اواخر دهه۷۰ و اوایل دهه۸۰ گروهی وارد عرصه موسیقی شده بود که کارش
با بقیه متفاوت بود. موسیقی راک ارائه میکرد اما اشعار حافظ و مولانا را میخواند.
از سازهایی مثل طبلا و سهتار استفاده میکرد و البته این گروه بهواسطه خواندن تیتراژ
یکی از پربینندهترین سریالهای آن دوره یعنی «مسافری از هند» بسیار هم معروف شد.
مهرداد هویدا؛ خواننده، آهنگساز و نوازنده آن گروه بود و کنسرتهای او در آن زمان میتوانست
تا حدی عطش بسیاری از طرفداران موسیقی راک را سیراب کند هرچند بسیاری هم اعتقاد
داشتند موسیقی او پاپراک است. هویدا آخرین آلبومی که منتشر کرد به سال۱۳۹۱ بر میگردد؛
نام آن آلبوم «حیرت» بود و قطعات ماندگاری هم داشت اما پس از آن هویدا دیگر کمتر
در عرصه موسیقی بروز و ظهور داشت. هرچند سالها در گروه «رومی» هم فعالیت کرده
بود. حالا بعد از سالها باخبر شدیم که مهرداد هویدا قرار است با گروه خودش در
سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران روی صحنه برود. همین بهترین بهانه بود تا با او گفتوگو
کنیم.
ترکیب آنسامبل شما روی صحنه کنسرت نیاوران چگونه خواهد بود؟
ما این دفعه کلا کارها را براساس نگاه آکوستیک بستیم. تنها ساز
الکتریک ما گیتارباس است. فلوت داریم، گیتار اکوستیک، گیتار کلاسیک، بهجای درامز
از ادوات پرکاشن استفاده میکنیم و در یکی دو قطعه که طبلا لازم داشت از طبلا
استفاده میکنیم. اگر این گیتارباس نبود میشد آنپلاگد. ما دیگر اشاره نکردیم که
کنسرتمان آنپلاگد است چون آنقدر در موارد اشتباه این اصطلاح استفاده شده که دیگر
فایدهای هم ندارد.
فکر میکنم بیشتر از هشت سال است که از صحنه
دور بودهاید درست است؟
بله، آخرین بار که با گروه خودم کنسرت داشتم ۱۰سال پیش بود.
البته در این مدت با گروه «رومی» و گروههای دیگر اجرا داشتهام ولی کارهای مستقل
خودم را اجرا نکردهام و بعد از ۱۰سال روی صحنه میروم.
کدام قطعات را قرار است اجرا کنید؟ آیا از
آلبوم «حیرت» که آخرین آلبومتان محسوب میشود اجرا خواهید کرد یا رپرتوار دیگری
مد نظر دارید؟
خیر. فقط چند قطعه از آلبوم حیرت اجرا میشود. اما بخش عمده
قطعات کنسرت را آهنگهایی تشکیل میدهند که تاکنون منتشرشان نکردهام و برای بار
اول روی صحنه اجرایشان خواهم کرد.
شما یکی از پیشگامان تلفیق در موسیقی بودید و
سعی میکردید ژانرهایی مثل راک را با ریتمها و سازهای هندی و ایرانی و شعر فارسی
تلفیق کنید. آیا در دوره جدید کاری خودتان هم همین سیاق را ادامه خواهید داد؟
حقیقت این است که من هم مثل بسیاری از دوستان سالها مشغول
به کارهای تلفیقی بودم ولی در سالهای ابتدایی فکر میکردم کاری که میکنم تلفیق
است؛ اینکه سازهای مناطق مختلف جهان را کنار هم بگذاریم؛ اما مدتهاست به این
نتیجه رسیدم که اینها تلفیق نیست. نمیگویم صددرصد همه؛ استثنا وجود دارد ولی هماکنون
هم همه در حال «ترکیب» موسیقی هستند. حالا باید بگویم که در دوره جدید آنچه منظور
من از تلفیق است در کارهای جدیدم اتفاق افتاده است. اما آنچه منظور من از تلفیق
است عموم مردم بهعلت این که هنوز درگیر آن ترکیب هستند متوجه نمیشوند. مثلا هنوز
تصور این است که اگر یک سهتار را کنار گیتارباس و گیتار الکتریک بگذاریم تلفیق
موسیقی اتفاق افتاده است. سالها ما در «رومی» و گروه خودم این کار را در بهترین
شکل خودش کردهایم اما میدانم که نام این کار تلفیق نمیشود. این آثار جدید نمیگویم
در همهشان اما در چند قطعه منظور من از تلفیق در بالاترین درجه خودش اتفاق افتاده
است.
درواقع تلفیق در ذات موسیقیاش باید اتفاق
بیفتد و نه در ظاهر و سازبندی. درست است؟
بله، اصلیترین مولفه تلفیق خط ملودی و ووکال است. باید
تلفیق در خط ملودی و ووکال اتفاق بیفتد حال ممکن است اصلا غربی صدا بدهد. الان اگر
نگاه کنید آواز ایرانی میخوانند و رویش گیتار الکتریک میزنند؛ طبیعتا این درست
نیست و مضحکترین شکل ممکن است. استادم زندهیاد مرتضی حنانه؛ از کلمه «نفرتانگیز»
استفاده میکردند. این نفرتانگیز است که روی فواصل غربی کلام فارسی بگذارند.
اکنون مطرحترین و پرفروشترین کنسرتهایی که خوانندگان برگزار میکنند در حال
انجام همین کار هستند. همه دارند بهشکلی وحشتناک همین کار را میکنند. یعنی ملودیها
کاملا غربی است و شعر فارسی رویش میگذارند. الان همان نفرتانگیزی که استاد حنانه
میگفت، پرجلوهترین و پربهاترین موسیقی امروز ما را شکل داده است و گوشها و چشمها
همه محو همان است. اکنون میتوانم با اطمینان کامل و نه با عنوان خوب یا بد چون درنهایت
موسیقی سلیقهای است و نه با عنوان یک ادعا بلکه بهعنوان یک تجربه؛ بگویم که چند
قطعه از قطعات جدیدم، آثار بیبدیل موسیقی پاپ ایران خواهد بود؛ چه از قبل از
انقلاب و چه بعد از آن تاکنون. اطمینان دارم تا بیست سال آینده چنین کارهایی تولید
نمیشود. نمونه کامل آن تلفیقی که مد نظرم بود در اینها شکل گرفته است. البته
ناگفته نماند قبل از انقلاب افرادی بودند که این اتفاق در حد والایی در کارشان
اتفاق افتاد؛ میشود به چند قطعه از آهنگهای کورش یغمایی اشاره کنم مثل قطعه
«خار» که اینها هم نمونههای بیبدیلی هستند. یا حبیب محبیان که یکی دو اثر در
این زمینه دارد.
فکر میکنم دلیلش این بوده که این دو هم شعر
فارسی را خوب میشناختهاند و هم با موسیقی ایرانی و غربی آشنایی کامل و کافی
داشتهاند.
بله، دقیقا به همین دلیل است. کیلویی نمیشود. خواننده یا
آهنگساز باید موسیقی کشورهای مختلف را بشناسد، موسیقی بومی خودش را بشناسد، اهل
مطالعه، شعر، دیدن و شنیدن باشد. برای خوشامد دوستان و فامیل که نمیشود خواند و
اثر ماندگار هم تولید کرد. اگر نگاه کنید اغلب آثار بازار شبیه یکدیگر شدهاند و
اگر دو آهنگ را گوش کنید انگار همه آهنگها را شنیدهاید.
نکته اصلی این است که در موسیقی پاپ جریان
اصلی، مدتها میگذرد که ملودی و آهنگ ماندگاری تولید نشده است. حتی فراگیرترین
آهنگهای موسیقی پاپ هم بعد از چند ماه بهسرعت فراموش میشوند. فکر میکنید چرا
ملودیها دیگر در ذهن نمیمانند و زمزمه نمیشوند؟
دلایل خیلی زیادی دارد. از شرایط اجتماعی گرفته تا شرایط
زندگی و برآیند و توان فکری اجتماع. اگر بر فرض در جامعهای گذشت و معرفت وجود
داشته باشد شما درباره گذشت و معرفت مضامین هنری زیادی پیدا میکنید. اگر از طرف
دیگر جامعه روی دنده دروغ و کلک بیفتد شما آثار زیادی با چنین رویکردی پیدا خواهید
کرد! اینها به شرایط برمیگردد.
مسئله این است که حتی تا اوایل دهه۸۰ شمسی
خوانندهای که گل میکرد دستکم یکی از قطعاتش در ذهن میماند و بعد از چند سال
همچنان این علاقه به شنیدن اثر در مخاطب وجود داشت؛ مثل قطعه »نوایی» شما که آن
را با یک ملودی دیگر خوانده بودید یا «زود باش» اما نکته جالب موسیقی پاپ امروز
این است که قطعات هیت و مگاهیت هم ملودیهای ماندگار ندارند و بهسرعت فراموش میشوند.
در موسیقی تجارتمحور چیزی بهمعنای تهیهکننده واقعی
نداریم. مثلا فردی را میبینید که وقتی ساختمانسازی به رکود خورده است برای اینکه
سرمایهاش همچنان در گردش باشد، آن را وارد کار موسیقی کرده است. بعد کسب و کارش
در موسیقی کساد بشود میرود در کار خرید و فروش اتومبیل. تهیهکنندهای که موسیقیشناس
باشد اصلا وجود ندارد؛ کسی که بشناسد و برود آدمهای خاص را پیدا کند و رویشان سرمایهگذاری
کند. اکنون بازار ایجاب میکند که خواننده پول بدهد تا بازار او را بشناسد و این
آدمهای واقعی را از موسیقی دور میکند. آثاری هم که تولید میشود تقلبی از آب
درمیآیند. یکی از منتقدان سینمایی به این وضعیت «آمادهخوری» اطلاق میکرد. یعنی
دنبال این نمیگردند که تجربیات جدید را پیدا کنند و دنبال چیزهای امتحانپسداده
میگردند. مثلا؛ صدای معین را که یادتان هست؛ همهاش ناله میکند؛ کپی دست دومش میشود
امید. کپی سومش میآید داخل مرزها و میشود آقای ایکس. کپی پنجمش میشود آقای
ایگرگ و تا کپی بیستم و سیام هم میرود! حالا اگر کسی کار دیگری بکند فایدهای
برایش ندارد. اولین حرفی که به شنوندگان آلبوم خودم میگویم این است که این آلبوم
را در مرحله اول اگر گوش کنید امکان ندارد خوشتان بیاید. ممکن است تا شش ماه دیگر
سراغش نروید اما اگر اتفاق افتاد و دو سه بار این را گوش کردید طوری از آن خوشتان
میآید که دیگر از دستگاه پخش صوتیتان خارج نخواهد شد. این خاصیت آثار من است چون
با تناسبات سلیقهای که عموم به آنها عادت داده شدهاند جور درنمیآید. این تناسبها
چیست؟ یا همان آه و ناله معروف است و یا همان گام معروف اسپانیش لا مینور، سل
ماژور، فا ماژور، میماژور. یا همان نسبت در سیمینور، لا ماژور، سل ماژور، فا دیز
ماژور. یا همین را بردارند و در رژیستهای دیگر بزنند. این تناسبی است که ذهن عموم
آن را میفهمد. اگر در فواصل دیگر بخوانید ذهنش قاطی میکند و برایش قابل درک
نیست.
چون گوشها به آن عادت داده شده است و انگار
محدوده امنش همان است.
دقیقا. یکی از همین سرمایهگذاران مشهور که گروههای موسیقی
را در ایران برجسته کرده بود وقتی موقع اجرای ما حضور پیدا کرده بود وقتی نگاهش
کردم دیدم هاج و واج نگاه میکند و در صورتش میخواندم که میگفت این چیست که اینها
میزنند و آخرش هم مستقیم به من گفت: «یک شیش و هشت بزن حال کنیم.» وقتی یک تهیهکننده(من
میگویم سرمایهگذار) موسیقی که بسیار هم بزرگ شده است موسیقی را درک نمیکند،
چگونه میتواند استعدادیابی کند؟ اینها فقط میتوانند در محدوده ذهن خودشان
استعدادیابی کنند و آنچه ایشان بهزعم خودش کشف میکند ببینید چه تباهیای برای
اجتماع دارد. این تباهی عظیم است. سالهاست اینها را میگوییم و البته تاثیری هم
ندارد. تغذیه یک جامعه اگر بد باشد نتیجهاش این میشود که آن جامعه از نظر بدنی
دچار ضعف و سوءتغذیه میشود و اگر از نظر موسیقی بد باشد جامعه مریض و بیماری بهلحاظ
روحیروانی خواهیم داشت. کل همه اینها میشود وضعیت زندگی آن مملکت که برآیند همه
اینهاست. سالهاست که من دیگر نه انتقاد میکنم و نه اعتراض. امیدواری بیخود نمیخواهم
بدهم ولی هرچقدر هم کند باشد اما بالاخره آدمها ذهنشان رشد میکند و گفتمان ترانه
از وضعیت حاضر فراتر میرود. وقتی ترانه درست شود موسیقی هم بهتر میشود. مهم این
است کسانی که اینها را میدانند درست در جای خودشان بایستند و تحت تاثیر بازار
قرار نگیرند و کار خودشان را بکنند.
سهند آدمعارف
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است