چگونه نقد فیلم در ایران از متن جدا شد؟ | پایگاه خبری صبا
امروز ۱۷ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۹:۲۹
گزارش روزنامه صبا از جایگاه منتقدان در سینمای امروز ایران:

چگونه نقد فیلم در ایران از متن جدا شد؟

موضوع «منتقدان و سینما» یکی از بحث‌برانگیزترین و در عین حال مغفول‌ترین بخش‌های فضای فرهنگی ایران در سال‌های اخیر است. زمانی نقد فیلم ابزاری برای تعمیق گفت‌وگوهای فرهنگی و هدایت سلیقه‌ی عمومی بود، اما امروز این جایگاه دستخوش دگرگونی شده است. بسیاری از منتقدان صاحب‌نام به حاشیه رانده شده یا سکوت اختیار کرده‌اند، در حالی که نقدهای شتاب‌زده، غیرتخصصی و گاه نمایشی در فضای مجازی رواج یافته‌اند.

سمیه خاتونی/صبا؛ این تغییرات نه‌تنها مرجعیت منتقدان را تضعیف کرده، بلکه رابطه‌ میان سینما، مخاطب و تحلیل را نیز دچار گسست کرده است. بررسی این روند، ما را به نقطه‌ای می‌رساند که در آن باید از آینده‌ نقد، امکان بازتعریف آن و نقش رسانه‌ها در این مسیر سخن گفت.

 

خاستگاه نقد سینمایی در ایران

اولین نقدهای سینمایی در ایران را می‌توان در روزنامه «ایران نو» پس از انقلاب مشروطه یافت. این روزنامه  یکی از نشریات مهم دوران مشروطه بود که به مسائل روز جامعه می‌پرداخت. انتشار مقاله «سینما به عنوان ابزار تمدن جدید» در این روزنامه به عنوان اولین نقد سینمایی جدی در ایران شناخته می‌شود. این مقاله نشان می‌دهد که ورود سینما به جامعه ایران با چالش‌ها و مخالفت‌هایی همراه است. بنابراین اولین جرقه‌های نقد سینمایی در ایران به دهه ۱۳۲۰ برمی‌گردد، زمانی که نشریاتی چون «پیک سینما» و یا «سینما و هنر» پا گرفتند. اما نقد به معنای حرفه‌ای و تحلیلی، با تأسیس مجله فیلم در سال ۱۳۶۱ شکلی جدی‌تر یافت. منتقدانی همچون هوشنگ گلمکانی، سعید عقیقی، امیر قادری، کیوان کثیریان و مازیار اسلامی در دهه‌های بعد نقش محوری در شکل دادن به گفتمان سینمایی ایران داشتند. نقد فیلم در ایران، به‌ویژه از دهه ۱۳۷۰ به بعد، هم‌زمان با رشد سینمای معناگرا، تبدیل به بخشی جدایی‌ناپذیر از فضای فرهنگی کشور شد. جایگاه منتقدان در این دوران، به‌ویژه در مطبوعات تخصصی و محافل هنری، چنان محکم بود که گاه حتی مسیر تولید یا موفقیت یک فیلم را تغییر می‌دادند.

دهه ۱۳۷۰؛ شکوفایی نقد و تثبیت منتقدان

دهه ۷۰ را می‌توان دهه طلایی نقد سینمایی ایران دانست. در این دوره، منتقدان نه‌تنها در مطبوعات تخصصی، بلکه در روزنامه‌های جریان اصلی نیز ستون‌های ثابتی داشتند. رویکردهای غالب نقد در این دوره در چندین شاخه قابل بررسی است؛ نقد مؤلف‌محور که با توجه به نگاه و امضای کارگردان، به‌ویژه در آثار فیلم‌سازانی چون کیارستمی، بیضایی، مخملباف بود. نقد فرمالیستی که با توجه به فرم، میزانسن، روایت و زبان بصری بود. نقد اجتماعی/سیاسی و یا ژورنالیستی دراین شاخه تحلیل فیلم در بستر تحولات اجتماعی، توسط منتقد انجام می‌شد.

دهه ۱۳۸۰؛ ورود رسانه‌های جدید و تنوع دیدگاه‌ها

در دهه ۸۰، با رشد اینترنت و وبلاگ‌نویسی، نقد از انحصار مطبوعات خارج شد و منتقدان از زاویه‌های تازه‌تری به نقد پرداختند. از ویژگی‌های این دوره می‌توان به ترکیب نقد تحلیلی و شخصی؛ نقدهایی با لحن روایی و تجربی، گاه به شکل مقاله‌های خاطره‌محور و تأثیر ژورنالیسم سینمایی بر نقدها سریع‌تر، عمومی‌تر، و گاه تبلیغ‌محورتر اشاره کرد. همچنین در این دوره گسترش نقد را در رسانه‌های تصویری مانند نقد در برنامه‌های تلویزیونی را شاهد هستیم.

دهه ۱۳۹۰ تا امروز؛ افول جایگاه منتقدان در فضای رسمی

در دهه اخیر، عوامل متعددی باعث کاهش اثرگذاری منتقدان شده‌اند، عواملی چون؛ افزایش سانسور رسانه‌ای و خطوط قرمز رسمی برای نقد برخی فیلم‌ها. رشد اینفلوئنسرها و کاربران عادی که با نقدهای سطحی و غیرتخصصی مخاطب بیشتری جذب می‌کنند. جایگزینی نقد با روابط عمومی فیلم‌ها؛ در بسیاری موارد «نقد» به‌جای تحلیل، به ستایش و تبلیغ تبدیل شده است. در این باره منتقدانی مانند خسرو نقیبی، آرش خوش‌خو، یا آزاده مویدی‌فر بارها به حاشیه‌رفتن نقد جدی و ظهور «تبلیغات با ظاهر نقد» اعتراض کرده‌اند. تا اینکه در دهه ۱۴۰۰، شاهد افول جدی این جایگاه هستیم؛ پرسش اینجاست: چه شد که نقد از یک صدای مؤثر فرهنگی، به حاشیه رفت؟ و چرا اعتماد مردم به منتقدان برای دیدن یا ندیدن یک فیلم کم شد؟ در شرایط کنونی، مرز بین منتقد حرفه‌ای، نویسنده محتوای سینمایی، و تولیدکننده محتوای سرگرم‌کننده در فضای مجازی بسیار کمرنگ شده است. و با وجود اینکه منتقدانی همچنان به‌طور مستقل و مبتنی بر دانش آکادمیک فعالیت می‌کنند، اما جایگاهشان نسبت به گذشته بسیار محدود شده است و از یک مرجع فرهنگی تأثیرگذار به ابزاری کم‌اثر و کم‌صدا تبدیل شده است. در این میان بازتعریف نقد و احیای اعتماد عمومی نسبت به آن، شاید گام کوچکی باشد برای نجات سینما از دام کلیشه، تبلیغات و سطحی‌نگری.

مهاجرت نقد از رسانه به فضای مجازی

در ادامه به روند تغییر بسترهای انتشار نقد، ظهور انسان‌ رسانه‌ها (شخصیت‌های فردی با تریبون مستقل در فضای مجازی)، و چالش‌های نقد غیرآکادمیک می‌پردازم. تا دو دهه پیش، منتقدان سینما در ایران در صفحات رسمی روزنامه‌ها، مجلات تخصصی و برنامه‌های رسانه ملی، با ادبیات و ساختاری جدی به نقد آثار سینمایی می‌پرداختند. اما با گسترش اینترنت و فضای مجازی، نقد فیلم نیز مسیر تازه‌ای یافت؛ مسیری که در آن، هر کسی می‌تواند منتقد باشد حتی بدون دانش آکادمیک یا تجربه حرفه‌ای. این پدیده، نقد سینمایی را به دموکراتیک‌ترین و در عین حال پراشوب‌ترین شکل خود رسانده است.

گذار به فضای مجازی: فروپاشی مرزها، گسترش صداها

در دهه‌های ۶۰ تا ۸۰، ، منتقد شخصی بود با سابقه، دانش سینمایی، و تعهد به استانداردهای نوشتار تحلیلی – نقد در آن زمان بیشتر محصول مطالعه، تجربه، و نثر روشنفکرانه بود تا دیده‌شدن و جذب فالوئر.منتقدانی که در قالب یادداشت، مقاله و مناظره، با نگاهی تحلیلی و گاه تئوریک، نقد را به مثابه یک کنش روشنفکری ارائه می‌دادند.

اما از نیمه دوم دهه ۱۳۹۰، با رواج اینستاگرام، تلگرام و پلتفرم‌هایی چون آپارات، یوتیوب و بعدتر توییتر، صحنه‌ نقد به طرز بنیادینی تغییر کرد. اکنون، دیگر منتقدان قدیمی تنها صداهای موجود نبودند و با مهاجرت نقد از رسانه های رسمی به فضای مجازی؛ اتفاقات تازه ای در نقد افتاد که آن را بیشتر از یک منشاء تک وجهی به یک گفتمان چند وجهی تغییر داد، از جمله ویژگی‌های این مهاجرت؛ حذف واسطه (رسانه) بود. حالا صاحب صدا، مستقیماً به مخاطب متصل میشد و همین نکته سبب شکسته‌شدن زبان رسمی و ظهور لحن محاوره‌ای، شوخی‌محور یا کاملاً شخصی شد و همچنین با توجه به تفاوتی که سیطره‌ی پلتفرم‌ها با محتواهای رسمی رسانه داشتند، مسائلی چون محدودیت زمان، سرعت انتشار، و الگوریتم جذب مخاطب به اولویت اصلی تبدیل شد، این تغییرات سبب ترکیب نقد با سرگرمی، واکنش سریع، و سبک «اکشن- ری‌اکشن» شد.

ظهور انسان‌ رسانه‌ها: منتقدان بی‌سابقه اما پرمخاطب

در فضای مجازی، چهره‌هایی پدید آمدند که نه دانش‌آموخته سینما بودند و نه تجربه نقد در رسانه‌های جدی داشتند؛ اما با قدرت ارتباطی، کاریزما و تسلط بر الگوریتم‌ها، تبدیل به مرجع نقد برای بخشی از جامعه شدند. نمونه‌ایی از این پدیده؛ صفحات اینستاگرامی با هزاران فالوئر که فیلم‌ها را با «زبان کوچه‌بازاری» تحلیل می‌کردند  و یا ولاگرهایی که با نقد تند یا طنزگونه، توجه عمومی را جلب می‌کنند، افرادی که بدون سواد تئوریک، اما با جسارت یا ادعای بی‌پرده‌گویی، مرجع سلیقه بخشی از مخاطبان شده‌اند.

در جایگاهی که انسان، خودش رسانه است. نیازی به تحریریه، سردبیر یا چارچوب ندارد بالطبع این امر، مزایا و معایب بزرگی به همراه دارد که سبب فراگیر شدن نقد غیرآکادمیک شد. نقدی که  فقدان معیار تحلیلی است و بیشتر نقد را به به اظهار سلیقه شخصی بدل کرد که از آسیب‌های آن حذف زمینه تاریخی و فرمی فیلم بود که در این شیوه آثار بدون توجه به ژانر، زمینه تولید، یا سبک فیلم‌ساز قضاوت می‌شدند و جریان توهین یا داوری سطحی فیلم‌ها باب شد و جایگاه منتقد را به ژست یا حمله تقلیل داد. این در حالی است که نقد آکادمیک، اگرچه کمتر مخاطب دارد، اما هنوز تلاش می‌کند فیلم را درون یک چارچوب دانشی بررسی کند؛ رویکردی که در رسانه‌های رسمی رو به افول گذاشته و در فضای مجازی به حاشیه رفته است.

آیا می‌توان پل زد؟

در این میان برخی منتقدان حرفه‌ای نیز به فضای مجازی آمده‌اند و تلاش کرده‌اند که از قالب خشک مقاله خارج شده و نقد را در قالب ویدیو، پادکست، یا پست‌های تحلیلی ساده‌شده عرضه کنند. باید پذیرفت مهاجرت نقد از مجلات رسمی به پلتفرم‌های شخصی، یک واقعیت توقف‌ناپذیر است. مسأله اصلی این نیست که نقد باید صرفاً آکادمیک باشد یا صرفاً عامه‌پسند؛ بلکه چالش اصلی در حفظ جدیت، استقلال و تأثیرگذاری نقد در دنیای امروز است. نقد موفق زمانی باقی می‌ماند که بتواند میان زبان تخصصی و نیازهای مخاطب عام تعادل برقرار کند؛ نقدی که نه تنها در چارچوب‌های دانشگاهی محصور شود، بلکه توانایی ارتباط مؤثر با طیف گسترده‌تری از مخاطبان را داشته باشد. ارتباط میان منتقدان و فیلم‌سازان نیز همواره پیچیده و چندلایه بوده است؛ گاهی در هماهنگی و هم‌نفسی، و گاهی در تقابل و چالش. این دو گروه، هر یک به نحوی در شکل‌دهی به فرهنگ سینمایی تأثیرگذارند، اما نقد حرفه‌ای تفاوت بنیادینی با نقد عام یا نقدی که توسط هر کسی مطرح می‌شود، دارد و این تفاوت این است که نقد حرفه‌ای به جای قضاوت،  داوری با کلماتی منقطع که سعی دارد تکلیف فیلم را مشخص کند، که عمدتا در ادبیات مسعود فراستی به شدت یافت میشود، نقد حرفه ای گفتمان ساز است، یعنی یک اثر هنری و یا فیلم را بهانه میکند تا گفتمانی پویا را شکل دهد. نقد حرفه‌ای فراتر از اظهار نظر ساده می‌برد و آن را به گفتگویی سازنده و آگاهانه تبدیل می‌کند. آینده نقد و سینما به شدن در پیوند با توانایی مخاطب‌سازی است؛ آینده‌ای که در آن مرز میان تحلیل‌گری و ارتباط مؤثر با مخاطب دوباره تعریف می‌شود. نقدی که علاوه بر دانش تخصصی، توانایی بهره‌گیری از رسانه‌های نوین برای انتقال پیام خود را دارد، قادر خواهد بود جایگاه جدی، مستقل و تأثیرگذار نقد و سینما را حفظ کند.

از تحلیل سینمایی تا نمایش برای وایرال‌شدن

همان طور که پیش‌تر گفته شد، نقد فیلم، زمانی در سینمای ایران شأن و وزنی خاص داشت. منتقد، نه‌فقط داور یک اثر، بلکه راهنمای مخاطب برای درک بهتر روایت، فرم، و جهان فیلم بود. اما در سال‌های اخیر، مرز میان نقد مستقل، نقد تبلیغاتی (پوششی) و نقد نمایشی برای وایرال‌شدن چنان درهم تنیده که تمایز آن‌ها سخت شده است.

وابستگی برخی منتقدان به جریان‌های خاص، و تغییر رویکرد نقد از تحلیل به جنجال،خطوط قرمز و ملاحظات رسانه‌ای، تمرکز مخاطب عام بر برخی نقدهای بی‌اعتبار؛ باعث بی‌اعتمادی مخاطب به نقد، و سقوط جایگاه آن به سطح ابزار تبلیغات یا جنجال‌های لحظه‌ای شده است.

علیه فیلم یا در حمایت از خودی‌ها

نقدهای پوششی، که گاه با نام نقدهای سفارشی نیز شناخته می‌شوند، نوعی نقدند که نه از دل تحلیل، بلکه از دل وظیفه بیرون می‌آیند. در این سبک از نقد، منتقد موظف است از فیلمی که به آن دعوت شده، تعریف و یا تخریب کند و در این راه عناصر مهمی چون روایت، شخصیت‌پردازی یا فرم نادیده گرفته می‌شوند، چون هدف حمایت و یا عدم حمایت است، نه بررسی. گاه رابطه‌ شخصی منتقد با عوامل فیلم، باعث می‌شود نقد به روابط عمومی فیلم تبدیل شود. در بسیاری از موارد، این نقدها در روزنامه‌ها یا پلتفرم‌های شبه‌رسمی منتشر می‌شوند و مخاطب به‌درستی درمی‌یابد که با یک تحلیل بی‌طرف و صادقانهطرف نیست، بلکه با یک تریبون تبلیغاتی روبه‌روست.

قطب‌بندی و گروه‌بندی در نقد

یکی دیگر از آسیب‌های جدی نقد امروز ایران، گروه‌بندی سیاسی، فرهنگی یا سینمایی منتقدان است. برخی منتقدان فیلم‌ها را نه براساس ارزش هنری، بلکه براساس اینکه متعلق به کدام طیف فکری، جناح فرهنگی یا فرد خاص هستند، تحلیل می‌کنند. مثلا به دلیل اینکه کارگردانی در در جبهه خاصی قرار دارد، فیلم او تحسین و یا مورد هجمه قرار می‌گیرد، حتی اگر از نظر ساختار و روایت موفق باشد، اما چون به جریان مقابل تعلق دارد، بدون ملاحظات تئوریک اثرش داوری می‌شود. در این فضای قطبی، نقد دیگر ابزاری برای کشف حقیقت نیست، بلکه سلاحی برای مبارزه یا وفاداری به گروه است.

نقد برای وایرال‌شدن/ نمایش به‌جای تحلیل

نمونه بارز این پدیده، سبک نقد مسعود فراستی است. فراستی که پیش‌تر در برنامه‌های تلویزیونی با ادبیاتی تند، بدون ارائه تحلیل ساختاری، و با جملات قطعی مانند «این فیلم هیچ است»، «آشغال» یا «افتضاح» شناخته می‌شود، عملاً نقد را به نمایش بدل کرده است. هدف او از این ادبیات صرفا جذب توجه، وایرال‌شدن در فضای مجازی، و ساخت یک شخصیت رسانه‌ای است. در چنین نقدهایی؛ تحلیل دقیق فیلمنامه، بازی‌ها، میزانسن و روایت وجود ندارد. جملات کوتاه، جنجالی و با قابلیت بازنشر گسترده جای آن را گرفته‌اند و نقد به ابزار خودنمایی منتقد تبدیل می‌شود، نه بررسی فیلم و نکته نگران‌کننده‌تر آن است که این سبک، تقلید می‌شود. اکنون افراد زیادی در فضای مجازی، به تقلید از فراستی، بدون دانش و تحلیل، فقط موضع تند می‌گیرند تا دیده شوند.

قربانی این وضعیت کیست؟

در فضای آشفته‌ای که نقد نه صادق است و نه ساختاری، دو قربانی اصلی وجود دارند؛ مخاطب معمول که نمی‌تواند به نقدها اعتماد کند، چون نمی‌داند منتقد واقعاً چه فکر می‌کند یا چرا چنین نظری دارد و همچنین فیلم خوب که ممکن است توسط موجی از نقدهای گروهی یا نظرات سطحی نادیده گرفته شود، چون در بازی روابط حضور ندارد.

آینده نقد در سینما؛ بازگشت به متن یا انقراض تدریجی؟

در جهانی که هر کسی تریبون دارد، منتقدی که نقد را جدی نمی‌گیرد، خود را هم بی‌اعتبار می‌کند. اکنون برای احیای جایگاه نقد در سینمای ایران، شاید نیاز است که به دورانی برگردیم که منتقدان با سواد تحلیلی و آموزش رسمی با ادبیات تئوریک فیلم ها را نقد میکردند و از داوری و یا روشن کردن تکلیف یک اثر با چند جمله کوتاه و منقطع پرهیز داشتند. همچنین شفاف‌سازی درباره وابستگی‌های رسانه‌ای منتقدان، تفکیک نقد تحلیلی از تبلیغ و واکنش‌های احساسی و در نهایت، مطالبه‌گری مخاطب برای خواندن نقدهایی که فراتر از دوست داشتن یا نداشتن هستند، موثر است.

نقد فیلم زمانی نقش میانجی میان اثر هنری و مخاطب را ایفا می‌کرد؛ یک تحلیل‌گر آگاه و مستقل، روایت، فرم و مفهوم را کالبدشکافی می‌کرد تا بیننده بتواند بیشتر ببیند و عمیق‌تر درک کند. اما امروز، در عصر سرعت، هیجان، و رسانه‌های اجتماعی و در فضای فرهنگی امروز، نقد فیلم بیش از آن‌که کنشی تحلیلی باشد، به واکنش‌های لحظه‌ای، نظرات کلی و محتواهای وایرال‌شونده تبدیل شده است. البته مخاطب نیز اغلب علاقه‌ای به خواندن یا شنیدن تحلیل عمیق ندارد و ترجیح می‌دهد در چند استوری بداند «فلان فیلم خوب است یا بد؟» این فضای جدید، نقد را از یک متن اندیشه‌ورزانه، به یک پاسخ فوری به نیاز عاطفی مخاطب تبدیل کرده است. این نسل جدید و تغییر مدل مصرف نقد زمان و علاقه‌ی لازم برای خواندن نقد مفصل و تحلیلی ندارد. در چنین فضایی، نقد به‌عنوان یک گفت‌وگوی پیچیده در باب هنر، جای خود را به قضاوت‌های شتاب‌زده و رقابت برای توجه داده است. با این حال باید پرسید؛ آیا نقد، در حال انقراض است؟ نه لزوماً. شاید بهتر باشد بگوییم که نقد در حال تغییر زیست‌بوم است. بسیاری از منتقدان حرفه‌ای به قالب‌های جدید (پادکست، ویدیو، لایو، بولتن دیجیتال) روی آورده‌اند و در تلاش‌اند که زبان نقد را ساده‌تر اما همچنان دقیق نگه دارند همچنین نشریات تخصصی همچنان هرچند محدود، اما جدی و پایدار فعالیت می‌کنند، شاید بتوان گفت؛ نقد در انقراض نیست، بلکه مجبور به «بازتعریف» خود در فرم، در زبان، و در بستر است. نقدی که پس از گذار از این دوره مخاطب جدی را با جذب خواهد کرد. در اینجا بازگشت به متن، یعنی بازگشت به نقدی که از دل فیلم بیرون می‌آید. نه از سلیقه‌ی فردی، نه از دستور روابط عمومی، و نه برای وایرال‌شدن. نقدی که روایت را می‌خواند، فرم را تحلیل می‌کند، و جایگاه فیلم را در تاریخ و جامعه بررسی می‌کند.

آینده‌ای دوشاخه برای نقد سینمایی

نقد واقعی، دیگر نمی‌پرسد «این فیلم خوب است یا بد؟» بلکه می‌پرسد: «چرا این فیلم چنین است؟ چه می‌گوید؟ چگونه می‌گوید؟» نقد، اگر اصیل باشد، به مخاطب کمک می‌کند ببیند  نه اینکه صرفاً قضاوت کند. اما این بازگشت به نقد عمیق تنها در یک صورت ممکن است: زمانی که مخاطب دوباره میل به فهمیدن را در خود زنده کند، و همچنین رسانه‌هایی نیز وجود داشته باشند که فرصت و تریبون بیان چنین نقدی را فراهم آورند. با این پیش فرض اکنون نقد در آستانه‌ دو مسیر است؛ مسیر اول؛ نقد به‌عنوان محتوای مصرفی؛ واکنشی تند، سریع و قابل وایرال‌شدن. در این مسیر، نقد به ابزاری برای دیده‌شدن تبدیل می‌شود و از معنا تهی می‌گردد.

مسیر دوم؛ نقد به‌مثابه نوشتار اندیشه‌ورزانه؛ نقدی که آموزش می‌دهد، تأمل برمی‌انگیزد و به گفتمان فرهنگی عمق می‌بخشد. هرچند در قالب‌هایی تازه‌تر از گذشته.

بازگشت به متن یا محو در هیاهو

در پایان، باید گفت؛ نقد نمی‌میرد، اما اگر توازن میان مخاطب‌سازی و وفاداری به متن را از دست بدهد، دچار بی‌اعتباری وم زوال مخاطب خواهد شد. امروز، بیش از هر زمان دیگر، نیاز داریم که نقد از سر و صدای بی‌پایان شبکه‌های اجتماعی عبور کند و دوباره به جوهره‌ی اصلی‌اش برگردد: گفت‌وگو، تحلیل، و درک دقیق‌تر سینما.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

آخرین اخبار

پربازدیدها