نمایش «ریچارد» با نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی از
۱۹تیرماه ساعت۱۸ به تالار وحدت آمده است. حامد کمیلی، بهناز نازی، شقایق فراهانی، کتانه
افشارینژاد، یعقوب صباحی، منوچهر علیپور، کامبیز امینی، فرید قبادی، رضا جهانی، محسن
سالاری، ایمان سلگی، اشکان دلاوری، علی گلشنی، عیسی حسینی، امیرارسلان خالویی، مجتبی
باباییفرد، سپاس رضایی، محمد نیازی، عطا مقیمی، افشین حسنلو، آرش علیقلیان، پرهام
ابراری، فرهاد قدیمخانی، حسین عارف، اشکان شریعت، صالح لواسانی و امید شوندی؛
گروه بازیگران این نمایش ۱۲۵دقیقهای را تشکیل میدهند. همچنین رضا مهدیزاده؛ طراح
صحنه، ادنا زینلیان؛ طراح لباس، ماریا حاجیها؛ طراح گریم، رضا حیدری؛ طراح نور، مهرداد
پازوکی؛ آهنگساز، پردیس خسروی و حبیب شیبانی؛ طراحان حرکت، محمدصادق زرجویان؛ طراح
پوستر و بروشور و سینا کووایی؛ طراح صدا و افکت؛ گروه طراحان نمایش هستند که
حمیدرضا نعیمی را همراهی میکنند. نعیمی «ریچارد» را براساس نمایشنامه «ریچارد
سوم» اثر ویلیام شکسپیر نوشته است و این نمایش شرح حال و زندگی مردی است که برای رسیدن
به قدرت، تمام مرزهای اخلاق، دین و سیاست را پشت سر میگذارد.
به بهانه این اجرا
با حمیدرضا نعیمی؛ نویسنده و کارگردان «ریچارد»، گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
چه شد که تصمیم گرفتید نمایش «ریچارد» را براساس
«ریچارد سوم» اقتباس و اجرا کنید؟
نمایشنامه «ریچارد» را نخستینبار سال۱۳۹۰ نوشتم و تا به
امروز حدود چهار بار بازنویسی شده است. دلیل نگارش این نمایشنامه علاقه شخصی خود
من به شخصیت ریچارد که شکسپیر آن را خلق کرده است، مربوط میشود. این شخصیت
دراماتیک، قدرتمند و شیطان مجسم که در اثر شکسپیر وجود دارد، بسیاری از بازیگران و
کارگردانها در سراسر جهان را به مبارزه و چالش فرا میخواند. نمایشنامه «ریچارد
سوم» یکی از پراجراترین و در عینحال سختترین نمایشنامههای شکسپیر برای کارگردانی
و بازیگری است. ویژگیهای خاص این اثر مدتها و شاید از زمانیکه «ریچارد سوم» به
کارگردانی شادروان استاد داود رشیدی را دیدم، در ذهن من حک شده بود. دوست داشتم
این نمایشنامه را یکبار کار کنم البته در آن زمان نمیدانستم قرار است این
نمایشنامه را کارگردانی کنم یا اقتباسی براساس آن انجام دهم و یا در این نمایش
بازی کنم! فقط دوست داشتم در پروسه اجرای «ریچارد» قرار بگیرم. البته چندین سال
پیش فیلمی بهنام «در جستوجوی ریچارد» با بازی آلپاچینو دیده بودم که بسیار برای
من جذاب بود درنتیجه این دو اثر سالها در ذهن و جان من بودند اما زمانیکه خودم
تصمیم گرفتم برای اولینبار سراغ این متن بروم، به سال۱۳۸۹ یا ۱۳۹۰ بازمیگردد که
دوست عزیزم ایوب آقاخانی از من خواست نمایشنامهای را براساس «ریچارد سوم» برای
کارگردانی او بنویسم. من این نسخه را آماده کردم اما ایوب آقاخانی بعد از مدتی
تمایل چندانی برای کارگردانی اثر نداشت. این نمایشنامه یکبار بعد از بازنویسی
مجدد به ادارهکل هنرهای نمایشی تحویل داده شد اما بهخاطر شرایط و اوضاع و احوال
جامعه پس از اتفاقهای سال۱۳۸۸، شورای نظارت و بازبینی موافق اجرای نمایشنامه
نبود. همه این مسائل سبب شد در طی مدتزمانی که تا به امروز ادامه پیدا کرده است،
این نمایشنامه را چندبار بازنویسی کنم و بهشکل حاضر روی صحنه بیاورم.
آیا برای شما بهعنوان بازیگر هم این شخصیت
جذابیت داشت؟
در «ریچارد سوم» برخلاف اغلب نمایشنامههای شکسپیر چندان
نشانی از تخیل و رویاپردازی شکسپیری دیده نمیشود. انگار شکسپیر خودش را در بند و
درگیر یک داستان تاریخی کرده است. شاید تنها بخش خیالانگیز نمایشنامه، خلق شخصیت
ریچارد باشد که مطمئنا با ریچاردی که در تاریخ است، بسیار تفاوت دارد چراکه ریچارد
این نمایشنامه، یک هیولاست؛ انسانی که فقط زاده شده است تا انسانهای دیگر را
ویران کند و به نابودی بکشاند. بهعبارتی میتوان گفت این ریچارد یک شیطان راندهشده
و جانی و فاسد است. این خصوصیتها در کنار هم ویژگیهای عجیبی را در خلق کاراکتر
از نظر فیزیکی و ظاهری ایجاد کرده است؛ ریچارد کمری خمیده و صورتی کریه دارد و
گوژپشت است. اصولا نمیتوان ریچارد شکسپیر را انسانی شیرین دانست. درآوردن تمام
این تندخوییها و ویژگیها برای یک بازیگر اتفاقی است که میتواند جسم، جان و روح
او را درگیر کند و سالهای سال با خاطره بازی این کاراکتر زندگی کند.
در نمایش شاهد هستیم که داستان «ریچارد سوم» با
اتفاقهای امروز جامعه ما درهم تنیده شدهاند. درباره رویکرد شما در ساختن نمایشی
بیزمان و مکان از داستانی تاریخی بگویید.
برای من که میخواستم از نمایشنامه شکسپیر اقتباس کنم و فکر
میکردم ممکن است این متن را کارگردانی هم بکنم، تنها لذت بازیگری، کافی نبود. میدانستم
داستان قدرتمند است اما سوال این است که برای تماشاگر امروز ایران، چه میزان مسائل
خاندان یورکها و لنکسترها اهمیت دارد و اساسا آیا مخاطب امروز علاقهمند هست که
به تئاتر بیاید و تاریخ را ببیند؟! از دید من پرداختن به تاریخ کار تلویزیون و یا
کتاب است، در تئاتر ما وظیفه نداریم تاریخ را روایت کنیم. البته منظور من این نیست
که اگر کارگردانی یک اتفاق تاریخی را روی صحنه تئاتر آورد، کار اشتباهی انجام داده
است اما معمول این است که درامنویس از تاریخ گذر کند. او حتی با تاریخ هم شوخی میکند
و آن را تحریف میکند یا در آن، تغییر بهوجود میآورد. حتی ممکن است تاریخ را
شاعرانه نگاه کند و یا تاریخ را خشنتر از آنچه هست به تصویر بکشد. من در این
نمایش تلاش کردم که با نگاه امروزی به داستان ریچارد بپردازم و قضاوتها را از روی
شخصیتهای نمایش بردارم. نخستین کاری که انجام دادم این بود که بهعنوانمثال دوک
باکینگهام را در موقعیتهای متفاوتی قرار دادم و شخصیت او را در این موقعیتها
نشان دهم. شکسپیر در جایجای نمایشنامه کدگذاریهای بسیار زیادی برای کشف و جستوجوی
ما انجام داده است و ما باید از این دریای لایزال استفاده و بهره ببریم تا
بتوانیم از آن به سلامت بیرون بیاییم. وقتی من قاتل یک و قاتل دو و یا خیاط و سه
شاگردش را به این داستان اضافه کردم یا با خلق کردن پیک، کمی فضای تاریخی نمایش را
تغییر دادم و تلاش کردم تمام کاراکترها را باورپذیرتر و بهدور از ابعاد تاریخیشان
ببینم. به گونهای که تماشاگر امروز بهراحتی شخصیتهای نمایش را در اطراف خود
شناسایی کند و حس نکند میان او و شخصیتهای نمایش فاصله هست و ما درباره آدمهایی
که به چندصدسال پیش تعلق دارند، حرف میزنیم.
درزمینه طراحیهای نمایش اعم از گریم، لباس،
دکور، حرکت و… هم شاهد نوعی مدرنیزم هستیم. آیا این وجه از نمایش برخاسته از متن
است؟
دقیقا. تلاش کردیم وجوهی که در جهان نمایشنامه لحاظ شدهاند
به جهان اجرا هم وارد شوند. کاملا در فرم امروزی عمل کردهایم. در تمام مدت صحبتی
که میان من و همه طراحان بزرگ نمایش جریان داشت، این بود که میخواهیم تاریخ را
فراموش نکنیم و تا حدی در پسزمینه نمایش این تاریخ حضور داشته باشد. درواقع میخواهیم
تاریخ را روی میز اکنونیت قرار دهیم و از منظر الان به اتفاقی که برای ریچارد رخ
داده است، نگاه کنیم. درنتیجه ازاینکه المان یا حرکتی از گذشته در طراحیها تعریف
شود و در کنار آنچه ما امروز بهعنوان مدرنیته میشناسیم قرار بگیرد، استقبال
کردم اما در ترکیب نباید لایتچسبک جلوه کند.
اگر بخواهیم بهصورت جداگانه به طراحیها
بپردازیم، باید با دکور صحبت را آغاز کنیم که نخستین مواجهه مخاطب با نمایش محسوب میشود.
دکور نمایش بسیار مینیمال است و با استفاده از امکانات سالن از قبیل بالابر دکور و…
صحنه را ساختید. چه شد به این طراحی مینیمال رسیدید که حتی از کمترین آکسسوآر هم
استفاده شده است؟
با رضا مهدیزاده سر این صحبت میکردیم که چگونه طراحی کنیم
که در وهله نخست بتوانیم مکانهای مختلف را با جابهجایی ساده و نشانهگذاری بسیار
ساده به تماشاگر منتقل کنیم. نمیخواستیم در طراحی صحنه هیچ نوع اشیا و آکسسوآری
روی صحنه باشد. تنها از چند دیوار استفاده کردهایم که در سقف سن بالا و پایین میروند
و به دیوارهای زندان، کاخ، میدان جنگ و… تبدیل میشوند.
یکی دیگر از جذابیتهای نمایش، استفاده از
حرکات موزون است که توسط دو گروه انجام میشود و فضای تاریخی نمایش را به مخاطب
منتقل میکند. چه شد این وجه را به نمایش افزودید؟
حرکت واقعا مبحث پیچیدهای است که در کشور ما، بسیار بسیار
کار دشواری است چون معذوریتهای بسیار زیادی در زمینه کار حرکت وجود دارد. گروه
«آلترناتیو» را از چند سال پیش میشناختم و کارهای آنها را دنبال میکردم. وقتی
دریافتم دغدغه هنر و دغدغه کار سخت و زیبا دارند، به این نتیجه رسیدم که میتوانیم
بهخوبی باهم همکاری داشته باشیم. خوشبختانه یکی از ویژگیهای پردیس خسروی و حبیب
شیبانی این بود که اگر صحنهای را با زحمت فراوان میساختند اما به این نتیجه میرسیدیم
که چندان مناسب نیست، بهسرعت بهسراغ یک ایده دیگر میرفتند. همین مسئله ساعتها
و روزهای متمادی تمرین را در پی داشت که گروه حدودا صدنفره حرکت مدام تمرین میکردند
و از میان آنها مدام گزینش صورت میگرفت و بهترینها از لحاظ کار، هماهنگی و
توانایی در این کار حضور پیدا کنند.
اما طراحی لباس در فضایی میان طراحی صحنه و
حرکت سیر میکرد و ما شاهد نوعی بیزمانی و بیمکانی در لباس بازیگران بودیم اما
لباس شخصیتهای اصلی زن، المانهای بیشتری از تاریخ و جغرافیا را در خود داشتند.
چه شد که تصمیم گرفتید طراحی لباس میان این دو تاریخ در نوسان باشد؟
در طراحی لباس به این نتیجه رسیدیم که لباسهای همه مردها
و حتی ریچارد امروزی باشد اما لباس ادواردشاه کهن و شبیه پادشاهان پانصد سال پیش
است. به گونهای طراحی را پیش بردیم که این تفاوت، برای مخاطب قابلباور باشد و او
بهدنبال دلیل این تفاوت لباس بگردد. میخواستیم در جایجای نمایش این تصور برای
مخاطب وجود داشته باشد که گذشته و حال در هم تداخل دارند و انگار میان گذشته و
امروز در حال سفر هستیم. ادنا زینلیان اعتقاد داشت که لباس زنان نمایش باید آن
فخری که زنان درباری و اشرافی انگلیسی دارند را داشته باشد و لباسهای زنانه
امروزی، این وجه را ندارند و بسیار ساده و مینیمال هستند. درنتیجه لباسهای زنان
را در شکل فاخر گذشته نشان دهیم. تحلیل طراح لباس را کاملا پذیرفتم و قبول کردم
لباس خانمها شبیه لباسهای فاخر قرون گذشته باشد.
هماهنگی گروه حرکت و موسیقی هم دشواریهای خاص
خود را دارد. چگونه تمرینها را پیش بردید که این دو بخش مهم کار باهم هماهنگ بشوند؟
یکی از مهمترین مسائل، زنده یا پلیبک بودن موسیقی بود. مسئله
دیگر ما این بود که در پروسهای که حرکات را تمرین میکردیم که بهراحتی دو ماه
تمرین شبانهروزی بود، آیا میتوانیم از حضور آهنگساز در دوران تمرینها بهره
ببریم؟! بسیاری از آهنگسازان جوان که جویای نام هستند و میخواهند خود را تثبیت
کنند، میتواند این حضور، منطقی بهنظر بیاید اما ما از حضور مهرداد پازوکی
استفاده کردیم که آهنگسازی کهنهکار و قدیمی است اما از ایدهها و فکرهای جوانانه
و بهروز آگاه است. در ابتدا این نگرانی را داشتم که آیا او میتواند همپای گروه
تماممدت وقت بگذارد و در تمرینها حضور پیدا کند یا نه؟ البته من سالهاست مهرداد
پازوکی را میشناسم و میدانستم که با گروه همراه است اما واقعا انتظار این حجم از
همراهی را نداشتم. او تقریبا در تمام روزهای تمرین و ساعات بسیار طولانی در جریان
تمرینها حضور داشت و با طراحان و اعضای گروه حرکت گفتوگو میکرد و نکاتی را
یادداشت میکرد و سپس با پیانو ملودیها را درمیآورد. سپس مهرداد پازوکی اتود و
ماکت اولیه موسیقی را سر تمرین گروه حرکت میآورد تا اعضای این گروه و طراحان به
درک درستتری از ریتم و تمپوی کار برسند. درنهایت زمانبندیها هم انجام شد و
نمایش به اجرا رسید. واقعا نمایش «ریچارد» یک پروژه بسیار عظیم بود. ما تقریبا
دوماهونیم روزی ۱۱ساعت پیدرپی تمرین میکردیم. گروه بازیگران از ساعت۱۰ تا ۱۸تمرین
میکردند و گروه حرکت از ساعت۱۸ تا ۲۲! این پروسه تمرین واقعا کار طاقتفرسا و
زمانبری است که گروه تئاتر شایا برای اینکه این اثر بتواند به بهترین شکل خود را
به منصهظهور بگذارد، باید انجام میداد. خوشبختانه تا امروز اهالی فن و منتقدان
از کار راضی بودهاند.
زوم:
اشتغالزایی برای جوانان در «ریچارد»
«ریچارد» نمایشی بسیار پرهزینه بود که تنها بالغ بر ۲۵۰ دست
لباس برای آن طراحی و دوخته شده است! تنها دو تن آهن برای دکور این نمایش استفاده
شده است! باید ادوات جنگی همچون شمشیر و نیزه و خنجر میساختیم. ما هزینههای
گزافی متحمل شدیم تا از طریق تیزرهایی که ساختهایم و ویدئوهایی که آماده کردهایم
در فضای مجازی نمایشمان را به مردم معرفی کنیم و به آنها خبر دهیم «ریچارد» در
تالار وحدت و شهر تهران روی صحنه است اما فضای مجازی کارکرد چندانی ندارد. درحالیکه
تبلیغات شهری بیشتر مردم را تحتتاثیر قرار میدهد. واقعا برای تامین هزینههای
نمایش بسیار سختی کشیدیم چون نتوانستیم اسپانسر پیدا کنیم. در هیچجایی پشتوانهای
برای تبلیغ نداریم و تنها جایی که برای ما وجود دارد، سازمان زیباسازی شهرداری
تهران است که انبوه ارگانها، مراکز خصوصی، دولتی، نیمهخصوصی و… از این سازمان
انتظار دارند! آنقدر همه از این سازمان امکان برای تبلیغات میخواهند که دیگر
جایی برای تئاتر باقی نمیماند! از بیستم خردادماه به سازمان زیباسازی شهرداری
درخواست دادهام که به من فضایی برای تبلیغات اختصاص دهند اما به من گفتند چون
تمام فضاهای این سازمان به جامجهانی تعلق دارد، تا ۲۵تیرماه هیچ اثری تبلیغ نمیشود
و باید تا آن زمان صبر میکردم! درحالیکه نمایش من از ۱۹تیرماه آغاز شد و من میخواستم
پیش از شروع شدن پیشفروش بلیتها، تبلیغات شهریام را آغاز کنم. از ۲۵تیرماه تا
امروز بهدلیل حجم بالای مراجعهکننده هنوز به من فرصت نرسیده است که بتوانم
نمایشم را در سطح شهر به مخاطبان معرفی کنم و به من گفتهاند دو هفته دیگر باید
صبر کنم! مگر یک نمایش چه مدت روی صحنه است که این مدت زمان را صبر کنم؟!
مینا صفار