به گزارش صبا، مراسم چهارمین دوره جایزه و نشان ابوالحسن نجفی روز سهشنبه هفتم بهمنماه ۱۳۹۹در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. این جایزه هر سال به بهترین ترجمه رمان یا مجموعه داستان کوتاه سال تعلق میگیرد. هیات داوران متشکل از ضیا موحد، مهستی بحرینی، عبدالله کوثری، حسین معصومی همدانی، موسی اسوار، ابوالفضل حری و آبتین گلکار، جایزه ویژه نجفی را به پاس کارنامه پربرگ و بار در عرصه ترجمه به علیاصغر حداد تقدیم کردند و محمدرضا ترکتتاری را برای ترجمه رمان «استاد پترزبورگ» بهترین مترجم سال معرفی کردند.
همچنین به برگزیدگان این جایزه نشان ابوالحسن نجفی و صد میلیون ریال وجه نقد اهدا شد.
در ابتدای این مراسم علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، در بخشی از سخنان خود اظهار کرد: بخش بزرگی از مخاطبان ما مخاطب ادبیات جهاناند. در رویدادها و تخفیفهای مناسبتی مثل بهار یا پاییز کتاب یا نمایشگاههای کتاب معمولا اقبال خوانندگان به ادبیات جهان در صدر است. هرساله آثاری بسیاری از زبانهای مختلف به فارسی ترجمه و منتشر میشود. شمار زیاد این آثار نقد و بررسی و ارزیابی درونمایه و کیفیت ترجمه آنها را ضروری میکند. چراکه بسیاری از مخاطبان ایرانی از وضعیت ترجمه این آثار آگاهی چندانی ندارند و متاسفانه نقد ترجمه در مطبوعات، نشریات و رسانههای مکتوب و تصویری ما هم کمتر دیده میشود که مخاطب بتواند از آن طریق به میزان، عیار یا سنجشی برای اینها دسترسی داشته باشد. همچنین، به ندرت نهادها، دانشگاهها، مراکز ادبی و منتقدانی به آثار ترجمه شده ادبیات جهان میپردازند و آثار خوب را به مخاطبان معرفی میکنند. در برخی مجلات تخصصی یا عمومی این موارد به چشم میخورد، اما این بهاندازه مطلوب نیست.
او بیان کرد: جایزه ابوالحسن نجفی در سه سال گذشته بر این اساس پایهگذاری شد که مترجمان جوان و توانا به جامعه فرهنگی و کتابخوان معرفی شوند و خوشبختانه در این سه دوره در این امر موفق بود. به گفته خود این برگزیدگان و جامعه فرهنگی این جایزه در معرفی بیشتر آثار این مترجمان نقش داشته است. از دوره گذشته به جز معرفی مترجمان خوب و جوان به جامعه، در این جایزه از یک مترجم پیشکسوت هم با توجه به کارنامه ترجمه او تجلیل میشود.
او در پایان ضمن تشکر از امید طبیبزاده برای اهدای بخشی از جایزه تشویقی کتاب سال به جایزه ابوالحسن نجفی عنوان کرد: امسال براساس فراخوان مرکز فرهنگی شهر کتاب صد اثر منتشر شده در سال ۱۳۹۸ به دبیرخانه این جایزه رسید و ارزیابی و بررسی شد. از هیات داوران تشکر میکنم. امسال کار برای ما بسیار سخت بود. چراکه هم تعداد کتاب زیاد بود و هم امکان برگزاری جلسه حضوری نبود و نمیتوانستیم به راحتی بحث و گفتگو کنیم. اما از طریق فضای مجازی این بحث و گفتگوها را ادامه دادیم.
گفتگو در عروض
ضیا موحد اظهار کرد: دوستی من با ابوالحسن نجفی سه دوره دارد. دوره اول به سالهای ۴۱ الی ۴۲ بازمیگردد. دوره دیگر دوره تهران است که جمعیت جنگ متفرق شده بودند و نجفی در فرانکلین بود، حقوقی گرفتاریهایی داشت و با ما در تماس نبود، میرعلایی بود و بعدا با پرویز مهاجر آشنا شده بودیم اما رابطه من با نجفی خیلی تفاوت میکرد و خود به خود عمقی یافت. همیشه هرجا نجفی بود، فرهنگ هم همانجا بود. نمیشد پراکندهگویی کرد. گاهی اوقات اگر در جلسهای حرف جالبی زده نمیشد، او اظهار نگرانی میکرد و میگفت، مثل اینکه دوستان کار نمیکنند و زحمتی نمیکشند. او توقع داشت که کاری بکنیم و این خود به خود تحرک ایجاد میکرد اما آنچه باعث شد دوستی ما عمیق شود، مساله عروض بود.
وی عنوان کرد: مساله عروض به شکلی که نجفی آن را مطرح کرد، در کشورهای دیگر سابقه داشت و فقط در انگلیسی نظریههای زیادی درباره وزن اشعار و ساختار و تغییرات آن مطرح شده بود. نجفی این بحث را شروع کرد و کار را خیلی دقیق پیش برد. از من هم به جای شاهد یا داور استفاده میکرد. بدین معنا که او برای سنجیدن هموزن بودن یک مصراع با مصراع دیگر از نیمخط و نیمدایره استفاده میکرد و من چون از کوچکی با شعر قدیم آشنا شده بودم، گوشم آشنا بود و میتوانستم به فوریت بگویم ۲ مصرع هموزن هستند یا نه. برای همین، در اینگونه مباحث با آقای نجفی گفتگو داشتیم و این دوستی ما را عمیق کرد.
موجد در پایان خاطرنشان کرد: به موازات درگیر شدن نجفی با وزن من به همان اندازه در کارهای خودم از وزن دور شدم و تقریبا معتقد شدم که شعر باید وزن طبیعی داشته باشد، نه وزن عروضی. یادتان باشد که وزنی که نجفی بر آن کار میکرد، هنوز وزن المعجمی بود و همان کلماتی که در اوزان قدیم در شعر نمیآمد، در عروض نیمایی هم نمیتوانست بیاید. بنابراین، دامنه واژگان بهاندازه المعجم بود. ولی کارهای او مافوق این چیزها بود. به هر صورت، من به وزن تقریبا سپید آمدم و کمکم معتقد شدم که شعر نو شعری است که این پیرایهها را نداشته باشد. جایی دیگر گفتگوی ما با ابوالحسن نجفی درباره عروض پایان گرفت.
تکوین نثر فارسی
امید طبیبزاده در بخشی از سخنان خود اظهار کرد: نجفی تصریح میکرد که مترجم در ایران هم باید پژوهشگر باشد هم روشنفکر. مترجم ماشین ترجمه نیست که وظیفهاش ترجمه باشد، بدون اینکه کتاب بخواند. او نباید فقط همان کتابی را بخواند که ترجمه میکند و آن هم غالبا همزمان با ترجمه. خود نجفی وقتی در ۱۰، یازده سالگی برای مداوای مادر به تهران میآید، برای یافتن کتابی که جلد اول آن را خوانده بود و ناشر جلد دوم آن را به اصفهان نفرستاده بود، تا حوالی استانبول به دنبال ناشر میرود. او تا این حد به رمان و ترجمه علاقهمند بود. وقتی علت این میزان علاقهمندی را میپرسیدم، میگفت که برای فرار از ملالی حاکم بر زندگیمان به رمان و فیلم پناه میبردیم و تا همیشه این نظر را داشت. واقعیت این است که در سالهای نوجوانی او ایران کمکم با مظاهر تمدن غرب آشنا میشد و کسانی که در معرض این تحول بودند بیشتر احساس ملال و افسردگی میکردند و بهدنبال تغییراتی بودند که از طریق رمان و فیلم میتوانستند در زندگیشان به وجود بیاورند.
او بیان کرد: ورود رمان در مقام ژانری ادبی در عرصه ادبیات فارسی ماجرای خیلی جالبی دارد. تا ما از آن نثر آغازین اسکندر میرزا و امیر ارسلان نامدار و حسین کرد شبستری به نثری برسیم که هدایت و آلاحمد در رمانهای تالیفی ما به کار میبرند، نزدیک به نیمقرن طول میکشد. شروع این جریان با ۲ شیوه نوشتن است که یکی شیوه میرزا حبیب اصفهانی و دیگری شیوه محمدطاهر میرزا اسکندری است. هردوی اینها شجاعانه از نثر مغلق ادبی و عربی عهد قاجار و حتی صفوی دور شدند و به سمت زبان گفتار آمدند که این در آن زمان و آن فرهنگ اقدامی ساده نبوده است. تفاوت عظیم بین این ۲ این است که وقتی کتابهای میرزا حبیب اصفهانی را میخوانید، احساس نمیکنید ترجمه است. بلکه انگار حکایتی فارسی است. این ترجمه بوی تالیف میدهد. درحالیکه نثر محمدطاهر میرزا اسکندری بدان معنا تالیفی نیست. در این نثر، نوعی گرتهبرداری میبینیم. البته نه در معنای بد، بلکه به معنای نوعی انتقال روح آن فرهنگ به فرهنگ دیگر.
او ادامه داد: این زبان برای آنکه برای بیان مفاهیم جدید و این ژانر جدید آماده بشود به امکاناتی نیاز دارد که باید از جایی فراهم بکند. زبان گفتار بیگمان مهمترین منبع برای ایجاد این زبان است. اما نجفی آن را کافی نمیداند و میگوید، چون رمان با لایههای اجتماعی و افراد گوناگون سروکار دارد، ما به شیوهها و سبکهای متعدد نیاز داریم. بنابراین، زبان ادبی هم میتواند یکی از امکانات زبانی مترجمان و نویسندگان رمان باشد. او در همان مصاحبه مثالهای متعددی میزند و وظیفه مترجم را استخراج امکانات بالقوه و کارآمد از متون ادبی و به کار گرفتن آنها میداند. علاوه بر اینها، امکان سوم خود زبان مبدا است. همان زبان فرهنگی که نثر میرطاهر را از نثر میرزا حبیب جدا میکند، میتواند در مقام امکانی مورد استفاده قرار بگیرد که روح آن فرهنگ را منتقل میکند. نجفی از ضربالمثلهای انگلیسی و فرانسوی مثال میآورد و در نهایت توضیح میدهد آنجا که معادلیابی در زبان مبدا روح زبان مقصد را منتقل نکند، قطعا گرتهبرداری مفید است و باید صورت بگیرد.
او در پایان گفته حبعلی موجانی را درباره وجه روشنفکری ابوالحسن نجفی نقل کرده و تاکید کرد: بههرحال، اگر بین مترجم و جامعه خودش پیوندی نباشد، نمیتوان عنوان روشنفکر را به او اطلاق کرد و من فکر میکنم که این یکی از بزرگترین درسهایی بود که مترجمان ما باید از آقای نجفی بگیرند.
مترجمان همه مثل هم ترجمه میکنند
موسی اسوار در بخشی از سخنان خود اظهار کرد: در این دوره آثار بیش از ۲ برابر و نیم دوره قبل بود. در دوره قبل حدود چهل اثر به دبیرخانه رسیده بود که در این دوره به حدود صد اثر رسید. به تبع همین، تعداد آثار راه یافته به مرحله دوم هم بیشتر شد. دفعه قبل ما اینقدر درگیر نبودیم. ولی اینبار این آثار بسیار وقت برد، بهخصوص در مرحله دوم. و این نشانه فرخندهای است. از دو چندان شدن اقبال مترجمان و جامعه نشر به این جایزه میتوان نتیجه گرفت که اثر آن را لمس کردند. نکته دوم اینکه در دوره قبل از ناشران و بیتوجهی به ویرایش در آثار گله کردم. حتی اثر برنده هم ویرایش نشده بود و این را در حضور ناشر مطرح کردم. حتی در موردی هم گفتم، خطایی در این اثر دیدم که روح آقای نجفی بالای سرم پرواز میکرد که قدری در این مورد سختگیری کنم. اما این اثر شایستگی، جنبههای بسیار قوی دیگری داشت. ولی در این دوره، در مجموعه سی اثری که دیدم این توجه را بیش و کم حس کردم.
او افزود: نکته سوم درباره این آثار، اقبال بعضی از مترجمان به بازترجمه آثار کلاسیک است. البته تعداد کم است، ولی این را قدمی خوب میدانم. درباره این مسائل دیدگاهها متفاوت است. ولی اگر مترجم هرچند در میانه عمر باشد، بضاعت و توانایی فارسی خوب و تسلط بر زبان اصلی داشته باشد، بسیار خوب است که آثار کلاسیک ترجمه شده، حتی بعضا به قلم استادان، باز ترجمه شود. نسل زبانی قبلا سی سال بوده است و حالا این آثار کلاسیک نیاز به ترجمه مجدد دارند. علیالخصوص اگر بدانیم خود مترجمان و استادان قابل و توانا و ویراستاران طراز اول کشور در ویرایش مجدد آثار خود آنها را از نو ترجمه میکنند. بعضی از مترجمان در میان ما نیستند، ولی مترجمان قابل و توانایی از عهدهی این امر برمیآیند و بعضا امتحان خوبی پس دادهاند.
او در پایان تصریح کرد: دقت و کوشایی مترجمان در این دوره ملموستر بود، هم از نظر انتخاب آثار خوب برای ترجمه و هم کیفیت ترجمه. یک نقد و جنبه کلی هست که همیشه باید مدنظر قرار بگیرد و دغدغه استاد نجفی هم بود. در بخش عمده ترجمهها مترجمان همه مثل هم ترجمه میکنند و زبان فارسیشان بیش و کم شبیه است. من کمتر دیدم که مترجم خلاقیت به خرج دهد یا تعبیر تازهای آفریده و به غنای زبان فارسی افزوده باشد. هنوز این خلا حس میشود که بدنه عمده مترجمان ما با متون فارسی ما، با میراث و ذخیره لغوی و زبانی و تعبیری و بیانی و اصطلاحی فارسی چنانکه باید و شاید مانوس نیستند. من این خلا را در این دوره همچنان حس کردم و امیدوارم روزی برسد که این دغدغه استاد نجفی و هیات داوران کمرنگ شود و بدنه مترجمان ما به سمت تقویت بنیه زبانی و علمی و بیانی خود برود.
مشکل انتخاب بود
حسین معصومیهمدانی در بخشی از سخنان خود اظهار کرد: بسیاری از کتابهای فرانسوی در این سی، چهل سال ترجمه شده است و این جریانی است که به نظرم نسل مرحوم نجفی خیلی در آن تاثیر داشتند. در واقع، ابوالحسن نجفی و چند نفر از مترجمان همزمان او ما را با ادبیات زمان خودمان آشنا کردند. نجفی «بچههای کوچک این قرن» یا « شنبه و یکشنبه در کنار دریا» را در فاصله بسیار کمی از نوشتن آنها ترجمه کرد. البته در آن وقت بودند مترجمانی که کتابهای جدید ترجمه میکردند، ولی انتخابهایشان کیفیت ادبی خوبی نداشت و خودشان هم مترجمان خوبی نبودند. در واقع، نجفی هم از بین کتابهای جدید بهگزینی میکرد هم ترجمه خوبی به فارسی عرضه میکرد و در هر ۲ زمینه هم موفق بود. دیگر مفهوم ترجمه فقط بالزاک یا ویکتور هوگو نبود که بهخصوص درباره نویسندگان فرانسوی در جامعه ما جا افتاده بود. این مفهوم کمکم تغییر کرد و ما به برکت کار نجفی و مترجمان همزمان او مقدار زیادی با ادبیات روز این کشورهای اروپایی و بهخصوص فرانسه زبان آشنا شدیم. به نظرم، این جریان در سالهای اخیر زیادی به افراط کشیده شد، یعنی توجه به ادبیات روز، آنچه تازه از تنور بیرون آمده، پرفروشهای کشورهای اروپایی تا اندازه زیادی ما را از میراث ادبی این ملتها غافل کرده است. نجفی در این حوزه هم کار کرد و یکی از برجستهترین آنها «خانواده تیبو» است که هم به لحاظ صوری و قالب ادبی هم به لحاظ نزدیکی ترجمه به زمان نوشتن یکی از نمونههای برجسته آن است.
او در پایان خاطرنشان کرد: یکی از مشکلات در این دوره جایزه ابوالحسن نجفی مساله انتخاب بود. گزینش یکی از میان آثاری که به مرحله آخر رسیدند، کار آسانی نبود. خیلی از این کارها شایستگی برنده شدن داشتند. ولی متاسفانه باید یک نفر را انتخاب میکردیم و کوشش بر این بود که جایزه به جوانترها داده شود. پس، حقی که باید گزارده میشد، در حق دیگران نشد. برایم جای خوشحالی است که جایزه نجفی در این دوره به مجموعه کارهای علیاصغر حداد داده میشود. او شاید یکی از افرادی است که این ۲ جنبه، توجه به ادبیات روز و توجه به آثار کلاسیک آن زبان، را در نظر داشته است. من فکر میکنم اگر مرحوم نجفی زنده بود این انتخاب را بسیار ستایش میکرد. چون زبان حداد در عین اینکه از آن ۲ منبع بزرگ، یعنی زبان ادبی و زبان مردم، خیلی خوب استفاده میکند، فارسی خیلی درست و جاافتاده و استانداردی است که ابوالحسن نجفی میپسندید.
کلاف درهم واقعیت و خیال
آبتین گلکار درباره «استاد پترزبورگ» گفت: قهرمان اصلی این کتاب نویسندهای است که احتمالا همه کتابدوستان ایرانی با او آشنا هستند فئودور داستایوسکی. کتاب شاخصههای خیلی قدرتمند پستمدرنیستی دارد. مهمترین آنها اینکه ارتباط بین نویسنده و اثر در اینجا قدری متحول میشود و نویسنده تبدیل به موضوع اثر میشود. در این رمان، داستایوسکی ظاهرا برای گرفتن وسایل پسر فوتکردهاش از سفر اروپا به روسیه برگشته است و ماجراهایی را ازسرمیگذراند. کسانی که با زندگی و آثار داستایوسکی آشنایند، سریع اشارات آشکار «استاد پترزبورگ» را به رمان «شیاطین» داستایوسکی تشخیص میدهند. ماجراهایی که در «شیاطین» بهنوعی روایت میشود، در این رمان بهنوعی دیگر بیان میشود.
او افزود: یکی دیگر از شاخصههای پستمدرنیستی این اثر در همآمیختهشدن واقعیت و خیال است. چنانکه ما دیگر نمیتوانیم تشخیص بدهیم که کجا اینها در عالم واقع اتفاق افتاده است و کجا در خیال و به واسطه تخیل. واقعیات زندگی داستایوسکی و شخصیتهای تاریخی دیگر لزوما با آنچه به او نسبت داده شده همخوان نیست یا لزوما به آن شکل اتفاق نیفتاده است، مشابه همه آثار پستمدرنیستی دیگر. ما حتی نمیدانیم خود رمان «شیاطین» را باید واقعیت به حساب آوریم یا خیال. چراکه این رمان خود در واکنش به واقعه تاریخی قتل دانشجویی به نام ایوانف نوشته شده و سیاسیترین رمان داستایوسکی است. در واقع، گروه سیاسی به این علت ایوانف را به قتل میرساند که او از گروه سیاسی بریده است. این قتل در آن زمان خیلی سروصدا میکند و عدهای آن را اقدامی انقلابی میخوانند که هدف انقلابی آن را توجیه میکند. اما داستایوسکی اعتقاد داشت که برای رسیدن به والاترین هدف، یعنی رسیدن به جهانی سرشار از هماهنگی و عدالت، هم نمیتوان قطره اشکی بهناحق از چشم یک کودک ریخت. پس، طبیعتا چنین توجیهی را قبول نمیکند و «شیاطین» را در واکنش به آن واقعه تاریخی مینویسد.
گلکار تاکید کرد: درباره این رمان و شخصیتهای آن میتوان پیش الگوهای تاریخی واقعی در نظر گرفت. نویسنده در همین رمان که بهنوعی بازنمایی واقعیت است، تغییراتی انجام میدهد. به همین علت نمیتوان گفت که این رمان واقعیت است یا نیست و بازنمایی واقعیت است. ولی بههرحال در جایگاه اثری ادبی برای ما واقعیت بهحساب میآید و وقتی تغییر میکند، معلوم نیست که واقعیت تغییر کرده است یا تخیل. اینها عناصر بسیار جالبی است که لذت بیشتری به خوانندگان آثار داستایوسکی میبخشد. اما حتی اگر مخاطب با آثار داستایوسکی آشنا نباشد، باز این رمان در مقام رمانی که شخصیت اول آن نویسنده است، میتواند مورد توجه باشد. ضمن اینکه این کلاف درهم واقعیت و خیال موقعی پیچیدهتر میشود که بدانیم پسر کوئتسی هم در ۲۳ سالگی کشته شده است و کوئتسی بهنوعی وقایع زندگی شخصی خودش را وارد این ماجرا کرده است، یعنی اثر ملغمه عجیبی است که در آن نویسنده واقعیت و خیال و تجارب شخصی و رمان نویسندهای دیگر را کنار هم گذاشته و خواننده آشنا از کشف این وقایع و روابط لذت میبرد. امیدوارم خواننده ناآشنا به خواندن این آثار و بهخصوص خواندن «شیاطین» ترغیب بشود.
او در پایان اشاره کرد: مترجم بسیار خوب از عهده ترجمه کتاب برآمده است و بهخصوص اشارات به مسائل واقعی و ادبیات روز و آثار نشان میدهد که با تسلط کامل ترجمه کرده است.
مترجم سختپسند
محمد همتی اظهار کرد: جایزه ابوالحسن نجفی سنتی را زنده کرد که حقیقتا جای آن خالی بود و آن قدردانی از پیشکسوتان حوزه ترجمه است. این اساتید قطعا برای شناخته شدن نیازی به جایزه ندارد و بسیار شناخته شدهترند. فکر نمیکنم کتابخانهای در ایران باشد که ترجمهای از ایشان در آن نباشد. ولی نیاز بود که این قدردانی بشود و من به شخصه از این بابت بسیار خوشحال شدم. یک طرف قضیه هم این است که ما مترجمان نسل بعد از جناب حداد هم خیلی با این اتفاق دلگرم میشویم که اگر عمری بود و به کسوت او رسیدیم قدردانی هم خواهد شد.
او در پایان تاکید کرد: علیاصغر حداد به ۲ معنا مترجم سختپسندی است. یکی اینکه آثار دشواری را برای ترجمه انتخاب کرده است که مثال روشن آن توماس مان است. بعد از یک دهه ترجمه میدانم که سراغ توماس مان رفتن خطر کردن است و او این خطر را کرده و سربلند بیرون آمده است. از طرفی هم او مترجم آسانپسندی نیست و هر اثری را ترجمه نمیکند و پشت انتخابهایش نگاهی هست. عرض تبریک دارم به جناب حداد. شاید اجازه داشته باشم که از ناشران محترم هم تشکری داشته باشم که به ما خوانندگان فارسیزبان این امکان را دادند که مترجمان درجه یک ادبیات آلمان را بخوانیم، به خصوص نشر ماهی.
این جوانها امروز به مشوق نیاز دارند
عبدالله کوثری بیان کرد: جایزه ابوالحسن نجفی ۲ وجه عمده دارد. نخست اینکه بزرگداشت نام استادی است که دستکم پنج دهه به ادبیات ما و زبان فارسی خدمت کرد. البته گستره کار او خیلی وسیعتر از مساله ترجمه است. ولی من در اینجا از چشم مترجم و درعینحال خواننده ترجمهها عرض میکنم. از همان دهه چهل نام نجفی از نامهایی بود که برای ما نوجوانان و بعد جوانهای کتابخوان اعتمادی به همراه داشت، یعنی ما مطمئن بودیم که اول گزینش خوب و دوم ترجمه خوبی است. اگر به کارنامه نجفی بنگرید، درمییابید که او گلهای سرسبد ادبیات فرانسه را به ما شناسانده است و اینها با ترجمه نجفی جایگاهی یافتند که هنوز کارهایشان ترجمه میشود. نجفی هم در گزینش و هم در ترجمه سطح توقع خواننده را بالا برد.
او ادامه داد: جدا از کلاسهایی که در اصفهان داشت و من از آنها محروم بودم، ما بیشتر از طریق ترجمههای او به چگونگی ترجمه خوب پی بردیم. نام نجفی ملازم با ترجمهای است که حیثیت زبان فارسی را حفظ کرده است. مترجم میتواند به زبان خدمت بکند و میتواند لطمه بزند. در عمل ترجمه ما در حال ساختن واژه، ترکیب، جمله هستیم و اگر فارسیمان را به حد مطلوب رسانده باشیم، با این واژهها و ترکیبات به ذخایر زبان فارسی اضافه میکنیم. درعینحال، مترجمی که زبان مادری خودش را درست نداند، عکس این عمل میکند و به زبان صدمه میزند. حساسیتهای نجفی در کتاب «غلط ننویسیم» آشکار میکند که چقدر نگران بود که این زبان بهخصوص از طریق ترجمه آسیب ببیند. پس بسیار مناسب است و جا دارد که نام او با ترجمه و جایزه ترجمه همراه باشد.
او در پایان تصریح کرد: ویژگی دیگر این جایزه این بود که به جوانان اختصاص پیدا کرد. ما امروز با انبوه عظیمی از ترجمه روبهروییم و طبیعی است که این افزایش کمیت نمیتواند دقیقا با افزایش کیفیت همراه باشد. ولی الان حُسن مهم جوانها تنوع زبان است، یعنی امروز ما میتوانیم از روسی، ترکی استانبولی، زبانهای آسیای مرکزی و اسپانیایی ترجمه کنیم و اغلب این مترجمان هم جواناند. نسل من به سراغ یادگرفتن ترکی استانبولی یا زبان قزاقها نرفته است، ولی بسیاری از جوانان این زبانها را بهکار میگیرند، با همه نقصی که شاید کارشان داشته باشد. پس این جوانها امروز نیاز به مشوق دارند. دستگاه نشرمان بهطورکلی یک ایراد دارد و آن اینکه بخش بزرگی از ناشران ما در مرحله گزینش خوب عمل نمیکنند، خواه در مورد عنوان و مضمون کتاب خواه در مورد کیفیت ترجمه. این جایزه هم قطعا قرار نیست یکشبه یا یکی، ۲ ساله کیفیت ترجمه را به حد اعلی برساند. اما این حسن را دارد که به مترجم جوان میگوید، اگر کار تو در حد متوسطی باشد تو تشویق میشوی و جایزهای به اسم نجفی به تو تعلق میگیرد. این میتواند مشوق خوبی باشد برای جوانهای ما که در حین اینکه به زبانهای بیسابقه یا حتی زبانهای انگلیسی و فرانسه میپردازند، در پی ارتقای کیفیت کار خودشان هم باشند. خوب است دوستان جوان ما این را بدانند که داوران در این کار حسن نیت داشتند و این زحمت را فقط به عشق ادبیات و ترجمه تقبل کردند و تمام سعی بر این بوده است که بهراستی حق به حقدار برسد. طبیعی است که هیچ جایزهای همه را راضی نمیکند. اما با شناختی که از دوستان همکارم دارم میتوانم امیدوار باشم که بهراستی در انتخاب برنده انصاف، دقت و وجدان ادبی خودشان را در نظر میگیرند.
حاصل قیلوقال درونی
علیاصغر حداد در بخشی از سخنان خود اظهار کرد: در آغاز سخن جا دارد یاد و خاطره آقای ابوالحسن نجفی را گرامی بدارم، مردی که در نبود جسمانیاش همچنان حضوری معنوی دارد و به گونهای مبارک تاثیرگذار است. و جا دارد به محمدرضا ترکتتاری تبریک بگویم. البته ترجمه او را هنوز نخواندهام. میدانم که ترجمهای خوب است، چون درغیر این صورت برای دریافت چنین جایزه ارجمندی برگزیده نمیشد. بهویژه از هیاتداوران تشکر میکنم که مرا لایق تشویق و مرحمت دانستند. آدمی در هر سن و سال نیازمند تشویق است. اگر نباشد نقد و بررسی عالی ادبیات و تشویق گهگاهی برخی خوانندگان من مترجم که کنج خانه سرگرم کارم نمیتوانم بدانم در مسیر درست حرکت میکنم یا در راه غلط.
او افزود: به حق میتوان گفت که در چهل، پنجاه سال اخیر امر ترجمه به زبان فارسی در کنار موسیقی و سینمای ایران رشد چشمگیری کرده است و البته این رشد بهرغم چه بسیار سنگاندازیها و ممیزیها بوده است که از جمله صنعت چاپ و نشر کتاب را در ایران لاغر و نحیف کرده است. ساده زیستی و تدریس زبان این فرصت را برای من فراهم کرده است که به ترجمه به چشم شغل و تامینکنندهی نان شب نگاه نکنم. ترجمه به منی که استعداد داستاننویسی ندارم این فرصت را داده است که متون ادیبان و نویسندگان بزرگ آلمانیزبان را در ظرف زبان فارسی بریزم و گهگاه اگر متنی شستهرفته حاصل آمد از آن بیاندازه لذت ببرم. بگذارید همینجا بگویم که من یکی از آن افراد دیمیبزرگشدهای هستم که در زمینه زبان و ادبیات فارسی هیچ آموزشی ندیدهام و آنچه هستم، آنچه شدهام، بیشتر حاصل قیلوقال درونیام بوده است که در اثر خواندن این یا آن کتاب بهدستآمده است و البته پشتکار و انضباط هم در این میان بیتاثیر نبوده است.
حداد در پایان اشاره کرد: گذشتن از بسیاری چیزها از جمله سفرهای طول و دراز تفریحی. بله من آموزشندیدهای هستم که زبان فارسی را دوست میدارد و در فارسی خود را در وطن خویش حس میکند. دوست داشتن زبان فارسی موجب شده است که بخواهم گنجینهی آن را غنیتر کنم و در کل حد وسع خود آثار بزرگان داستاننویسی آلمانیزبان را در ظرف آن بریزم. کوشیدهام آثاری را برای ترجمه برگزینم که چیزی از من ایرانی در آن وجود داشته باشد تا بتوانم خود را در آیینه دیگری ببینم. تلاش کردم تا جایی که ممکن است آثار نویسندگانی را ترجمه کنم که حرفشان حرف من هم باشد و خوشحالم به نوبه خود کمک کردم که آثار نویسندگان آلمانیزبان حتیالمقدور از زبان غیرآلمانی به فارسی ترجمه نشود زیرا این صورت نهچندان پسندیده، ترجمه از زبان دوم، همچنان رایج است.
افتخار بزرگی است
محمدرضا ترکتتاری در پایان توضیح داد: من نمیدانستم که برنده جایزه شدم و ۲ یا سه ساعت پیش فهمیدم. به همین خاطر متنی را آماده نکردم. فکر میکردم جزو نامزدها هستم و همین هم برایم افتخار بزرگی بود. بیش از هر چیزی از هیات محترم داوران سپاسگزارم و خوشحالم که کارم در ترجمه به کیفیتی رسیده است که مترجمان و شاعری مثل دکتر موحد که کارشان را همیشه تحسین کردم و دورادور ازشان یاد گرفتم ترجمهام را پسندیدهاند. این باعث افتخار من است و امیدوارم بتوانم در آینده هم با ترجمههای خوب دقیق و پاکیزه این روند را ادامه بدهم. از برگزارکنندگان این رویداد هم متشکرم که در این آشفتهبازاری که بیش از هر چیزی همه به دنبال تیراژ بیشتر و فروش بالاترند به ترجمههایی فرصت دیده شدن دادند که کمتر دیده میشوند. صرف نامزد شدن برای من باعث افتخار بود و برگزیده شدن واقعا باعث خوشحالی من شد. امیدوارم سالهای آتی هم روند این جایزه ادامه داشته باشد. جا دارد از نشر ماهی هم تشکر کنم، بهخصوص ویراستاران کتاب مهدی نوری و سپاس ریوندی که برای کتاب زحمت کشیدند.
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است