در استندآپ کمدی روایت بسیار اهمیت دارد و درنتیجه اجراگر باید تمام روایتها را بشناسد اما در کنار این، باید متن برای مخاطب قابلدرک و تاویلپذیر باشد تا مخاطب با شخصیت، همذاتپنداری کند. چه راهکاری داشتید تا این داستانها را به امروز مخاطب نزدیک کنید؟
در ایران بهغیر از اجرای ما تا امروز تنها سه استندآپکمدین، استندآپ کمدی یک ساعته اجرا کردهاند و معمولا مدتزمان اجرای استندآپکمدیهای ایرانی بیست دقیقه الی نیم ساعت است. به همین دلیل هنوز معیار مشخصی برای این آثار وجود ندارد و معمولا متون این هنر، بهصورت کارگاهی آماده میشوند. در وهله نخست این مهم است که متن کاملا برای اجراگر درونی شده باشد و مخاطب اصلا احساس نکند که در حال تماشای تئاتر است بلکه باید با ماجرایی که بسیار جذاب و شیرین و خندهدار است، پیش برود. دشواری کار ما، مدتزمان اجرای نمایش بود چون یک ساعت واقعا زمان زیادی است. میتوان در استندآپکمدیهای پنج، ۱۰ الی بیست دقیقهای بهصورت رگباری اتفاقهای خندهدار و جذاب را به مخاطب ارائه کرد اما وقتی قرار است یک استندآپکمدی یکساعته را برای مخاطب اجرا کنید، باید به نکات بسیار زیادی فکر کنید؛ مخاطب خسته نشود، خنده در زمان درست و مساعد بهوقوع بپیوندد، اوج داستان در پایان اجرا اتفاق بیفتد تا زمانیکه مخاطب از روی صندلی خود بلند و از سالن خارج میشود، خسته نباشد و هنوز انرژی داشته باشد. خوشبختانه اشکان خطیبی از ابتدا با من همراه بود و مثل دوست، برادر و معلم، به همانگونه که در برنامه «خندانندهشو» با هم کار میکردیم، در کنار من بود. همچنین مهرداد نعیمی در این راه بسیار به من کمک کرد. دراقع مثلث اشکان، مهران و میثم همچنان در این اجرا حضور دارد. این حضور سبب شد «آن مرد با اسب آمد» به اجرا برسد.
یکی از مهمترین وجوه استندآپکمدی کاراکترسازی است. صدا و بدن این شخصیتها را چگونه ساختید و چه میزان از ویژگیهای شخصیتهای واقعی استفاده کردید؟
یکی از راهکارها برای اینکه مخاطب خسته نشود، تغییر کاراکترها در جریان روایت داستان است چن وقتی بهمدت یک ساعت یک نفر تمام اتفاقها را روایت کند، احتمال اینکه مخاطب خسته شود و داستان را دنبال نکند بسیار بالا میبرد اما وقتی اجراگر در یک لحظه میثم را روی صحنه بازی میکند و لحظهای دیگر همسر میثم بعد پدر همسر، معلم، پدربزرگ، در دستشویی و … را ایفا میکند، مخاطب تصویرسازی میکند و فضاها در ذهن او ساخته میشوند. تمام این کاراکترها وجود دارند، اغلب آنها را به گونهای که در ذهنم زندگی میکنند بازی کردهام اما برای برخی از کاراکترها سعی کردهام اغراق را هم چاشنی بازی کنم تا برای مخاطب جذابتر باشد.
البته اغراق یکی از ضروریات استندآپکمدی محسوب میشود.
بله دقیقا. اغراق بسیار به خنداندن مخاطب کمک میکند چون خنده زمانی اتفاق میافتد که اجراگر در روایت خود مخاطب را به جایی ببرد که انتظار ندارد و درواقع روی صحنه اتفاقی بیفتد که مخاطب انتظار نداشته است. باید کاری کنید که تصور مخاطب بهسمت هر جایی بهغیر از اتفاقی که مد نظر شما است، برود.
در برخی از استندآپکمدیها شاهد هستیم در پایان نمایش نوعی مانیفست به مخاطب ارائه میشود. آیا شما با این رویکرد موافق هستید یا استندآپکمدی را فرای مانیفست دادن میدانید؟
چندان موافق اینکه در پایان استندآپکمدی پیامی گلدرشت به مخاطب بدهیم، موافق نیستم. البته در جایجای نمایش پیامهایی وجود دارد که کاملا در لفافه ارائه میشوند. درواقع بهصورت کمیک، عشق را به شکلهای مختلف طبقهبندی میکنیم؛ عشق مثلثی، عشق خطی، عشق پارهخطی، عشق دایرهای و … و درنهایت به عشقی با مفهومی متفاوت میرسیم. طبیعتا عشق هیچکدام از چیزهایی که در ابتدا میگوییم ارتباط ندارد!
همواره دیدهایم که استندآپکمدین بهتنهایی روی صحنه حاضر میشد اما در اجرای شما شاهد حضور شخصی دیگر هستیم که فرهان معینزاده هم هستیم که بخشی از اکتها به او سپرده شده است و نقش پررنگی در روایت دارد. درباره حضور این شخصیت در نمایش بگویید.
ابتدا تصمیم داشتیم از یک موزیسین دعوت کنیم که در این کار حضور داشته باشد و در بکراند نشسته باشد و علاوه بر اجرای موسیقی، هرازچندگاهی حرفهای مرا اصلاح کند اما دیدیم اغلب دوستانی که استندآپکمدی اجرا کردهاند، از موزیسین بهره بردهاند. درنتیجه تصمیم گرفتیم اتفاقی دیگر رقم بزنیم. برنامه ما این شد که موسیقی بهصورت پلیبک پخش شود و یک کاراکتر به نمایش بیافزاییم. ابتدا تصمیم داشتیم تنها صدای این کاراکتر شنیده شود اما درنهایت قرار شد فردی که قرار است در جریان اجرا، گفتههای مرا اصلاح کند، روی صحنه حضور داشته باشد و تعاملی میان ما دو نفر اتفاق بیفتد. در سراسر جهان شاهد هستیم که چنین اتفاقی میافتد. بسیاری از کمدینها شخصی ناشناس را در میان جمعیت قرار میدهند و در جریان اجرا یک یا دو بار با او بازیهایی را صورت میدهند. ما هم ابتدا تصمیم داشتیم این فرد در جمعیت بنشیند و سپس از میان جمعیت به پشتسر من بیاید و آنجا بایستد.
در ابتدا قرار بود «آن مرد با اسب آمد» خردادماه اجرا شود اما این اجرا به تعویق افتاد. چه مسالهای این تاخیر یک ماهه را سبب شد؟
در ابتدا قرار بود ماه رمضان این نمایش روی صحنه برود اما بهخاطر تداخل ساعت اجرا با اذان مغرب، اجرای این نمایش در آن زمان امکانپذیر نبود. تصمیم گرفتیم اجرا را به بعد از ماه رمضان موکول کنیم اما مسابقات جامجهانی آغاز شد و تصمیم گرفتیم صبر کنیم تا این تب فوتبال هم بخوابد. فکر میکنم این روزها، زمان مناسبتری برای اجرای نمایش باشد.
داستان نمایش شما در قالب سه اپیزود روایت میشود. درباره نحوه چینش این اپیزودها و پروسه تولید متن بگویید.
There are no comments yet