به گزارش خبرگزاری صبا، محمدرضا حقدوست، پژوهشگر، مدرس و نویسنده به بهانه سالروز ملی بزرگداشت حکیم عمر خیام یادداشتی را نوشته است که متن آن به شرح زیر است:
«حکیم عمر خیام از جمله شخصیتهای چالش برانگیز علم و ادبیات ایران است. هنوز در هویت شناسی خیام آنقدر موجهای مدعی می خروشند و سرانجام به صخره های بی حاصلی اصابت می کنند که گویی پیر نیشابور گوهر وجود خود را درون صدفی نهان کرده که هر کس را دستیابی به آن مروارید نشاید. حتی منابع دست اول معدود و اندکی که از زندگی خیام در دست داریم متاسفانه پازل جادویی ما را تکمیل نمی کند.
قدیمی ترین منبعی که از خیام نام برده است نوشته _جارالله زمخشری_ در کتاب «الزاجر الصغار عن معارضه الکبار» هست، همچنین بیهقی و نظامی عروضی از ملاقاتشان با خیام حکایت می کنند ولی نکته قابل توجه آن است که هیچکدام از او به عنوان شاعر نام نمی برند.
اولین باری که یک رباعی پارسی به نام خیام ثبت شد در کتاب «التنبیه بعض الاسرار المودعه فی بعض سور القرآن الکریم» نوشته _امام فخر رازی_ بود.
در «مرصاد العباد» اثر نجم الدین رازی ما تصویری جدید از خیام می بینیم. او خیام را فلسفی ای گمگشته و بیچاره ای گمراه می خواند اما چند سال بعد عبدالقادر اهری در کتاب «البلغه فی الحکمه» تصویری محترم و باشکوه از خیام ارائه می دهد. پیر فرزانه تاریخی را در گردباد وجودش می گرداند و به مبدا نمیرساند. خیام خود را شاگرد شیخالرئیس ابنسینا می دانست و همچنین امام محمد غزالی در سفرش از طوس به نیشابور جهت کسب معرفت و سعادت با خیام ملاقاتی داشته و بنا بر منابعی او از مکتب خیام درس ریاضی و اخترشناسی آموخت.
روزگار پیر نیشابور با فراز و فرود های تاریخی عجیبی همراه بود از جمله کشاکش اجتماعی و سیاسی سقوط دولت دیلمی شیعه آلبویه و قیام سلجوقیان و طغرل بیک از نوادگان سلجوق که پس از شکست سلطان محمود غزنوی در نیشابور بر تخت نشست و این وقایع همزمان بود با ظهور اسماعیلیان در ایران و کشاکش برقآسای جنگهای صلیبی در فضای جهانی. این وقایع سیاسی مرکز توجهات را از اهالی علم و ادب برداشت و بر حوادث سیاسی کشور متمرکز کرد.
از جمله مهمترین اقدامات عمر خیام تنظیم تقویم جلالی در زمان ملکشاه سلجوقی بود. گاهشماری که به مراتب دقیقتر از گاهشمار میلادی است. در تقویم جلالی که حاصل تحقیقات خیام به حمایت وزیر ملکشاه خواجه نظام الملک بود؛ هر پنج هزار سال یک روز اختلاف وجود دارد این در حالی است که در تقویم گریگوری هر ده هزار سال سه روز اختلاف وجود دارد. مراتب علمی خیام چنان بود که عدهای معتقدند وی در علوم ریاضی و نجوم تحولی شگرف و انقلابی تکرار نشدنی به پا کرد و عده ای حتی مثلث پاسکال را مثلث خیام می نامند.
اما در کنار تمام این ها، خیام جادویی دیگر دارد و معانی عمیق و ژرفی از آفرینش، جهانبینی، مرگ و زندگی در قالب کلماتی موزون و وزین بیان می کند. رباعیات خیام نه تنها در ایران بلکه در سطح جهان؛ منحصر به فرد بوده و تاثیر شعر خیام بر نویسندگان بزرگ جهان مشهود است. ریشه های تفکر خیام در تفکر نویسنده خوشذوق «ماجراهای تام سایر» و «هاکلبری فین» و «نشسته به روی می سی سی پی» مارک توین آمریکایی نخستین نویسنده ای که داستانش را تایپ کرد، مشهود است.
نخستین بار رباعیات خیام توسط ادوارد فیتزجرالد به زبان انگلیسی ترجمه و به جهان غرب تقدیم شد و خیام را به اسطوره ای از فلسفه شرق بدل کرد. دو شخصیت تاثیرگذار تاریخ مارتین لوتر کینگ جونیور که رهبر جنبش حقوق مدنی آمریکاییهای آفریقاییتبار بود و یک روز پس از سخنرانی جنجالی اش توسط شلیک گلوله ترور شد و همچنین آبراهام لینکلن جمهوریخواه، که شانزدهمین رییس جمهور ایالات متحده آمریکا بود و در سالن تئاتر فورد توسط گلوله ترور شد؛ هر دو عادت داشتند پیش از خواب رباعیات خیام را مطالعه کنند.
خیام در رباعیات خود چند درس دلافروز و چند پند دلانگیز می دهد که هر کدام اگر جامه عمل بپوشند؛ زاویه نگاه ما را به جهان زیبنده تر می کنند.
خیام ریاستیز است او از ریا پرهیز می کند و با کلماتی طنز، طعنه به زاهدان ریاکار و واعظان سالوس می زند. روزگار خیام روزگار تزویر مآبی و ریا صفتی بود. پیر فرزانه سخت ازین روزگار می نالد:
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
و آنگاه پرده از باطن واعظان سالوس بر می دارد و آن هنگام کاخ تزویر منفعت طلبانی که در جامه دین تیشه بر ریشه می زنند را ویران می کند و می سراید:
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
عده ای خیام را متاثر از فلسفه اپیکوریسم (لذت گرایی) یونانی می دانند. اپیکوریسم برخلاف باور اشتباه عامه که معتقدند منظور از لذت گرایی؛ عیاشی و بیخیالی است، بر لذت روحانی تاکید دارد نه جسمانی. اپیکوریسم لذت را به دو دسته متحرک و ساکن تقسیم می کند و هر لذتی که با رنج همراه باشد را نکوهش می کند. لذت هایی چون لذت خوردن، لذت جاه و مقام، لذت جنسی و … که متحرک هستند و با رنج همراه می شوند اما در مقابل لذت هایی مثل حس سلامتی و امنیت که لذت های ساکن اند. در واقع اپیکوریسم فلسفه ضدرنج و شادمانی روح است.
خیام همواره هشدار می دهد از زندگی در لحظه لذت ببرید و فکر دیروز و فردا را رها کنید؛ چون آنچه گذشته تغییر نمی کند و آنچه نیامده دست تو نیست. پس آنچه که تو بر آن مختاری امروز است:
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
پیرفرزانه می گوید قدر عمر را بدانید و غم هر چه در این فلک هست به سینه نزنید چرا که یکبار به دنیا می آیید؛ پس از این آمدن چنان لذتی ببرید که تکرارش ناممکن شود:
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
خیام به پادشاهان و سران و سروران هشدار می دهد که بر مردم ظلم نکنند چرا که فردا روز با هزار سالگان در یک خاک فرو می روند و سرانجام هر که باشند؛ خواه بهرام گور، چنگیزمغول، هیتلر یا صدام عاقبتشان مرگ است و یادگار بدنامی.
آن کاخ که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
خیام جهانیان را به میخانه عشق دعوت می کند تا شراب مهربانی را در پیاله های قلبشان بریزند و جهانی را از عشق و صلح آکنده سازند:
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز میفروشان کایشان
بِه زانکه فروشند چه خواهند خرید؟
پیر نیشابور چنان از شراب مهربانی مست می گردد که از خواب خوش مستی بیدار نمی گردد و در راه خود چنان ثابت قدم می ایستد و قدر عمر خود را در لحظه می داند که پایکوبان می گوید:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
خیام در نهایت پس از طعن زاهدان سالوس و هشدار به تختنشینان کاووس، مدح و ثنای بهار و ساقی و شراب عشق و شِکوِه از آمدن و رفتن و دایره گردون، دل خود را سرزنش می کند که به ادراک معما نرسید و گفتگویش در پس پرده ازل باقی ماند. خیام پس از همراهی قافله عمر و گوش سپردن به مردمی که او را به غلط فلسفی می خواندند به گوشه ای می نشیند. قلم و کاغذ به زمین می نهد و به کوزه ای که در بازار از کوزهگری خریده بود؛ عمیق خیره می شود و آهی از دل می کشد و می سراید:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که برگردن یاری بودهست»
انتهای پیام/
There are no comments yet