر فقیر که در سینما و شبکه نمایش خانگی زیاد دیده‌ایم، فاصله گرفته. یا آن سوژه‌های تکراری کمدی که با توسل به برخی مسائل یا عبارات نادرست سعی در خنداندن مردم دارند.
به‌عبارتی در یک بستر قدیمی، داستانی معمایی را در قالب وسترن مطرح می‌کند. این سریال در کلیات، از قواعد ژانر وسترن تبعیت می‌کند، اما با سر و شکل ایرانی، قرار نیست حتماً دنبال کاکتوس یا گرند کنیون یا لانگ‌شات‌های خاص باشیم. اگر فیلم «ریو لوگو» را دیده باشید، دقیقاً چنین موقعیتی دارد که عده‌ای افراد خوب با افراد بد در شهر ریو لوگو با هم در تقابل‌اند.

در این سریال نیز افراد خوب و بد در یک شکارگاه و در منطقه‌ای کوچک‌تر، با هم تقابل پیدا می‌کنند. همان جان‌مایه وسترن، یعنی تقابل مستقیم خیر و شر و آدم‌های بد را هم داریم. بنابراین با توجه به عنایت به ژانر وسترن در لایه‌های پنهان اثر و با توجه به اینکه ژانر وسترن از ژانرهای محبوب در کشور ما بوده ، مجموعه این عوامل باعث می‌شود که داستان و محتوای سریال برای مخاطب جذاب شود.

به نظر شما سریال تا چه اندازه توانسته لایه‌های شخصیتی کاراکترها را به‌درستی و با عمق روایت کند؟
اگر آن لایه زیرمتنی وسترن را در نظر بگیریم و اگر فرض کنیم با یک سریال معمایی و تریلر در بستر تاریخی مواجهیم، باید بگویم ژانر تریلر و معمایی از زیرژانرهای ژانر اکشن هستند. در این ژانرها معمولاً با تیپ مواجهیم و نه شخصیت‌پردازی عمیق. اگر فیلمنامه‌نویس شخصیت‌ها را باز نکند، خطایی نکرده است.

مثلاً ما درباره گذشته شخصیت سرهنگ چه می‌دانیم؟ هیچ. فقط زخمی روی صورتش می‌بینیم. نمی‌دانیم رشوه داده تا سرهنگ شود یا در جنگ‌هایی فداکاری کرده. از همسرش چیزی نمی‌دانیم. شخصیت‌ها به شکل تیپ با نمادهای ظاهری، اعمال و رفتار، گریم، لباس و اکسسوار صحنه به ما معرفی می‌شوند و در این گونه آثار ایراد محسوب نمی‌شود، چون وظایف‌شان را درست انجام می‌دهند.

در این گونه‌ها، بار روایت داستان روی ماجراست نه شخصیت. مثلاً در آثار آگاتا کریستی، ما از گذشته پوارو یا شرلوک چیزی نمی‌دانیم، فقط می‌دانیم فردی باهوش است که معماها را حل می‌کند. در «شکارگاه» هم سرهنگی داریم که باهوش و جسور است و به وظیفه‌اش پایبند. پسرش وفادار است، پسر دیگرش ترسو و غیر وفادار است. همه این‌ها تیپ‌اند اما درست جای‌گذاری شده‌اند و کار خود را درست انجام می‌دهند.

در بخش بازیگری، عملکرد کلی بازیگران شکارگاه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ کدام یک از بازی‌ها برای شما برجسته‌تر و تأثیرگذارتر بوده و این تأثیرگذاری از نگاه شما ناشی از چه عواملی است؟

به نظر من، بهترین و درخشان‌ترین بازی مربوط به آقای پرویز پرستویی است. به دلیل اینکه وقتی به چهره او نگاه می‌کنیم، از همان ابتدا باور می‌کنیم با یک سرهنگ شجاع مواجهیم. در چهره، رفتار، حرکات صورت، زبان بدن و ایستایی‌اش آن کاراکتر را به خوبی القا می‌کند. آقای پروستویی با راه رفتن و نگاهش اقتدار را منتقل می‌کند.
پس از او، آقای حسینی‌نیا (باغبان) یکی از بازیگران بسیار توانا هستند. من اولین بار ایشان را در فیلم «شنای پروانه» دیدم و از آن زمان در هر مدیومی بازی‌های قوی داشتند. در رفتار و فیزیک ایشان می‌توان هم باغبان، هم مأمور مخفی و هم فرد عاشق‌پیشه را دید، بدون آنکه احساس کنیم اغراق یا دروغی در کار است.

دختر کوچک خانواده نیز به‌خوبی ایفای نقش کرده. شخصیتی که به‌خاطر عشقی که به شوهر جداشده‌اش دارد و فرزندی که در شکم دارد، حاضر است کارهایی فراتر از توانش انجام دهد. مثلاً با ترس از سوراخ بیرون بیاید یا دنبال خانم شمسی ‌خانم برود.

بازی خانم الهام پاوه‌نژاد هم در حد بازی‌های معمول همیشگی‌شان است. نه ضعیف، نه قوی. اما بازی آقای پرستویی و آن دو نفر دیگر انصافاً به سریال چیزی اضافه می‌کند. بقیه بازیگران هم در سطح استاندارد خوبی بازی می‌کنند و این نشان از توانایی آقای نیما جاویدی در هدایت بازیگران دارد.

با توجه به تکرار چهره‌های آشنا در آثار شبکه نمایش خانگی طی سال‌های اخیر، ارزیابی شما از ترکیب بازیگران در شکارگاه چیست؟ آیا انتخاب‌ها برایتان تازگی و هماهنگی لازم را داشتند یا با نوعی تکرار و کلیشه‌سازی مواجه بودیم؟

بله انتخاب‌ها درست بودند. برای مثال خانم پاوه ‌نژاد شاید قوی‌تر باید ظاهر می‌شدند، اما کارکتر درست انتخاب شده است. یا آقای  پرستویی را ما در این ردا ندیدیم، بیشتر در فیلم‌های حاتمی‌کیا و نقش  رزمنده یا پدر ظاهر شدند. همه این عزیزان به درستی انتخاب شدند و با نقش‌های قبلی که داشتند متفاوت‌اند.

نظر شما درباره صحنه‌پردازی چیست؟ آیا فکر می‌کنید کیفیت قابل قبولی دارد؟

من این موضوع را به دو بخش تقسیم می‌کنم: فیلم‌برداری و کارگردانی.

از لحاظ فیلم‌برداری و نورپردازی، کار خوب و قابل قبولی ارائه شده است. تلاش شده تا نورپردازی متناسب با فضای آن دوران که نور کم‌ بوده، مثل نور شمع ـ انجام شود تا ما با رئالیته‌ی آن زمان آشنا شویم. گرچه از نورهای پرکننده‌ی مجازی هم استفاده شده، اما اینکه خواسته‌اند به رئالیته نزدیک شوند، کاملاً درست و مشهود است.

فیلم‌برداری و نورپردازی قابل قبولی است و تیم تلاش کرده‌اند در این زمینه حرفی برای گفتن داشته باشند. طراحی صحنه نیز طراحی‌ای واقع‌گرا و خوب است. من حتی در طول سریال به جزئیاتی مانند کمدها و لوازمی که در صحنه‌ها وجود دارد دقت کردم؛ همه‌ی این موارد کاملاً متناسب با آن دوره‌ی تاریخی انتخاب شده‌اند. حتی اکسسوارهایی مانند گردنبند، گوشواره، ظرف و ظروف، و حتی گاری، به‌درستی و با دقت طراحی و انتخاب شده‌اند.

در بحث تدوین نیز، معمولاً در چنین کارهایی تدوینگر نقش زیادی نمی‌تواند ایفا کند؛ با این حال، تدوین قابل قبولی دارد.

درباره کارگردانی آقای نیما جاویدی  که فیلم‌های «سرخ‌پوست» و «آکتور» را در کارنامه دارند  باید بگویم ایشان کارگردانی دانا و فهمیده هستند، یعنی شناخت خوبی از کارگردانی دارند و تلاش می‌کنند تمام ارکان و عناصر کارگردانی را به‌درستی به کار بگیرند.

فقط یک ایرادی در کارگردانی ایشان وجود دارد که هم در این سریال دیده می‌شود و هم در قسمت اول سریال «آکتور» وجود داشت، و آن ضعف قابل توجه در معرفی شخصیت اول، یعنی قهرمان داستان، است.

در واقع، در صحنه‌ی اول، شوکی که به مخاطب وارد می‌شود مربوط به همان صحنه‌ی تیراندازی است؛ وقتی سرهنگ از درشکه پیاده می‌شود و دزدها او را شناسایی می‌کنند. در اینجا، ما یک شوک دراماتیک و نوعی رونمایی در داستان داریم.

اما آشکارسازی زمانی برای مخاطب تأثیرگذار و جذاب خواهد بود که به درستی مدیریت شود و لو نرود. ما نباید چهره‌ی سرهنگ را تا پیش از پیاده شدنش می‌دیدیم؛ همان‌طور که آن افراد او را ندیده بودند. بهتر بود از لحاظ سینمایی، تصاویری تار یا بریده از او نشان داده می‌شد.

دقیقاً همین اتفاق در معرفی شخصیت نوید محمدزاده در سریال «آکتور» هم افتاده است.

آیا امضای کارگردان را در این سریال حس کردید؟ می‌توان گفت این کار اثر نیما جاویدی است؟

نه، متأسفانه. خیلی صریح بگویم، ما در سینمای کشورمان به‌جز آقای عباس کیارستمی، هیچ کارگردان صاحب امضایی نداشته‌ایم. آقای نیما جاویدی، مانند آقای اصغر فرهادی یا شهرام مکری، کارگردان باسواد، باتجربه و کاربلدی هستند، اما هنوز به امضای مشخص و قابل‌تشخیص نرسیده‌اند؛ به‌گونه‌ای که مثلاً فیلمی را ببینیم و بگوییم: «این قطعاً اثر اوست»، من چنین چیزی در کار ایشان ندیده‌ام.

فکر می‌کنید سریال «شکارگاه» می‌تواند مخاطب عام را جذب کند؟

بله قطعا. بازخوردهایی که من داشتم، نشان می‌دهد که مخاطبان جذب شده‌اند. مخاطب عام از شبکه نمایش خانگی انتظار قصه دارد و «شکارگاه» این قصه را به‌خوبی ارائه می‌دهد. ریتم خوبی دارد، دیالوگ اضافی ندارد و در هر قسمت مخاطب را غافلگیر می‌کند.



محمد جلیلوند، منتقد سینما و تلویریون:

«شکارگاه» استانداردی تازه برای قصه‌گویی

 

ارزیابی کلی شما از سریال شکارگاه چیست و به نظر شما این سریال چه جایگاهی میان آثار شبکه نمایش خانگی دارد؟

به نظر من، شکارگاه یکی از کامل‌ترین سریال‌هایی است که در سال جاری در شبکه نمایش خانگی منتشر شده. مهم‌ترین دلیل این موفقیت، فیلمنامه‌ای درجه‌یک و درخشان است که نیما جاویدی آن را نوشته؛ فیلمنامه‌ای که از همان قسمت نخست، تفاوتش را با سایر آثار پلتفرمی نشان می‌دهد.

چه عواملی باعث شده‌اند این تفاوت در همان قسمت اول خودش را نشان دهد؟

از همان قسمت اول، مخاطب با شخصیت‌ها آشنا می‌شود و با گره‌افکنی‌هایی مواجه می‌شود که کنجکاوی او را برمی‌انگیزد. اطلاعات به‌درستی کاشته می‌شوند و سریال خیلی زود تماشاگر را جذب خود می‌کند. در قسمت‌های بعدی هم این روند حفظ می‌شود. برخلاف بسیاری از سریال‌های ایرانی که بعد از یکی دو قسمت اُفت می‌کنند، شکارگاه با شیبی ملایم و صعودی ادامه پیدا می‌کند و این یکی از ویژگی‌های تحسین‌برانگیز آن است.

در مورد ساختار دراماتیک اثر چه نظری دارید؟ آیا سریال از نقاط عطف کافی برخوردار است؟

بله، قطعاً. این سریال در هر قسمت دست‌کم دو نقطه عطف دارد که باعث می‌شود ریتم روایت حفظ شود. شخصیت‌ها به‌تدریج و در روند داستان کامل می‌شوند؛ مثل شخصیت میرعطا، همسرش و دخترش سیمین. هرکدام از این شخصیت‌ها گذشته‌ای دارند و داستان‌های فرعی‌ای که در مورد آن‌ها روایت می‌شود، به پربار شدن خط اصلی داستان کمک می‌کند.

داستان سریال بر محور جواهرات سلطنتی قاجار می‌چرخد. به نظر شما فضا و مکان روایت چه نقشی در جذابیت این قصه دارد؟

نکته بسیار جالب این است که نیما جاویدی شکارگاه متروکه‌ای را که محل نگهداری جواهرات است، از یک «مکان» صرف به یک «شخصیت» تبدیل کرده. او جهانی متفاوت و منحصربه‌فرد در دل شکارگاه خلق کرده که با فضای بیرونی کاملاً متمایز است. حتی وقتی آدم‌ها وارد این فضا می‌شوند و آن زنگ خاص به صدا درمی‌آید، حس ورود به دنیایی دیگر به مخاطب منتقل می‌شود. از قسمت دوم به بعد، ارتباط این آدم‌ها با جهان بیرون تقریباً قطع می‌شود و این قطع ارتباط در خدمت تعلیق و تمرکز روایت است.

نظرتان درباره شخصیت‌پردازی‌ها و شکل‌گیری تدریجی آن‌ها چیست؟

شخصیت‌ها یکی‌یکی وارد قصه می‌شوند و حضورشان به‌مرور پررنگ می‌شود. مثلاً شخصیت «حشمت» در ابتدا کاملاً فرعی به نظر می‌رسد، اما با پیشرفت داستان، به شخصیتی مکمل و تأثیرگذار تبدیل می‌شود. یا کارآگاه «نامجو» که شخصیتی جذاب و چندلایه دارد، رابطه‌ای در گذشته با سیمین داشته که به غنای درام کمک می‌کند. این شخصیت‌ها به شکلی طراحی شده‌اند که همیشه در خدمت روایت و تعلیق باشند.

به نظرتان مهم‌ترین نقطه قوت سریال چیست؟

بدون تردید، مهم‌ترین نقطه قوت شکارگاه وفاداری آن به شیوه‌ی قصه‌گویی است. این سریال، بیش از هر چیز، یک روایت‌گر قوی است که می‌داند چه می‌خواهد بگوید و چطور مخاطب را با خود همراه کند.

در مورد کارگردانی نیما جاویدی چه نظری دارید؟

جاویدی در این سریال کارگردانی بسیار خوبی ارائه داده است. نکته قابل توجه اینجاست که او کارگردانی‌اش را به رخ نمی‌کشد. در نگاه اول، ممکن است متوجه حضور پررنگ او نشویم، اما وقتی به‌جزئیات نگاه می‌کنیم و همه عناصر را کنار هم قرار می‌دهیم، به این نتیجه می‌رسیم که کارگردانی هوشمندانه‌ای پشت این پروژه وجود دارد. از طراحی صحنه و موسیقی گرفته تا فیلم‌برداری و بازی بازیگران، همه‌چیز هماهنگ و در خدمت کلیت اثر است.

نظر شما درباره بازی بازیگران چگونه است؟

انتخاب بازیگر‌ها خیلی خوب و درست است. بعد از مدت‌ها، بازی بسیار درخشانی از پرویز پرستویی می‌بینیم. او کاملاً در نقش جاافتاده و حضوری مقتدر دارد. بازیگران جوان‌تر مثل الهام نامی و امیر نوروزی هم در کنار او عملکرد خوبی داشته‌اند. این سریال ترکیبی از نسل‌های مختلف بازیگری را به‌خوبی مدیریت کرده و بازی‌های باورپذیر و هماهنگی از آن‌ها گرفته است.

در پایان، اگر بخواهید یک جمع‌بندی کلی از سریال ارائه دهید، چه می‌گویید؟

شکارگاه سریالی است جذاب و تماشایی که امیدوارم با همین کیفیت تا پایان ادامه پیدا کند. به‌نظر می‌رسد ساختار آن شبیه به یک مینی‌سریال است و همین موضوع دست فیلم‌ساز را برای یک پایان‌بندی محکم و به‌یادماندنی باز گذاشته است.


مینو خانی، منتقد سینما و تلویزیون:
سریالی تاریخی که تاریخ نمی‌گوید

دیدگاه کلی شما نسبت به سریال «شکارگاه» چگونه است؟

نظر کلی من این است که از منظر فرمی، همه چیز در راستای یک کار تاریخی پیش می‌رود. یعنی طراحی صحنه، لباس، گریم‌ها و بازی‌ها تقریباً در سطح قابل قبولی هستند. به‌لحاظ فرم، کار خوب و قابل قبولی است.

از لحاظ کارگردانی نیز احساس می‌کنم همان تأییدی را که قبلاً هم در فیلم «سرخ‌پوست» و هم در سریال «آکتور» به آقای جاویدی داده بودم، در این اثر هم به‌جا است. یعنی احساس می‌کنم که کارگردان توانمندی هستند و اینجا هم همان حس را دارم. به جزئیات به‌خوبی دقت شده و همه چیز با دقت جلو می‌رود. حتی معتقدم پالت رنگی‌ای که انتخاب کرده‌اند نیز بسیار چشم‌نواز و خوب از کار درآمده است. بنابراین به لحاظ فرم، می‌توان گفت با یک اثر قوی روبه‌رو هستیم.

از نظر محتوایی و میزان تطابق آن با واقعیت‌های تاریخی چطور؟

آنچه که برای من همواره در آثار نمایشی (چه سینمایی و چه سریالی) اهمیت بیشتری دارد، پیوند بین فرم و محتوا است. این دو باید در راستای یکدیگر باشند و همدیگر را تقویت کنند. مسئله‌ای که در اینجا برای من پیش می‌آید، تاریخی بودن این اثر است. ببینید، این سریال غیر از ارجاعاتی که به دوره قاجار می‌دهد، هنوز نتوانسته برای من روشن کند که دقیقاً چه روایتی از آن دوران را می‌خواهد بازگو کند.

من معتقدم که یک اثر تاریخی باید به مخاطب کمک کند که بتواند به‌جای خواندن یک یا چند کتاب حجیم، با تماشای این اثر نمایشی شناخت نسبی‌ای از آن دوره تاریخی به‌دست آورد.

دیدگاه شما درباره شباهت‌های ظاهری و شاخصه‌های بصری «شکارگاه» نسبت به دیگر آثار کارگردان چیست؟

فارغ از اینکه شنیده‌ها و تحلیل‌ها حاکی از آن هستند که شباهت‌هایی بین «سرخ‌پوست» و «شکارگاه» وجود دارد، از جمله شباهت مکانی بین زندان در «سرخ‌پوست» و شکارگاه در این سریال، باید گفت که این‌ها در لایه اولیه قابل مشاهده هستند. اما آنچه برای من اهمیت دارد، پاسخ به این پرسش است که این سریال دقیقاً در کدام برش تاریخی ساخته شده و می‌خواهد چه چیزی را به مخاطب منتقل کند؟

جنبه‌های اخلاقی داستان «شکارگاه» چه جایگاهی در روایت کلی آن دارند؟

نکته دیگری که منتظرم در قسمت‌های آینده بیشتر درباره‌اش واکاوی شود، مسئله روابط اخلاقی در این سریال است. آقای پرویز پرستویی در نقش یک سرهنگ دوره قاجار ایفای نقش می‌کنند. خانواده او، شامل پسرها و دختران، همه با فنون رزمی و نظامی آشنا هستند. اما خیلی زود در سریال می‌بینیم یکی از پسرها معتاد است و با اولین نگاه به پری وارد یک رابطه می‌شود. از سوی دیگر، دختر خانواده که خانم الهام نامی نقش (سیمین) را ایفا می‌کند، با آن شجاعت و قدرت در سکانس‌های ابتدایی، خیلی زود با بهادر وارد رابطه می‌شود؛ آن‌هم با نگاهی که در شأن او نیست.

در همین حال، موضوعاتی مانند شراب‌خواری نیز در سریال وجود دارد که این روزها در بسیاری از سریال‌ها رایج شده است. نمی‌گویم این امور در آن دوران تاریخی یا در میان آن شخصیت‌ها وجود نداشته، اما این حجم از پرداختن به این مسائل باعث می‌شود تا مسائل اصلی سریال تحت‌الشعاع قرار بگیرند.

نماد «تاج» چه معنایی در بستر داستان پیدا می‌کند و چگونه در روایت برجسته می‌شود؟

اگر تصور کنیم که «تاج» نماد قدرت است و قرار است از آن محافظت شود، این افراد که درگیر مسائل اخلاقی هستند چگونه می‌خواهند از آن حفاظت کنند؟ در ظاهر، «تاج» جسمی فیزیکی است که باید حفظ شود. اما در لایه‌های زیرین، منظور از «تاج»، حفظ تاج پادشاهی و استمرار آن است. حال پرسش اینجاست که این قدرت قرار است در دست چه کسانی باقی بماند؟

در ادامه سریال می‌بینیم که هرکدام از اعضای این خانواده، که قرار است از تاج محافظت کنند، خودشان با ضعف‌ها و آسیب‌های اخلاقی درگیرند: پسر معتاد، پدر خودخواه، پسر بزرگ که دنبال اعاده ارث است و با همسر پدر درگیری دارد، دختر خانواده که وارد رابطه‌ای پنهانی با باغبان می‌شود (درحالی‌که ما می‌دانیم او باغبان نیست) و…

آیا قرار است چنین افرادی، که حتی نگاه خود را نمی‌توانند حفظ کنند، از قدرت پادشاهی حفاظت کنند؟ شاید آقای جاویدی دقیقاً می‌خواهد همین مسئله را بگوید؛ اینکه «تاج» اکنون در دست کسانی است که لیاقت آن را ندارند.

چه اشتراک‌هایی میان سبک کارگردانی و مضمون «شکارگاه» با آثار پیشین نیما جاویدی به چشم می‌خورد؟

 

شباهت‌هایی بین سریال «شکارگاه» و فیلم «سرخ‌پوست» وجود دارد: هر دو در یک مکان مشخص روایت می‌شوند، هر دو یک مقطع تاریخی خاص را مد نظر دارند و در هر دو، قرار است از یک چیز مهم محافظت شود. بنابراین، می‌توان گفت مولفه‌های مشترک یا استمرار در نگاه آقای جاویدی را در این دو اثر (یکی سینمایی و یکی سریالی) می‌توان مشاهده کرد.

من سریال «آکتور» را هم قبلاً دیده بودم. در هر قسمت از آن شامل داستانی بود که شخصیت‌ها با بازی در یک نمایش، مشکل فردی را حل می‌کردند. شاید آکتور مولفه‌هایی با این اندازه شبیه به این سریال را نداشت، اما این دو اثر («سرخ‌پوست» و «شکارگاه») به‌لحاظ زمانی و محتوایی به‌هم نزدیک‌ترند. به‌ویژه آنکه در هر دو، مکان و ساختار تقریباً مشابه‌اند: یک موقعیت بسته، یک قدرت در معرض تهدید و یک فضای تاریخی.

اما در نهایت، این‌ها فقط مؤلفه‌های ظاهری هستند. مهم آن است که اثر بتواند از نظر محتوایی بگوید چرا این مقطع تاریخی را انتخاب کرده و در نهایت قرار است به چه هدفی برسد.

در یک عبارت کوتاه، «شکارگاه» را چگونه توصیف می‌کنید؟

یک سریال تاریخی است که به من شناخت تاریخی نمی‌دهد؛ هرچند اجزای آن تاریخی هستند.

در ساختار کلی و ریتم روایی سریال، چه ویژگی یا نکته‌ای برایتان برجسته بود؟

یک نکته جالب که شاید اندکی مغایر با روند معمول سریال‌سازی باشد، این است که در هر قسمت، موضوعی که در ابتدا مطرح می‌شود، در پایان همان قسمت به سرانجام می‌رسد. یعنی تعلیقی که ایجاد می‌شود، همان‌جا پاسخ داده می‌شود.

در حالی که یکی از دلایلی که سریال‌ها از منظر روان‌شناختی دنبال می‌شوند، همین تعلیق‌های پایان‌باز هستند. تعلیق‌هایی که مخاطب را در یک لحظه حساس نگه می‌دارند تا قسمت بعدی را با اشتیاق دنبال کند.

آقای جاویدی در روایت خود، تعلیق ایجاد می‌کند، اما همان‌جا در پایان قسمت، به آن پاسخ می‌دهد. البته این به آن معنا نیست که مخاطب نخواهد قسمت بعدی را ببیند. وابستگی روان‌شناسانه همچنان وجود دارد، اما بسیاری از سریال‌ها در نقطه‌ای بسیار حساس، مخاطب را رها می‌کنند تا او منتظر بماند.

در این اثر، انگار دو خط موازی وجود دارد: از یک سو، هر گره‌ای که ایجاد می‌شود، در پایان همان قسمت باز می‌شود؛ از سوی دیگر، مسئله اصلی سریال ـ یعنی سرنوشت تاج ـ همچنان باقی است و مخاطب را با خود به قسمت‌های بعدی می‌کشاند. این ساختار شبیه همان چیزی است که در سریال «آکتور» نیز وجود داشت؛ آن‌جا هم هر قسمت داستان خودش را داشت، ولی خط اصلی دنبال می‌شد.

 

 

 

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

آخرین اخبار

پربازدیدها