علیرضا حسینمردی؛ هنگامی که «لیلو و استیچ» در سال ۲۰۰۲ اکران شد، با داستانی متفاوت از دوستی یک دختر یتیم از هاوایی و موجودی بیگانه، به محبوبیت فراوانی رسید. انیمیشن کریس سندرز و دین دبلویز، با طنز تیز، مناظر زیبا و پیام صمیمی «اوهانا یعنی خانواده»، به اثری بیادماندنی در دوران طلایی انیمیشن دیزنی بدل شد. اما بازسازی لایو اکشن «لیلو و استیچ» در سال ۲۰۲۵، به کارگردانی دین فلایشر کمپ، یاد آن اثر را به محصولی بیروح و تجاری فروخته است. این فیلم، که انگار فقط برای پر کردن قفسههای اسباببازیفروشیها با عروسکهای استیچ خلق شده، روح افسارگسیخته و عاطفی نسخه اصلی را نابود کرده و با شلوغی بیهدف، حتی برای کودکان کمسن جذابیت ندارد. «لیلو و استیچ» جدید، گواهی بر شکست دیزنی است که نوستالژی را فدای طمع میکند.
خلاصه داستان:
فیلم در سیارهای تحت حاکمیت فدراسیون کهکشانی آغاز میشود، جایی که استیچ (با صدای کریس سندرز)، موجودی ششپا و ویرانگر، توسط دانشمندی دیوانه به نام جومبا (زک گالیفیناکیس)، خلق شده است. استیچ، برای تخریب طراحی شده و هنگامی که حاکمیت تصمیم به تبعید او میگیرید، میگریزد و در جزیره اوآهو هاوایی سقوط میکند. او در پناهگاه حیوانات به اشتباه بهعنوان سگ شناخته شده، خود را در دل لیلو (مایا کئالوها)، دختری ششساله و یتیم که با خواهر بزرگترش نانی (سیدنی الیزابت آگودونگ) زندگی میکند، جای کرده و به خانه آنها میرود. نانی، که پس از مرگ والدینشان سرپرست لیلو است، با مشکلات مالی و تهدید جدایی از سوی مددکاران اجتماعی دستوپنجه نرم میکند.
استیچ، با ظاهری کوالامانند و رفتاری آشوبطلب، ابتدا زندگی لیلو و نانی را به هم میریزد. اما لیلو به او معنای خانواده را میآموزد. فدراسیون کهکشانی دو نفر را برای دستگیری استیچ به زمین میفرستد و آنها برای خلق کمدی که درنیامده است، در این تلاش به کرات ناموفقند.
نقاط قوت:
این فیلم، نقطه قوتی ندارد، بااینحال، تنها نکته مثبت فیلم، چیزی است که نمیبینیم!
دیزنی در شش سال اخیر، بهعنوان بازوی رسانهای لیبرالها برای شستوشوی مغزی کودکان و والدین، محصولات خود را به بستری برای شعارها و بیان بغضهای سیاسی تبدیل کرده بودو نتیجه آنرا در شکست پیاپی انیمیشنهای خود دید. هرچهقدر هم که دیزنی بهواسطه شهربازیها، سودآوری داشته باشد، سهامداران از ضررهای چند میلیارد دلاری محصولات سینمایی و تلویزیونی، چشمپوشی نمیکنند. بههمین علت، باب آیگر مدیرعامل دیزنی، دو یال پیش طی مصاحبهای اشاره داشت: «ما ووک نیستیم… وظیفه ما سرگرم کردن مردم است، نه نصیحت کرده آنها».
تغییر نسبی نگرش در این کمپانی موجب شد که مدیران مجموعه به تیم تولید «درون و بیرون ۲» بگویند که کاراکتر اصلی را همجنسگرا نکنند. در نتیجه این فیلم به پرفروشترین اثر ۲۰۲۴ تبدیل شد و ۱٫۵ میلیارد دلار فروخت.
«لیلو و استیچ» نیز، نه شعار سیاسی خاصی دارد و نه کاراکترهای رنگینکمانی، در قصه حضور دارند. این فیلم با نشان ندادن این مسائل از مرز یک میلیارد دلار در باکس آفیس جهانی عبور کرده است.
نقاط ضعف:
کاستیهای «لیلو و استیچ» چنان فراوان است که نکته مثبت آن به چشم نمیآید. بزرگترین خطا، تبدیل کردن یک انیمیشن صمیمی و خلاق به یک لایو اکشن بیروح و بیهویت است. مایا کئالوها در نقش لیلو، به جای دختری سرکش و شیطون، بیش از حد معصومانه و تصنعی است، البته این مسئله میتواند ضعف این کودک بازیگر باشد.
جلوههای بصری، بهویژه در سکانسهای فدراسیون کهکشانی، بهمثابه نسخه ارزان از جلوههای ویژه یک فیلم جنگستارهای است که برای کاهش هزینهها، ساخت جلوههای ویژه آن به دست هندیها سپرده شده بود. از طرفی دیگر طراحی استیچ، که بیش از حد پشمالو و بیخطر شده، فاقد شرارت نسخه اصلی کارتونی است. جومبا و پلِکلی، که در انیمیشن با طنز بصری میدرخشیدند، در قالب زک گالیفیناکیس و بیلی مگنوسن به دو شخصیت کمدی بیمزه بدل شدهاند که تلاششان برای خنده، مانند بازیگری ناشی در تئاتر محلی، آزاردهنده است.
این فیلم، ۲۳ دقیقه طولانیتر از نسخه کارتونی است که این امر فیلم را بسیار خستهکننده و تجمل دیدن آنرا عذابآور میکند. حضور شخصیت کبرا بابلز، بهعنوان مأمور سیآیای، هیچ فایدهای نداشته و داستان را به سوی توطئههای پیشپاافتاده میبرد. کارگردانی دین فلایشر کمپ، همچنین ضعیف بوده و انگار باب آیگر به او گفته بود تامادامی که به کسی و گروهی توهین نشود، مهم نیست که فیلم را چگونه میسازی!
طنز فیلم، که در نسخه اصلی با رفتارهای غیرمنتظره استیچ میدرخشید، به چند خط سطحی و تکراری محدود شده است.
موفقیت این فیلم در گیشه نشانگر پایین آمدن سطح توقع مخاطبان است. گویا والدین تشنه فیلم کودکانهای هستند که تا مادامی که به کمپین انتخاباتی کامالا هریس تبدیل نشده است، به تماشای آن میروند.