خبرنگار رادیو و تلویزیون صبا، سعید فرهادی نویسنده سریال «شرم» به کارگردانی احمد کاوری و تهیهکنندگی امیرپوروزیری که این شب ها از شبکه سه سیما در حال پخش است، در صفحه شخصی خود در فضای مجازی در اعتراض به حریف و قلع و قمع فیلمنامه این سریال متنی را منتشر کرد.
وی نوشت: «شرم»ی که این روزها از آنتن صداوسیما در حال پخش است! نزدیک به سه سال تمام وقت و انرژی و جسم و جانت را صرف تحقیقات بر روی جزییات میکنی و بارها کلمه به کلمه فیلمنامه را محک میزنی تا از هر نظر موی لای درزش نرود و چیزی از منطق، جذابیت و اصول زیباییشناختی کم نگذاشته باشی؛ تا سریالی بسازی در خور شان و شعور مخاطب اما ناگهان سروکله کارگردانی دست نشانده پیدا میشود؛ مهم نیست چه قدر کارنابلد و بی دغدغه مهم این است که «خودی» باشد تا زورش به تمام اصول اخلاقی، حرفهای و حقوقی بچربد!
میخواهی عطای کار را به لقایت ببخشی. به مدیران پیشنهاد میکنی چندرغاز پیش قسطی که دو سال پیش برای شروع کار گرفتهای را با تمام بهره هایش باز پس دهی تا دست از سر فیلمنامه ات بردارند. اما گویا لقمه چرب و نرمی گیر آوردهاند و حسابی هم دندانشان را تیز کرده اند.
نام سریالت را به «شرم» تغییر می دهند و تولید را شروع می کنند. هشت ماه در بی خبری متلق به سر می بری؛ حتی نه یک پیامک ساده از میان چهل پنجاه نفر عواملی که به به و چه چه شان برای فیلمنامه مدام به گوشت می رسد! شاید هم فکر می کنند بهتر است سر راه مال باخته آفتابی نشویم! ای کاش از نامی که بر سریالشان گذاشتهاند، ذره ای در وجودشان یافت می شد.
بالاخره کار به موعد پخش می رسد و بار دیگر تجربه های تلخ پیشین تکرار می شود؛ این درد مشترک بسیاری از فیلمنامه نویسان.
با سریالی مواجه می شوی که نه می شناسی اش از فرط تحریف و قلع و قمع و به بیراهه رفتن، نه حتی تحمل دیدنش را داری از فرط بی منطقی، بی هنری، سخیف بودن و کم فروشی که در لحظه لحظه اش موج میزند؛ از تولید و کارگردانی و بازیگری و فیلمبرداری بگیر تا موسیقی و طراحی صحنه و لباس.
آیا تمام این عوامل افراد کارنابلدی هستند. بعید است چنین باشد زیرا بارها آثار و نتایج قابل قبولی از برخی شان دیده ایم؛ منتهی نکته اینجاست که آب از سرچشمه گل آلود است! چه بسیار متن های سربلندی که زیر چرخ دهنده های این سیستم معیوب به آثاری سطح پایین و بی ارزش تبدیل شده اند و چه دردناک است این جمله پر تکراری که از دهنشان شنیده می شود: «مردم این چیزها را نمی فهمند!»
منطق و الزامات اولیه دراماتیک که در کلاس های مقدماتی این رشته تدریس می شوند، پیشکش؛ چیزهایی در کار می بینی که از بدیهیات زندگی واقعی و روزمره هم فرسنگ ها فاصله دارد و حتی کودکان نابالغ را به شگفت می آورد. جوابی برای سوالات مخاطب که سردرگم مانده اند.
بر سر فهم تناقضات و ایرادات کار نداری زیرا می دانی توضیح وقایعی که رخ داده، برایشان بیشتر شبیه فرافکنی به نظر می رسد و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت؛ مگر از مردمی که مدت هاست اعتمادشان پایمال شده است و به هر توضیحی بدگمانند، انتظاری غیر از این می توان داشت.
دیگران احتمال ویران شدن آینده کاری ات، به محاق رفتن طلب هایت از صداوسیما را و هجمه دروغ ها، افطراها و تخطئه هایی که به سویت روانه خواهند کرد را، و البته تلخ تر از همه شنیدن نشدن در این بلبشوی رسانه ای و خبری را به یاد می آورند. اما آینده و سرمایه زندگی تو را هنر و قلمت تضمین می کند، نه باج دهی به بی هنران!
با قاطعیت درخواست می کنی نامت به عنوان نویسنده از تیتراژ سریال حذف شود تا لااقل مهر تاییدی بر این محصول ناسالم نباشی و در صف آن ها که منتقدشان هستی قرار نگیری. ولی باز هم اعتنایی نمی شود. پس تنها کاری که می توانی بکنی این است: از محتوایی که در حال پخش است تبری بجویی و به هر کسی که صدایت را می شنود توصیه کنی اگر برای فهم و شعور خود و اطرافیانش احترام قایل است پای تماشای چنین آثار پایمال شده ای ننشینند.»
انتهای پیام/