به ندای عاشقانه بچه‌‌ها پاسخ مثبت دادم | پایگاه خبری صبا
امروز ۳۱ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۰۵
سیدجواد هاشمی در گفت‌وگو با «صبا»:

به ندای عاشقانه بچه‌‌ها پاسخ مثبت دادم

من به ندای عاشقانه بچه‌‌ها پاسخ مثبت دادم. احساس کردم این کار باید ساخته شود اما توقع فروش عجیبی از آن ندارم چرا که اگر چه «پیشونی سفید» برند هست اما مثل «کلاه‌قرمزی» و «شهر موش‌ها» نوستالژی بزرگ‌ترها نیست

در شرایطی که برهوتی است در سینمای کودک همین که یک
فیلم سینمایی ساخته شود و با استقبال مخاطبان روبه‌رو شود نعمت است اما اگر آن
فیلم جزو معدود آثار دنباله‌دار این سینما شود و کاراکتر‌‌های آن ماندگار شوند یک
اتفاق مبارک است. سیدجواد هاشمی که سال‌های سال تجربه فعالیت در سینمای کودک را
داشته است چند سال پیش «آهوی پیشونی‌سفید» را به سینما آورد و اکنون سه قسمت از آن
را ساخته است. این روز‌‌ها «آهوی پیشونی سفید۲» روی پرده سینماست و به همین بهانه
با سیدجواد هاشمی؛ کارگردان، نویسنده و تهیه‌کننده آن گفت‌وگویی داشتیم که در
ادامه می‌خوانید.

اساسا ساخت فصل دوم و‌ یا سوم یک اثری که در قسمت نخست موفق عمل کرده
کار دشوار و پرریسکی به نظر می‌رسد، شاید موفقیت قسمت نخست این انگیزه را برای ساخت
قسمت‌‌های بعدی ایجاد کند اما در عین حال برای راضی نگه داشتن مخاطب همواره باید در
قسمت‌‌های بعدی چیزی بیشتر و جذاب‌تر از قسمت نخست به مخاطب ارائه شود، با لحاظ چنین
شرایطی چطور شد این خطر را کردید و قسمت‌‌های دوم و سوم «آهوی پیشونی‌سفید» را ساختید؟

به خواست خود بچه‌‌ها این اتفاق افتاد، حدود شش سال پس از ساخت قسمت اول به خاطر شرایط مالی صبوری کردم.
به هر حال ساخت یک اثر با این پروداکشن، بهره‌گیری از چنین بازیگرانی، این تعداد سیاهی‌لشکر
و این حجم از ویژوال‌افکت و جلوه‌‌های ویژه بصری که به‌لحاظ مادی و فنی با قسمت نخست
فاصله محسوسی داشت آن هم در سینمای کودک کار پرریسک و خطرناکی بود و اگر برگشت سرمایه
آن تضمین نمی‌شد اساسا کار عاقلانه‌ای نبود. من
شش سال صبر کردم، در طول این مدت بازخوردهایی از بچه‌‌ها گرفتم
حتی بچه‌‌هایی که در زمان اکران قسمت اول،
دو یا
سه سال بیشتر نداشتند و دیدن این‌که آن‌ها
تمام فیلم را حتی دیالوگ‌‌هایش را به‌خاطر دارند سبب ایجاد انگیزه‌ای در من برای ساخت
قسمت بعدی شد، اما همچنان مسئله مالی همچون یک سد مقابل من بود تا این‌که یکی از دوستان
که فرزندش جزو همین بچه‌‌ها بود و آنقدر پیگیر ساخت قسمت دوم بود از من پرسید چرا قسمت
دوم را نمی‌سازی؟ و من هم گفتم پول ندارم. رقمی را برای ساخت به او گفتم که البته بعدتر
بیشتر شد و او نیمی از هزینه را تامین کرد. به آن دوست گفتم نمی‌ترسی پولت برنگردد؟
گفت نه، اگر اصل پولم برگشت خوب است اگر هم نه، فدای سرت چون می‌خواهم برای بچه‌‌ها
کاری کرده باشم. این اتفاق اشتیاقی در من به وجود آورد که بروم و بقیه هزینه ساخت را
حتی با فروش ماشین، خانه و… تامین کنم. با ورود به پیش‌تولید یک نوجوان با شماره
تلفنی رند به من زنگ زد و گفت قسمت اول را چندین بار دیده است و می‌خواهد برای قسمت
دوم سرمایه‌گذاری کند و اینچنین شد که قسمت دوم با همت این دوستان و «پیشونی سفید
۳» با پولی که برای ساخت قسمت دوم فراهم کرده بودم
و دستمزدم از ساخت آن ساخته شد. می‌توانم بگویم من به ندای عاشقانه بچه‌‌ها پاسخ مثبت
دادم. احساس کردم این کار باید ساخته شود اما توقع فروش عجیبی از آن ندارم چرا که اگر
چه «پیشونی سفید» برند هست اما مثل «کلاه‌قرمزی» و «شهر موش‌ها» نوستالژی بزرگ‌ترها
نیست، بخشی از مخاطب «شهر موش‌ها» خود دهه شصتی‌‌ها بودند که بدون بچه‌هایشان به سینما
رفتند و فیلم دیدند و به‌خاطر همین فروش خوبی داشت. فیلم من را شاید هنوز خانواده‌‌ها
و جوان‌تر‌‌ها که بچه ندارند نتوانند جدا ببینند اما این استقبال بعد از گذشت
شش سال نوبر بود.

هنوز از چگونگی تامین هزینه ساخت قسمت دوم در تعجبم، اما این شش سال وقفه فقط به‌خاطر
مشکلات مالی بود؟

بله، من نمی‌خواستم فیلم سبک‌تری بسازم. تصمیم داشتم فیلم سنگین‌تری را
به جهت فنی بسازم و این هزینه قابل‌توجهی را مطالبه می‌کرد.

در طول این مدت برای تامین سرمایه اقدام به گرفتن حمایت از هیچ نهاد و
مرکزی نکردید؟

قسمت دوم که سرمایه‌گذار داشت اما قسمت سوم را خودم به‌تنهایی ساختم و
چون به‌لحاظ مالی در منگنه قرار گرفتم درخواست وام از فارابی کردم و به لطف آقای تابش
که از ایشان تشکر می‌کنم
۲۰۰میلیون
وام با بهره نازل گرفتم. این پول کمک خوبی بود اما با چنین ارقامی نمی‌شد این فیلم
را ساخت و ده‌برابر این ارقام هزینه ساخت این اثر شد. هیچ تقاضایی از نهاد‌‌ها و مراکز
دولتی و سازمان‌‌های پولدار نکردم و هیچ کمکی هم از سوی آن‌ها اتفاق نیفتاد به‌جز همین
یک مورد!

در میانه صحبتتان به بحث برند بودن «آهوی پیشونی‌سفید» اشاره کردید، از
ابتدا چقدر با چنین نگرشی قسمت‌‌های مختلف آن را ساختید و این‌که فکر نمی‌کنید پتانسیل
آن بیش از این باشد که بخواهید هر چند سال یک‌بار نسخه‌ای جدید از آن را راهی پرده
کنید؟

قصد ادامه «پیشونی‌سفید» بعد از قسمت سوم را ندارم چون اصلا کار دیگری
ساختم به نام «ترنادو»؛ با خودم می‌گویم اگر سیدجواد هاشمی که خیلی جدی به بچه‌‌ها
نگاه کرده است در سینمای کودک برند شود و فیلم‌هایش بفروشد در ادامه هم کارهای او مورد
استقبال قرار می‌گیرد، بعد از «پیشونی‌سفید» و «ترنادو» قصد ساخت فیلم «شهر گربه‌ها»
و «امپراطوری میمون‌ها» را دارم که به نظرم «امپراطوری میمون‌ها» می‌تواند مرز‌‌های
جلوه‌‌های بصری را تا حد زیادی حداقل در سینمای کودک جابه‌جا کند.

اما به‌لحاظ شخصی و از منظر یک فیلمساز قسمت دوم و‌ سوم «پیشونی‌سفید»
چقدر خودتان را راضی کرده است؟

من مجبورم از فیلمم راضی باشم اما اگر کلاهمان را قاضی کنیم می‌بینیم
نه فقط در مورد «پیشونی‌سفید» که ما در رابطه با همه فیلم‌های سینمای ایران مشکل متن
داریم. در ایران تقریبا نویسنده خوب نداریم و در ژانر کودک اصلا نداریم.
شاید بگویند آقای کیارستمی، آقای طالبی و یا نادری فیلم
خوب می‌ساختند اما این را بگویم که کارهای آقای کیارستمی درباره کودک بود نه برای کودک!
بچه‌‌ها اصلا فیلم‌هایشان را دوست نداشتند. آثار او فیلم‌های معناگرا درباره ‌کودکان
بود که همواره کانون پرورش فکری را تا به امروز در یک زندان محبوس کرد و‌ هیچ وقت فیلمی
که
برای کودکان باشد و بچه‌‌ها بروند
شاد شوند و چیزی یاد بگیرند ساخته نشد. اما درخصوص این‌که چقدر قسمت دوم من را
راضی کرده است باید بگویم راضی کرده چرا که به جهت فنی از «آهوی پیشونی سفید۱»
بهتر است اما من در «آهوی پیشونی سفید۲» مجبور شدم کارهایی کنم که بزرگ‌تر‌‌ها نیز
از آن استقبال کنند و به سینما بیایند، کاری که در «شهر موش‌ها» بیش از اندازه اتفاق
افتاد و در «کلاه‌قرمزی۳» اساسا به سمت‌وسویی رفت که خداحافظ بچه بود. همواره در
سینما فیلم‌هایی ساخته شده که به‌رغم آن‌که منصوب به کودکان هستند اما مناسب آن‌ها
نیست مثلا فیلم «گربه آوازه‌خوان» یا بخش اعظمی از «دزد عروسک‌ها»؛ اما در میان
مثلا فیلمی مثل «گلنار» کاملا برای کودکان بود.

اگر میانگین سالی صد فیلم در سینمای ایران ساخته شود در بهترین حالت
کمتر از ده فیلم در ژانر کودک و نوجوان هستند و از این میان هم بخش عمده‌ای از
آثار به جای آن‌که برای کودک باشد درباره کودک است؛ نقصان و کمبود تولیدات این
ژانر را چقدر مربوط به عدم دغدغه‌مندی فیلمسازان و چقدر مربوط به سیاست‌گذاری‌‌های
مدیران می‌دانید؟

به هر دو این عوامل برمی‌گردد و سومین عامل به عدم شناخت کودک و
نوجوانان و ارتباط آن‌ها با خانواده برمی‌گردد. فیلم‌هایی که خانواده‌‌ها به تماشا
می‌نشینند فیلم‌هایی است که حتما ولو یک مورد شوخی‌‌های جنسی و پلشت در آن وجود
دارد درحالی‌که چنین چیزی برای مخاطب کودک و نوجوان سم است، کافی است بچه سوال کند
یا یک لبخند ریز بزند که یعنی من می‌دانم منظور از این دیالوگ چه بود. این خوراک
را خود بزرگ‌ترها به فرزندشان می‌دهند. فارغ از این موضوع چون به بحث قدیمی برای
کودکان یا درباره کودکان اشاره کردید باید بگویم مدیران بیشترین توجه و خرج را
برای آثاری درباره کودکان کرده‌اند از آن سو کارگردانان ما همواره ترس برگشت
سرمایه در رابطه با ساخت چنین آثاری را دارند و ترجیح می‌دهند فیلم‌هایی در ژانر
کودک را با سرمایه دولتی بسازند فیلمی هم که با سرمایه دولتی ساخته شود اساسا
اتفاق قابل توجهی را برای کودکان رقم نمی‌زند. من آقای رضاداد را بسیار دوست دارم
اما از ترکیب هیات‌داوران جشنواره تعجب کردم. جشنواره کودک و نوجوان برگزار می‌شود
اما شما ترکیب داوران را ببینید. بهروز شعیبی، سروش صحت، جمال شورجه و… همه این
دوستان در جایگاه خودشان قابل احترام هستند اما به نظرم خودشان نباید قبول کنند که
داور سینمای کودک باشند چرا که چندان آشنایی با خواست و دغدغه کودکان ندارند و
اساسا کودک در آثار آن‌ها رد پایی نداشته است. حتی خود بچه‌‌هایی که به‌عنوان داور
در جشنواره حضور دارند بچه‌‌هایی هستند که ابتدا با آن‌ها جلسه توجیهی می‌گذارند و
به آن‌ها یاد می‌دهند باید چه چیزی انتخاب کنند و بعد با افتخار مسئول این بخش گفت
بچه‌‌ها را سه ماه آموزش دادیم تا بفهمند چه چیزی را باید انتخاب کنند اتفاقا آن‌ها
باید به شما یاد بدهند و بگویند چه چیزی را انتخاب کنید. به بچه می‌گویند فیلم‌های
سطحی انتخاب نکنید درصورتی‌که خود بچه باید آن سطح و عمق را تعیین کند. مسئولان ما
بچه‌‌ها را نمی‌شناسند، بچه‌‌ها سی‌دی «پیشونی سفید۱» را تارومار کردند، سی‌دی آن
خراب شده باز هم دنبال گرفتن سی‌دی آن هستند. چرا ؟ چون من سی‌سال معلم بودم.

نقل به مضمون می‌کنم جایی گفته بودید شکست مالی بخوریم اما شکست
فرهنگی نخوریم، به نظرتان در حال حاضر سینمای کودک ما شکست‌خورده نیست؟

ما در سینمای فرهنگی شکست خوردیم و در سینمای کودک از همه جهات
اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و… شکست خوردیم. سینمای کودک ما فعال نیست به سه دلیل
عمده؛ یک دهه خاموشی این سینما را دچار یک رکود اساسی کرده است و بچه‌‌ها عادت به
سینما رفتن ندارند اگر هم فیلمی را ببینند فیلمی است که مناسب آن‌ها نیست درنتیجه
به تماشای آثار خارجی روی می‌آورند و انگار که خانواده‌‌ها هم از خدا خواسته هستند
که بچه سرش به یک سی‌دی فیلم گرم شود. من نمی‌گویم خوراک‌‌های خارجی بد است اما
مشکل اصلی این‌جاست که من ایرانی چرا نتوانستم خوراک مناسبی برای بچه‌‌ها فراهم
کنم. ما از لحاظ فرهنگی در سینما شکست خورده‌‌ایم وقتی که فیلم‌هایی در این سینما
فروش می‌کند که حتی کارگردانانشان آن‌ها را دوست ندارند. من هم یک بخشی از فیلم
خودم را دوست ندارم آن‌جایی که مجبور شدم فیلمم را طوری بسازم که بزرگ‌ترها بچه‌هایشان
را بیاورند.

به نکته خوبی اشاره کردید برخلاف قسمت اول در قسمت دوم فضاسازی،
دیالوگ‌‌ها و سکانس‌‌ها به سمتی رفته است که تماشایش برای کودک خطری ندارد اما
انگار در جهت گرفتن رگ خواب بزرگ‌تر‌‌ها بوده است!

این کار دوپهلو برای این بود که من تماشاگرم را به سینما بیاورم تا
بعد بتوانم حرفم را بزنم. من به این واسطه فقط خواستم سینمای خودم را نجات دهم در
قسمت سوم کمتر این کار را کردم چون اگر شکست هم بخورد برای خودم است اما «آهوی
پیشونی سفید۲» برای دو سرمایه‌گذار بود که اگر شکست بخورد هم از من گلایه‌مند می‌شوند
و هم از سینما خداحافظی می‌کنند. البته این را هم بگویم که خودم واقف هستم به سبب
این جزییات و تمهیدات، کمی قصه در کلیت دچار مشکل شده است و این‌که برخی دوستان
اهل فن از داستان ایراد می‌گیرند را قبول دارم.

شما در این سال‌ها به دور از هر گونه حواشی کار کردید اما چند روز
پیش شرایط بد اکران فیلم، شما را به این وا داشت که نامه‌ای خطاب به سازمان
سینمایی بنویسید، این نامه تاثیری در بهتر شدن شرایط داشت؟

بعد از انتشار نامه با من تماس گرفته شد و مشکل را تا حدی مرتفع
کردند، من دوست نداشتم در چنین وضعیتی فیلم خود را اکران کنم. «خاله قورباغه» در
شرایطی اکران شد که تنها یک فیلم کمدی در کنار آن قد علم کرد و چیزی حدود دو یا سه
ماه فرصت اکران داشت، انیمیشن «فیلشاه» در عید نوروز اکران شد و آثاری چون «به وقت
شام» به‌موازات آن اکران بود، من دوست داشتم در عید و یا تابستان فیلم خودم را
اکران کنم اما نشد و درنهایت من در محرم و صفر یک فیلم فانتزی و موزیکال را در
کنار چند اثر کمدی و اجتماعی دیگر که هر کدام به‌نوعی برای مخاطب جذابیت دارند،
اکران کردم. من فیلم کودک ساختم و در میان این آثار که همگی اکران خود را خیلی
زودتر از من آغاز کردند این فیلم له شد. نزدیک اربعین فیلم من اکران شده است و چند
روز دیگر سینما‌‌ها تعطیل می‌شود، به من سرگروه داده نشده است، من با ۳۵سالن سینما
شروع کردم، بهترین سانس‌‌ها یعنی سانس‌‌های پس از ۷شب از فیلم من گرفته شده است.
دیگر چطور باید به من ظلم شود؟ این سلسله اتفاقات بد سبب شد من هم کمی نگران شوم.
اگر فیلم من عید اکران می‌شد هفته دوم بیش از دو یا سه‌میلیارد فروش می‌کرد، در
حال حاضر هم کسی ناراضی از سینما بیرون نمی‌آید. همه این‌ها یک طرف، اصل حرف نامه
من این بود چرا می‌گویید کودک و نوجوان را حمایت می‌کنیم؟ نگویید. وقتی می‌گویید
توقع ایجاد می‌کنید. کدام یک از مدیران به‌جز آقای داروغه‌‌زاده و آقای تابش ما را
جمع کردند و دلداری دادند؟ چرا من باید برای گرفتن پروانه نمایش چیزی حدود شش ماه
منتظر بمانم؟ من باید ساکت بنشینم؟ اما با تمام این اوصاف من از دوستان تشکر کردم
و می‌کنم و فقط در آن نامه به دوست سال‌های دور آقای حیدریان تلنگری زدم.


ملیکا مومنی‌راد

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    231/063/671/400
  • تمساح خونی
    168/255/197/250
  • مست عشق
    120/024/440/750
  • خجالت‌نکش۲
    83/565/115/200
  • پول و پارتی
    75/236/463/500
  • سال گربه
    64/591/860/000
  • قیف
    16/316/080/500
  • یادگار جنوب
    12/104/059/550
  • ملاقات با جادوگر
    10/154/125/000
  • مفت بر
    9/605/872/500
  • ساعت 6صبح
    6/682/846/250
  • قلب رقه
    6/682/092/000
  • شهرگربه‌ها۲
    5/039/137/000
  • در آغوش درخت
    4/758/831/500
  • شه‌سوار
    2/867/932/500
  • روزی روزگاری آبادان
    2/689/395/000
  • آغوش باز
    691/497/500
  • کارزار
    189/070/000
  • سودابه
    128/322/500
  • لختگی
    25/100/000